۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

زبان مادری چیست؟


زبان رو‌‌ح یک ملت است، والاترین تجلی¬گاه فرهنگ اوست. پایه و اساس وجود معنوی و ارزشهای اوست. تا زمانی که زبان ملتی زنده است؛ تاریخش ادامه خواهد داشت. با فرسایش زبان، فرهنگ آن ملت نیز رو به زوال می¬رود. روح، تاریخ، سرشت و سرنوشت هر ملتی در زبان آن ملت خود را می¬نمایاند. . می¬توان گفت در ایران با این وجود که ملتها و زبانهای گوناگون وجود دارد؛ با تحمیل یک زبان بر زبانهای دیگر به نوعی اقدام به ژنوساید سفید و یا ژنوساید روانی می¬کنند. ژنوسایدی که نه تنها به‌ تضعیف، تحدید و تخریب زبانهای دیگر منجر شده است؛ بلکه به شیوه¬ای سیستماتیک، برنامه¬ریزی شده، گسترده و مداوم در پی تحریف گذشته¬ی تاریخی ملتهای دیگر و پاک کردن و به کنار نهادن آن از ذهن ملتهای دیگر می¬باشند. . این پروژه را می¬توان “فارسیزاسیون” نامید. فارسیزاسیون در ایران به معنای از بین بردن یا تلاش برای از بین بردن ریشه¬ها، روشها، باورها و زبان دیگر ملتها و تحمیل و جایگزینی آن با زبان، روش و باورهای خودشان در سطحی گسترده و در فرآیندی برنامه¬ریزی شده و به شیوه-ای سازماندهی شده و به بهانه¬های واهی یکپارچگی و امنیت ملی صورت می¬باشد ؛ بهانه¬ای که دیگر حکومتهای حاکم بر ملتهای بدون دولت نیز در راستای آسیمیله کردن آن ملتها به آن دست می¬یازند. بهانه¬ای که در ظاهر بسیار پر¬طمطراق و رعب آور می¬نماید. تمام آثار و عملکردهای نهادها و سازمانهای حکومتی، نشانگر تلاش در راستای ملیت¬زدایی، تضعیف و از میان برداشتن فرهنگ، زبان، تاریخ و سنتهای دیگر ملتها می¬باشد. . بیشتر اوقات می¬توان گفت که گسترش زبان فارسی و تحمیل آن بر دیگر ملتها، به معنای بی¬ارزش نشان دادن زبان دیگر ملتها می¬باشد. هیچ کس ادعای بی¬فایده بودن یادگیری دیگر زبانها از جمله فارسی، ترکی، عربی و یا هر زبان دیگری را ندارد؛ اما مساله زمانی بغرنج و دردآور می¬شود که زبان مادری¬ات تنها زبانی است که نمی¬توانی با خواست، میل و آرزوی خود آنرا یاد گرفته و با آن آموزش ببینی ! . شایان ذکر است تضمین حداقل حقوق بشر، بسیاری از چارچوبها، رویکردها، سنتها و سیاستهای موجود را به چالش می¬کشد. با این اوصاف لزوم دستیابی به شناختی دقیق و همه جانبه از تمام ابعاد جامعه¬شناختی، روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و فلسفی آن هر چه بیشتر نمایان می¬شود.در این راستا بحث از حوزه¬ی حق بر زبان مادری یکی از حوزه¬های بسیار حیاتی است. باید مد¬نظر داشت زمانی که موضوع حق بر زبان مادری مطرح می¬شود صرفا به معنای حق بر صحبت کردن، نشر آثار به زبان مادری، و یا ایجاد رشته¬ای در دانشگاه برای آموزش زبان مادری و یا تاسیس شبکه¬ای تلویزیونی نیست؛ بلکه مساله، حق آموزش و تحصیل از سطوح ابتدایی تا عالی به زبان مادری نیز مطرح است. مساله، ترویج، تقویت، تثبیت، توسعه و گسترش فرهنگ و تاریخ یک ملت از زبان آن ملت و به زبان خود آن ملت است. . صحبت از ایجاد، تقویت و توسعه¬ی سازمانها، نهادها و مراجعی است که نه تنها به گسترش این امر یاری رسانند و دستیابی به این اهداف را تسهیل نمایند؛ بلکه بر صحت اجرای آن نیز نظارت داشته باشند. صحبت از حکومتها و دولتهاست که نه تنها نباید به دخالتهای غیر موجه اقدام ورزند؛ بلکه حداکثر توان و تلاش خود را در چارچوب تامین امکانات و شرایط برابر، عادلانه، منصفانه و آزادانه فراهم آورند. در اینجا صحبت از آزادی زبان و حق آموزش به زبان مادری به عنوان یک ارزش مطرح است نه یک ابزار. در اینجا صحبت از برابری و عدالت و انصاف در بهره¬مندی از آزادی و احترام، بهره¬مندی از فرصتهای فرهنگی، آموزشی و تعلیمات و بهره¬مندی از منابع و امکانات به صورت برابر، عادلانه و منصفانه مطرح است. . حق آموزش و تحصیل به زبان مادری در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند؛ منشور زبان مادری ، اعلامیه¬ی جهانی حقوق زبانی ، بندهای ۳ و ۴ ماده¬ی ۴ اعلامیه¬ی حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی ، ملی ، زبانی و مذهبی ، ماده¬ی ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده¬ی ۲۷ میثاق بین¬المللی حقوق مدنی و سیاسی و… مورد تاکید قرار گرفته است؛ با این اوصاف کسانی که به این واقعیت باوار ندارند که حق بر زبان مادری حقی موسع و بدون شرط است بیشتر شبیه به دلقکهایی می-مانند که امیدی واهی به منحرف کردن واقعیات اجتماعی و تاریخی دارند. . باید در نظر داشت که تمامی انواع حقوق بشر، جهانشمول و تقسیم¬ناپذیراند و با هم وابستگی متقابل و ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ بنابر¬این از جانب همه¬ی حکومتها و دولتها و در کل جامعه¬ی بین¬المللی، حقوق بشر باید به شیوه¬ای فراگیر، عادلانه و منصفانه و بر پایه¬ای برابر در نظر گرفته شود. ضمن اینکه باید توجه داشت که معاهدات حقوق بشری و در کل حقوق بشر، ماهیتی حمایتی دارد و نه مبادلاتی. بنابر¬این نه تنها عدم انجام اقدامات لازم بلکه حتی عدم پیش¬بینی¬های لازم در تضمین و احقاق حقوق و آزادیهای بنیادین، خود به گونه¬ای نقض این حقوق و آزادیها محسوب می¬شود. . مبارزه برای احقاق حقوق و آزادیهای¬مان، مبارزه برای کنترل قدرت است؛ آنچنان که هنجارهای حقوق بشر را نیز باید هنجارهای کنترل قدرت نامید. در عین حال این مبارزه برای آزادی، وابسته است به مبارزه برای آموزش و پرورش به زبان مادری، حقوق زنان و کودکان، حذف همه¬ی تبعیضها و بی-عدالتیها و سوء استفاده¬¬ها. چرا که همانگونه که اشاره شد همه¬ی حقوق با یکدیگر در ارتباط متقابل قرار داشته و انتقال¬ناپذیر، تقسیم¬ناپذیر و جهانشمول¬اند. درعین حال باید هوشیار بود حقوق مدنی و خواستهای دمکراتیزه شدن نیز به صورت فردگرایانه نمایانده نشوند؛ بلکه باید به شیوه¬ای آن را سازماندهی و برنامه¬ریزی نمود که جزیی از فرآیند دمکراتیزاسیون باشند. . البته شایان ذکر است، دمکراسی هیچگاه به خودی خود برای منافع سردمداران تهدیدی به شمار نیامده است حتی در بیشتر اوقات با عنایت به اینکه همه¬ی سیستمها و ابزار قدرت در اختیار آنان است به احتمال قوی از دمکراسی، حقوق بشر و مفاهیم آزادی سوء استفاده نیز می¬کنند. بنابراین دمکراسی-ای که سیستماتیک و از جانب نهادهای مدنی و مردم پیش برده نشود و برای آن در چارچوب فرآیندی مشخص، روشن و عادلانه، مداوم و گسترده برنامه¬ریزی دقیقی صورت نگیرد؛ با شکست مواجه خواهد شد. . اگر ملتها، مردم، سازمانهای غیر¬دولتی داخلی و بین¬المللی و دیگر سازمانهای بین¬المللی و حکومتها به حقوق بشر و تضمین و اجرای آن معتقد نباشند و آنرا اعمال ننمایند و وظایف خود را به صورت کامل به اجرا درنیاورند؛ باید گفت طولی نخواهد کشید که ناقوس مرگ سیاست صلح¬طلبانه و امنیت و آسایش را خواهیم شنید. تقلیل و از میان برداشتن محدودیتها و نابرابریها و بی¬عدالتیها از سر راه فعالیتهای سیاسی و تضمین و اجرای حقوق و آزادیهای بنیادین بشری، چه از طریق تغییر و یا تعدیل برخی اصول قانون اساسی و چه از طریق اجرای برخی اصول اجرا نشده، حداقل انتظارات می¬باشد. . هر چند در شرایط کنونی، بسیاری اوقات در واقع نمی¬توان مرز دقیقی میان حقوق بشر و سیاست قایل شد اما زورآزمایی میان این دو تا به حال به نفع عاملان و مزدوران سیاست جنگ¬طلبانه و ناعادلانه، پرده-ای از واقعیت است که نباید از آن چشم¬پوشی کرد؛ در عین حال ذکر این واقعیت که ملل غیر حاکم و زیردست، متوجه بی¬عدالتیها و تو¬خالی بودن شعارها و اقدامات نظامهای حاکم موجود شده¬اند و سعی در رهایی از یوغ ظلم و ستم را دارند؛ جای بسی امیدواری است. چرا که این مساله از یک طرف به آسیب¬پذیری این نظامها و از طرف دیگر تقویت، تثبیت و توسعه¬ی جبهه¬ی حقوق بشر می¬انجامد. . مساله¬ی شایان ذکر دیگری که در این شرایط قابل بحث است این موضوع می¬باشد که؛ به غیر از معدودی از سازمانهای حقوق بشری هیچکدام از آنها، چه در سطح داخلی و چه در بعد بین-المللی، از نظر ملتهای مبارز و تحت ستم اعتبار چندانی ندارند و دلیل عمده¬ی این اعتبار ضعیف را باید از عملکرد آنان برداشت کرد. زیرا هیچگاه به‌ محکومیت خشونت حکومت و دولت و نابرابریها و بی¬عدالتیهایی که علیه این ملل و سازمانهای متبوع آنان روا داشته شده نپرداخته‌اند. زیرا هیچگاه بی¬اعتنایی به اخلاق، بازداشتهای خودسرانه و بدون محاکمه، شکنجه-ی زندانیان، قوانین ناعادلانه، عدم اجرای قوانین به صورت برابر، منصفانه و عادلانه برای همه، سازمان جانبدار قضایی و… که نتیجه¬اش رنج و فشار روانی و بی¬عدالتی برای ملتهای غیر حاکم بوده را محکوم نکرده¬اند. . در واقع بسیاری از برنامه‌ها و فعالیتهای سازمانهای حقوق بشری داخلی و حتی عمده‌ی عملکرد نمایندگان گرایشات چپ [ اپوزیسیون داخل و خارج ] در حقوق بشر نیز به لکه¬های دولت–ملت¬گرایی افراطی آلوده است. . اگر حقیقتا به دنبال راه حل منطقی و عاقلانه و صلح¬آمیزی هستند؛ حداقل می بایست در قبال وضعیت موجود سوگیری ساده¬ای داشته باشند و آن عبارت خواهد بود از فعالیت در راستای به رسمیت شناخته‌ شدن وتسهیل در اعمال حق تعیین سرنوشت ملل و احترام به فرهنگ ها، زبانها، عقاید و اندیشه¬های دیگر و تلاش در چارچوب منع شکنجه، منع تبعیض و منع رفتارهای خشن و غیر انسانی. اطلاع¬ رسانی دقیق و شفاف و بی¬طرفانه ، همچنین ارایه¬ی گزارشهای دوره¬ای به مراجع داخلی و بین¬المللی از دیگر وظایف آنان محسوب می¬شود. . بدون شک عدم توانایی در دستیابی به یک استراتژی مشترک میان گروههای فعال بر تداوم این وضعیت خواهد افزود. در این شرایط صلح دایم صرفا با ایجاد و تثبیت عدالت، آزادی از ترس، رهایی از فقر و با احقاق حقوق بنیادین و آزادیهای اساسی میسر خواهد شد. . در این شرایط حساس ایجاد سیستمی نوین با شرایطی عادلانه و منصفانه که دیگر ملتها نیز در آن به حقوق کامل خود دست یابند و اقدام در راستای ایجاد انجمنها و کمیته¬ها برای حمایت معنوی و مادی از زندانیان آزادی، زندانیان سیاسی، بازداشت¬شدگان و خانواده¬هایشان و تلاش برای آزادی آنان و همچنین اطلاع¬رسانی دقیق در مورد سرنوشت شان، مطلع ساختن مراجع بین¬المللی مسوول و متعهد و سازماندهی مبارزه¬ای تبلیغاتی و… بسیار حیاتی است. . علاوه بر این درخواست از نهادها، سازمانهای مدنی و نمایندگان مجلس جهت تشکیل کمیسیونهای مستقل تحقیق برای رسیدگی به موضوعات مرتبط نیز ضروری است. همه¬ی این اقدامات باید در راستای احقاق حق تعیین سرنوشت ملل و پایان بخشیدن به شکنجه و انواع رفتارهای غیر انسانی، پایان دادن به دستگیریهای مخالفان و مجازاتهای بدون محاکمه و بدون حضور وکیل و هیات منصفه و همچنین تامین و تضمین آزادی رسانه¬ها باشد. . به نظر می¬رسد تنها راه رهایی از این بن¬بست و احقاق حقوق و آزادیهای همه¬ی ملتها با پذیرش یک واقعیت ساده امکان¬پذیر است: . پذیرش چند ملیتی و تکثر فرهنگی و زبانی، پذیرش، تضمین، تثبیت، تقویت و توسعه¬ی مشارکت عادلانه، آزادانه، فعال، گسترده و موثر همه¬ی ملیتها و فرهنگها در فرآیند دمکراتیزاسیون و در نهایت و مهمتر از همه تحقق حق تعیین سرنوشت ملل.

تحصیل به زبان مادری

جاهلان و دشمنان ملت آزربایجان با مطرح کردن اینکه در دوران قبل پهلوی نیز برنامه درسی مدارس به زبان ترکی نبود، به نوعی خواهان القای این مطلب می باشند که چون در گذشته چنین نبود، پس امروز نیز نیازی به تدریس به این زبان در مدارس نمی باشد. و به نوعی مخالف تحصیل به زبان ترکی در آزربایجان می باشند.

اما حقیقت این است که اگر هم در بدترین حالت فرض کنیم در گذشته چنین بود (که در ادامه نشان خواهیم داد چنین نبوده است) و زبان تحصیلی در مدارس زبان ترکی نبود، نمی تواند دلیلی بر این باشد که این روال امروز نیز ادامه داشته باشد و اشتباه گذشتگانمان را ما نیز تکرار کنیم. چرا که در دنیای امروز تحصیل به زبان مادری حق هر انسانی می باشد. و افزایش شعور ملی در میان ملت آزربایجان باعث خواست تحصیل به زبان ملی شده است.

همچنین در این رابطه قابل ذکر است حتی در اروپا نیز قبل از ظهور شعور ملی، آثار علمی و ادبی به زبان ملی نوشته نمی شد، و به آن زبان نیز از نسلی به نسل دیگر انتقال نمی یافت، بلکه به زبانی «مرده» انتقال می یافت که مردم عادی معمولا بدان زبان تکلم نمی کردند و زبان مدارس نیز به زبانی غیر از زبان ملی آنها بود. اما با ظهور شعور ملی کاملا طبیعی به نظر می رسد که هر کودک بتواند با زبان مادری خود تعلیم و تربیت یابد. ... نویسنده آلمانی یوهان گوتفرید فن هردر نخستین متفکری بود که به زبان مادری تاکید نهاد و برای آن یک کیفیت عرفانی قائل شد و اظهار داشت که این زبان حتی در بیان روحانی و عقلانی از ارزش بسزایی برخوردار است. هردر، همه ملیت ها را فراخواند تا آثار و سنت های ویژه روح و شخصیت خود را تعالی ببخشند، و تاکید کرد که عمده ترین ابزار اظهار آن، «زبان موروثی ملی» است.(1)

حال که نشان داده شد قبل ظهور شعور ملی در میان سایر ملل نیز، زبان علمی و ادبی و تحصیلی زبانی غیر از زبان مادری بود می توان علت اینکه زبان ترکی "تنها" زبان علمی و ادبی و تحصیلی در دوران گذشته نبود را متوجه شد. حتی زمانی در خود ایران نیز بعضی نویسندگان آثار علمی خود را به زبان عربی می نوشتند و زبان غارسی تنها زبان شعر و شاعری و ستایش شاهان و چاپلوسی بود و حتی کسروی نیز به این مطلب اذعان داشته است. (اشاره به نکوهش کسروی از چاپلوسی و ستایش شاهان ترک توسط سعدی و حافظ و دیگر شاعران)
در ادامه نشان خواهیم داد که قبل از دوران شوم پهلوی اول در مدارس آزربایجان تدریس به زبان ترکی آزربایجانی انجام می گرفت. و در این مورد از مقاله دکتر سرداری نیا با عنوان " پیشینه تدریس زبان ترکی در مدارس آذربایجان " استفاده شده است.

مرحوم صمد سرداری نیا در مقاله ی مذکور آورده است:
"میرزا حسن رشديه با استفاده از دانش و آموخته‌هاي متخصصان بزرگ فن تعليم و تربيت از جمله «اوشينسکي» و «چئرنيايئوسکي» و با بهره‌گيري از تجارت گرانبهاي پنج ساله تعليم و تربيت خود در شهر ايروان ، توانست با تاليف و تدريس کتاب «وطن ديلي» در مدرسه‌اي که در تبريز بنيان گذاشته بود . اصول نوين علم آموزش و پرورش را در 120 سال پيش با موفقيت به مرحله اجرا در آورد.
...
رشديه اين روش جديد تدريس را به خوبي آموخته، بعدها کتاب درسي خود را تحت عنوان «وطن ديلي» در سال 1312 ه . ق / 1894 ميلادي درتبريز به چاپ رساند. اين کتاب درسي، هم از اين نظر که براي اولين بار با اصول صوتي نوشته شده بود و هم از نقطه نظر روش علمي نگاشته شدنش در تاريخ تدريس زبان مادري در آذربايجان، يک نقطه عطف به شمار مي‌رود . پروفسور «آقا محمد عبدالله يف» دراثر ارزشمند خود تحت عنوان «آذربايجان ديلي‌نين تدريسي تاريخي»(2) درباره اين کتاب درسي رشديه مي‌نويسد:»مولف در کتاب وطن ديلي به موضوعات زبان و اسلوب، توجه ويژه‌اي نموده است . رشديه با در نظر گرفتن سادگي و طبيعي بودن زبان و آفريدن مشکلات براي کودکان و اهميت سخن در درک زندگي ، سعي در حفظ شفافيت زبان(ترکي) آذربايجاني کرده بود.

رشديه با توجه به تمام ظرافت‌ها و آهنگدار بودن زبان (ترکي) آذربايجاني در اين کتاب به سلامت اسلوب و اختصار متن بيشتر دقت کرده است . وي در تمام عمرش تلاش کرده بود براي آسان کردن آموزش الفباي بغرنج و سنگين عربي به کودکان آذربايجان ، راهها و روش‌هاي جديدي پيدا مي‌کند.

کتاب درسي «وطن ديلي» نوشته ميرزا حسن رشديه که در مدرسه به دانش آموزان دوره ابتدائي تدريس مي‌کرد در سال 1312 ه. ق در چاپخانه دارالفنون تبريز چاپ شده است . در صفحه اول آن ، شناسنامه کتاب به زبان ترکي آذربايجاني نوشته شده که ترجمه فارسي آن بدين شرح است:

«کتابخانه‌اي است که مشتمل بر الفباي جديد که خواندن و نوشتن را بر اساس الفباي صوتي، به شاگردان مبتدي قبل از شش سالگي آموزش مي دهد.»

مولف و ناشرش در قطعه ايران ،‌صفحه آذربايجان حس‌بن‌مهدي مدير رشديه شهر تبريز است . در چاپخانه دارالفنون تبريز، مدرسه نظاميه که به نام مظفريه ناميده مي شود ، چاپ و منتشر گرديده است .‌تجديد چاپ آن با اجازه مولف خواهد بود.
در نگارش کتاب «وطن ديلي» که به زبان ترکي آذربايجاني و با روش علمي نگاشته شده است .‌مولف از طرز معيشت مردم آذربايجان الهام گرفته است . مردم ترک زبان با خواندن آن در عرض 60 ساعت با سواد مي‌شدند.
اين کتاب دو بخش دارد ، قسمت اول را الفبا و قسمت دوم را مثال ها تشکيل مي‌دهند. تدريس الفبا بر اساس ادبيات شفاهي مردم آذربايجان تدوين گرديده و مولف براي تفهيم مباني کلمات و واژه‌ها براي نوباوگان ، از امثال و حکم و آتالار سؤزو« استفاده کرده و در نتيجه توانسته است با کمک کلام پندآموز بزرگان . معاني مختلف را به دانش آموزان بياموزد. اين سخنان حکم آميز ، دانش آموزان را نسبت به خيرخواهي و نوعدوستي تشويق کرده و آنان را از شرارت، دروغگويي و رياکاري منع مي‌کند . مثلا : اؤزگه‌يه قويو قازان اؤزو دوشرـ خائن هئچ زآمان آرتماز ـ درس اوخويان درسدن دوْيماز ـ بوگون ايشيني صاباحا قوْيما و ديگر مثال‌ها. کتاب وطن ديلي به طرز زيبايي با زبان مادري مؤلف و با شيوه‌اي ساده و سليس نوشته شده است . در اين اثر، جمله‌ها کوتاه و روش‌ و مثال‌ها سهل و منسجم هستند(3)
مثلا درصفحه 104 کتاب در حکايتي تحت عنوان خسته مارال حادثه‌اي را با استادي اين چنين ترسيم مي‌کند :
مارالين بيري خسته اوْلموشدور ، دوْست و آشنالاري اونون کئف و احواليندان خبر آلماق اوچون ياتديغي محلّه ‌يه‌گليرديلر . بونلار گليب گئتديکلردن زامان او يئرده کي اوت و علفي يئييب تلف ائتميشديلر . مارال خسته‌ليکدن خلاص اولدو . اما اطرافيندا يئيه‌جک هئچ بير شئي قالماديغي اوچون آجيندان تلف اولموشدور.« (4)
...
نگارش و تدريس کتب درسي به زبان ترکي درآذربايجان ، مختص زنده ياد حاج ميرزا حسن رشديه نبود.‌پس از وي نيز اين اقدام خيرخواهانه را ديگري ادامه دادند از جمله کتب درسي پنج جلدي به زبان ترکي آذربايجاني تحت عنوان خمسه ادبيّه نيز از سوي ميرزا صادق تبريزي فرزند ملا اسدالله در سال 1893 ميلادي( 1272شمسي) با اصول نوين تعليم و تربيت در تبريز چاپ و منتشر شده است. (5)
زبان ترکي در آن دوران نه تنها در مدارسي که خود آذربايجاني‌ها تاسيس کرده بودند تدريس مي‌شد ، بلکه در آموزشهائي هم که توسط ميسيون‌هاي آمريکائي و ديگران در شهرهاي آذربايجان تاسيس گرديده بود از جمله در مموريان(6) اسکول جزو برنامه‌هاي درسي بود دکتر »جان الدر« دراين زمينه مي‌نويسد:
در اين هنگام در آموزشگاه آمريکايي تبريز فقط زبان ارمني تدريس مي‌شد ومقصود اصلي ميسيون. تربيت عده‌اي از جوانان براي مشاغل آموزگاري و بشارت بود . زبان ترکي‌ نيز از آن جهت که زبان متداول آذربايجان بود در اين آموزشگاه شاگردان تعليم داده مي‌شد. کلاس‌هاي اول و دوم آموزشگاه که به ترتيب در سال‌هاي 1889و 1890 فارغ التحصيل شدند. هر يک از 7 نفر شاگرد تشکيل مي‌ شد . بار ديگر به کمک سخاوتمندانه خانم تاو يک سالن بزرگ و دو اطاق مطالعه ، مخصوصا به منظور توسعه بخش ترکي مدرسه ساخته شد .
...
اين روال ادامه داشت تا اين که بر سلسله منحوس پهلوي با تعطيل کردن مدارس ترکي در آذربايجان ، ضربه سنگيني بر روند پيشرفت و توسعه فرهنگي اين خطه حماسه آفرين وارد آورد .
«پروانه آبراهاميان»در اين زمينه مي‌نويسد:
«در اين بين اقدام رضا شاه براي يکسان سازي ملي رنجش‌هاي بيشتري بين اقليت‌هاي ديني و زباني ايجاد کرده .‌. . اما روبه تعطيل مدارس و چاپخانه هاي اقليت‌ها به ويژه به آذري‌ها سخت ضربه زد آذري‌ها شهري‌تر از کردها ، عرب‌ها ،‌بلوچ‌ها و ترکمن‌ها بودند . روشنفکران بومي داشتند .‌در نتيجه وقتي مدارس ،‌روزنامه‌ها و چاپخانه‌هاي فارسي در آذربايجان جايگزين مدارس ، روزنامه‌ها و چاپخانه‌هاي ترکي شدند . رنجش فرهنگي فزوني گرفت، نوسازي (مدرنيزاسيون) نوع جديدي از گروه گرائي را برانگيخته بود. نوعي نه مبتني بر روستاها ، قبايل و محلات شهري منطقه ،‌بلکه بر اقليت‌هاي زباني و فرهنگي خرده دولت»(7)
همچنین آبراهامیان در کتاب تارخ ایران مدرن در رابطه با سیستم آموزشی متمرکز پهلوی اول معتقد است: «... این نظام بر یکپارچگی تاکید داشت و در سرتاسر مشور دارای برنامه آموزشی و کتاب درسی یکسان و البته زبان واحد – فارسی- بود. تدریس به سایر زبانها که در گذشته در مدارس اقلیت ها [ی دینی و ملی] مجاز بود، ممنوع شد. سیاست کلی نظام آموزشی جدید، فارسی سازی اقلیت های زبانی بود.»(8)"
تورج اتابکی در کتاب ایران و جنگ جهانی اول و در رابطه با طرفدران ارتقای زبان فارسی به عنوان زبان مشترک ایرانیان می گوید:
«... پافشاری آنان بر ارتقای زبان فارسی به مقام زبان مشترک ایرانیان و پاک سازی آن از واژگان عاریتی، به ویژه ترکی و عربی، این احساسات تازه به نوعی ملی گرایی زبانی مجهز کرد. ...» (9)
و این ملی گرایی زبانی بود که به ناحق باعث پسرفت و عدم پویایی زبان های ملل ساکن ایران و حرکت آنها به سوی زوال و نابودی شد و امروزه نیز طرفداران همان طرز فکر باز هم سعی در نابودی این زبانها دارند.
و نهایتا حقیقت این است که مساوی دانستن هویت ایرانی با هویت فارسی یکی از امور نامبارکی است که از دوران پهلوی به جا مانده است و دوردان قبل از آن چنین پدیده ای وجود نداشت.

1. بحثهایی در اندیشه های سیاسی قرن بیستم – دکتر علی اصغر حلبی – ص 102
2. آقا محمد عبدالله يف ـ آذربايجان ديلي‌نين تدريس تاريخي ـ باکي ـ معارف ـ 1966 ـ‌ص 103 و 238
3. حسن مجيدزاده (ساوالان ) ـ حاج ميرزا حسن رشديه‌ـ مجله وارليق ـ شماره 2 ـ خرداد 1358 ـ ص 47
4. مهد آزادي ـ تورکجه ادبيات صحيفه‌سي ـ 1387/8/26ـ ص 4
5. محمد لوي عباسي ـ مجله شفق ـ شماره مرداد 1325 ـ ص 41
6. براي اطلاع بيشتر درباره مموريان اسکول و باسکرويل مراجعه کنيد به جلد دوم مشاهير آذربايجان – استاد سرداری نیا
7.‌ ايران بين دو انقلاب ـ ترجمه کاظم فيروزمند و . . . ـ ص 148
8. تاربخ ایران مدرن – یرواند آبراهامیان – ترجمه محمد ابراهیم فتاحی – ص 158
9. ایران و جنگ جهانی اول، ویراستار تورج اتابکی، نشر ماهی، ص 164

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

آزر ماه سال 1325 در آزربایجان چه گذشت!

آزر ماه سال 1325 در آزربایجان چه گذشت!
امین جعفری
خاطره شیرین تشکیل حکومت ملی در آزر ماه سال 1324 هیچ گاه از اذهان آزربایجانی ها پاک نشده و نخواهد شد. خاطره ای که می توان به جرات ادعا کرد جزو شیرینترین اتفاقات تاریخی آزربایجان بود. خاطره ای که با آزادی و استقلال آزربایجان همراه بود، خاطره ای که با رهایی از یوغ استعمار و چنگال راسیسم همراه بود.
آزربایجانی که دوران تلخ جنگ با روسها را با دادن هزینه های سنگین و مرگ فرزندان غیورش، سپری کرده بود.
آزربایجانی که دوران تلخ 11 ماه محاصره و جنگ را پشت سر گزرانده بود. (دوران مشروطه)
آزربایجانی که خاطره تلخ کشتار فرزندانش در اورمیه به دست ارامنه و آسوریها را پشت سر گذرانده بود.
آزربایجانی که دوران تلخ 16 ساله پهلوی اول را پشت سر گذرانده بود.
آزربایجانی که در این 16 سال زبانش زبان مهاجمان دانسته شده بود.
آزربایجانی که برای فرزندانش هویتی حیوانی نسبت داده شده بود.
آزربایجانی که فرزندانش به جرم صحبت به زبان مادریشان در مدارس تنبیه و تحقیر شده بودند.
و آزربایجانی که سیاه ترین روزهای خود را پشت سر گذرانده بود ...
اما اکنون تمام آن روزهای تلخ و ممنوعیت ها و توهین و تحقیرها تمام شده و آزربایجان صاحب حاکمیت ملی شده بود. و بدون دخالت بیگانه خود برای خود تعیین تکلیف می کرد. زبانش از قید اسارت و ممنوعیت آزاد شده بود. دوباره هویت انسانی جایگزین هویت حیوانی شده بود و ترک بودن عیب پنداشته نمی شد.
و آزربایجان آن روزها شیرینترین دوران خود را پشت سر می گذراند. در مدارس زبان شیرین مادری تدریس می شد و دیگر کتابها به زبان بیگانه نبود. دانشگاه و بیمارستان تاسیس شده بود، راه ها آسفالت گردیده بود و ... .
اما این آزادی و و خوشی آزربایجان دوامی نداشت و پس از گذشت یک سال استعمار دوباره چهره وحشی و کریه خود را نشان داد. و ثابت کرد که تحمل شادی و خوشی آزربایجان و آزربایجانی را ندارد ... حکومت ملی سقوط کرد و دوباره روزهای سیاه آزربایجان شروع شد ... .
خاطره تلخ اتفاقات آزر 1325 نیز هیچگاه از یادها زدوده نخواهد شد. خاطرات تلخ قتل و غارت و تجاوزهایی که به اسم "میهن پرستی" و به دست "میهن پرستان" بر سر مردم آزربایجان آمد!
اما واقعا گناه آزربایجان چه بود!؟
آیا آن همه قتل و غارت و تجاوز به دلیل آزادی خواهی و استقلال خواهی این ملت بود؟
آیا آزربایجان و آزربایجانی به علت استقلال طلبی مستحق آن همه کشت و کشتار و غارت و تجاوز بود؟
ای کاش آن میهن پرستان، حب میهن و حب انسان را تواما جایگزین پرستش صرف میهن می کردند تا آن خاطرات تلخ هیچگاه اتفاق نمی افتاد.
و به گوش باشیم باز هم اعقاب همان "میهن پرستان" با همان شعارها در کمین فرزندان آزربایجان هستند.

در ادامه اشاره ای کوتاه به اتفاقات آزر سال 1325 خواهد شد تا گوشه ای هر چند کوتاه از بلایی که "میهن پرستان" بر سر آزربایجان و آزربایجانی آوردند، نشان داده شود!
(قابل ذکر است در این نوشتار کوتاه اشاره ای به چگونگی شکل گیری و حمایت داخلی و خارجی از حکومت ملی نشده است و صرفا اتفاقات آزر 1325 مورد تاکید می باشد.)
همچنین لازم می دانم از بانوان شریف و غیور آزربایجان به علت نقل اتفاقاتی از آن روزهای تلخ که خارج از شئونات اخلاقی می باشد، عذر خواهی کنم.
//////////////////////


"... وقتی ارتش ایران به آزربایجان بازگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند. آنها هر آنچه به دستشان می رسید و هر چه می خواستند تصاحب می کردند.
رفتار سربازان اشغالگر روس بسیار برازنده تر از اعمال وحشیانه سربازان نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود. به طوری که خاطره فوق العاده زشت و شومی در آزربایجان به جا گذاشت.
در آزربایجان اموال و احشام و دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند.
گر چه رسالت ارتش ایران، آزادی آزربایجان بود، ولی آنها مردم را غارت کرده، پشت سر خود مرگ و نابودی به جا گذاشتند.
به دنبال ارتش، مالکین فراری بازگشتند. آنها به دریافت بهره مالکان همان سال اکتفا نکردند، بلکه بهره مالکانه سال قبل را از دهقانان پس گرفتند و آن چنان روستاییان را غارت کردند که آنها ذخیره غذایی خود را هم از دست داده گرفتار گرسنگی شدند ..." (گذشته چراغ راه آینده است، جامی، 424 – به نقل از ویلیام داگلاس، سرزمین عجیب با مردم مهربان، چاپ نیویورک، 1951)

"از همان روز 21 آزر کشتار و غارت بی رحمانه ای در سراسر آزربایجان شروع شد.
چه کسانی دست به کشتار می زدند. آیا واقعا مردم آزربایجان علیه فرقه دموکرات قیام کرده بودند؟
آنچه مسلم است اکثریت مردم آزربایجان یعنی زحمتکشان شهر و روستا هرگز علیه فرقه دموکرات قیام نکردند و کشتار کنندگان از گروه های ذیل تشکیل می گردیدند:
1.ستاد ارتش شاهنشاهی از ماهها قبل دسته های متعددی مرکب از گروهبانان و استواران قدیمی که به زبان آزربایجانی آشنایی داشتند، به آزربایجان فرستاده بود. وظیفه این دسته ها ترور سران فرقه دموکرات، اشاعه اخبار دروغ و خرابکاری پشت جبهه بود.
اینکه همین افراد اولین کسانی بودند که سلاح به دست گرفته هر کسی را می خواستند می کشتند.
2. نوکران و خدمه مالکینی که از آزربایجان رانده شده و دهات خود را از دست داده بودند. از آن جمله جمشید اسفندیاری، نوکر و مباشر غدار املاک پناهیها که با توصیه دکتر جاوید مسئولیت «حفظ امنیت» شهر تبریز را به عهده گرفته بود.
3. فواحش و معتادین که مورد بی مهری فرقه دموکرات و حکومت ملی قرار گرفته بودند.
4. روباه صفتانی که برای کسب مقام و منزلت به فرقه روی آورده بودند و اینک با تغییر اوضاع سیاسی مدالهای 21 آزر خود را پنهان کرده دست به خون بی گناهان می آلودند.
5. عده معدودی از مردم کوچه و بازار که از رفتار تند و ناپسند بعضی از اعضای چپ نمای فرقه (مانند بعضی از مهاجرین) دل پر خونی داشتند. ضمنا عده نسبتا زیادی از روشنفکران شهری که روش سیاسی فرقه دموکرات آنان را آزرده خاطر ساخته بود، ورود نیروهای دولتی را با خوش بینی تلقی می کردند."( گذشته چراغ راه آینده است، جامی، 423)

"شهود عینی قابل اعتماد شهادت می دهند که سواران ذوالفقاری به سرکردگی سلطان محمد خان ذوالفقاری دوشادوش ارتش وارد شهر میانه گردیدند و در اجرای دستور سران ارتش و روسای ایل دسته دسته به خانه های مردم وارد شده به چپاول پرداختند و احشام دهقانان را گله گله یدک کشیده بردند.
در همان شهر عزیزه نام بانوی محترمی را که عضو سازمان زنان فرقه بود از خانه اش بیرون کشیده به شهربانی بردند. در برابر اداره شهربانی عالم نمای از خدا بی خبری فتوا داد که جان و مال و ناموس دموکراتها حلال است. لذا اراذل و اوباش در پناه سرنیزه های ارتش، جلو شهربانی برای تجاوز به زنی اسیر صف کشیدند تا به نوبت داخل و خارج شوند.
در حقیقت از آغاز هجوم آزرماه 1325، آزربایجان به یک صحنه طوفانی تبدیل یافت. میدانی که شقاوت، پستی، تنگ نظری و غلامی از یک طرف و دلیری، شهامت، علو نفس و آزادی از دگر سو به مقابله پرداختند.
...
آفتاب روز دوم آزرماه با ورود قوای دولتی از پس کوه های زنجان سر کشیده و جسد شیخ محمد خوئینی، روحانی بیداردل که به ضربت تیر در محضر خویش از پای درآمده بود از بالای بام خانه سرنگون گردید، در همان حال دسته دسته زحمتکشان شهر را به سوی مسلخ می بردند!
سراب، کانون آزادی آزربایجان سراپا در آتش کشیده شد. "محبوب" کارگر مبارز عضو کمیسیون تفتیش تشکیلات محلی را در منظر عام با سنگ قطعه قطعه کردند و جسد او را هلهله کنان به معرض نمایش گذاردند.
دهکده ها به غارت رفت، فداییان را مانند اسرای قرون وسطی به گاری بستند؛ دهقانان را قطعه قطعه کردند و عاری از شرف انسانی، به هتک حرمت ناموس زنان پرداختند!
اردبیل تلختر از روز 26 آزر خاطره ای ندارد، از فزونی شهیدان راه آمد و شد بسته شده بود، اجساد "ساری اسماعیل"، "دیبائیان" و دیگران را روی دست دور شهر می گردانیدند.
آخرین گفتار ساری اسماعیل حاکی از ایمان به پیروزی بازپسین بود!
خلیل دایی را سه بار بر دار کردند و هر بار نیمه جان به هوشش آوردند و دوباره بالا کشیدند. چنین جنایت موحشی را تاریخ به یاد ندارد.
...
دشمنان آزادی در کشتار اردبیل، چنگیز را روسفید کردند. آنها حتی کودکان خردسال را بالای دار فرستادند! سریه بانوی شجاع شاهسون را که یکه و تنها پنج روز در محاصره به مقاومت ادامه داده بود با وعده و پیمان از سنگر خویش بیرون کشیدند و ناجوانمردانه به سوی قتلگاه فرستادند!
هنگام تیرباران، او خاطر نشان ساخت:
«این برای شما فتحی نیست، تاریخ نام پیمان شکنان را با نفرت یاد خواهد کرد. آدمکشان در این معامله سودی نخواهند برد. فرزندان آزربایجان کین مرا خواهند جست، خون شهیدان درخت آزادی را بارور خواهد ساخت!»
در باسمنج سر بریده علی قهرمانی را بالای سر نیزه زدند و همچون اعصار قدیم گرد سرنیزه به چرخ زدن و رقصیدن پرداختند.
موج جنایت بالا آمده شهر تاریخی تبریز را فرا گرفت و هجوم ژاندارمهای دزد، پاسبانهای افیونی، اوباش و رجاله های شهر که زیر فرمان ناکسانی همچون سلطان علی شقاقی، سیف اله (خان) باغمیشه، میر شریف و حاجی علی اکبر بقال به نام "میهن پرستان!" گرد آمده بودند آغاز گردید.
... ژنرال عظیمی فرزند دلیر خلق آزربایجان هنگام تیرباران گفت:
"مطمئن باشید هر فرد ناراضی فردا یک ژنرال عظیمی خواهد بود، در انتظار انتقام ملی باشید!"

... فریدون ابراهیمی که دانش شگرف خویش را به خدمت توده های مظلوم ملت گماشت، مرگ را با چنان گشاده رویی استقبال کرد که دژخیم را به کرنش واداشت!»( گذشته چراغ راه آینده است، جامی، 426)

"شب بیستم آزر، محافل ارتجاعی با بسیج کردن عناصر ناراضی، به سربازخانه های تبریز هجوم بردند و سربازان بدون فرمانده را خلع سلاح کردند. دیگر هیچ چیز جلوی اعمال این گروه های مسلح را نمی گرفت. صبح روز بیست و یکم آزر در شهر حاکمیت دوگانه برقرار شده بود. بی ریا، شبستری و فریدون ابراهیمی رهبران فرقه با تعداد محدودی از افراد مسلح، کوشش می کردند که در شهر نظم برقرار کنند. از آن سود، اصغر بقال محسنی بازگان عمده، جنشید صادقی مالک عمده، صادقی مالک، حاجی محمد حیدرزاده مالک عمده و تقی بیت اللهی بازرگان، از افرار پلیس و ژاندارمری گروه های مسلح تشکیل داده بودند و به تشکیلات دموکرات ها هجوم برده و آنها را تار و مار می کردند.
بعد از اعلام عدم مقاومت از جانب آزربایجانی ها، نیروهای ارتش ایران برای ورود به شهرهای بزرگ شتابی از خود نشان نمی دادند. پیشاپیش نیروهای نظامی، دسته های قلدر مالکان مرتجع و ژاندارم های ملبس به لباس شخصی حرکت می کردند. رادیو تهران و روزنامه ها این دار و دسته را که تحت فرماندهی افسران با لباس مبدل قرار داشتند «میهن پرستان» می نامیدند. ماموریت اصلی این گروه به همراهی دسته های ارتجاع محلی، پاک کردن آزربایجان از وجود دموکرات ها برای استقبال پرشکوه از «ارتش پیروزمند شاهنشاهی» بود.
در تبریز قتل و غارت به معنای واقعی کلمه آغاز شده بود.
...
ظهر روز بیست و سوم آزر نیروهای ارتش ایران وارد تبریز شدند. اما جلوی غارت و ترور گرفته نشد، بر عکس، محافل ارتجاعی جری تر شدند.
... نظامی ها صاحبان اصلی شهر شدند و نخستین دادگاه صحرایی نظامی آغاز به کار کرد. سرهنگ زنگنه که به قساوت مشهور بود به دادستانی نظامی تبریز منصوب شد. اینکه او یک وقتی کودکان شیر خواره دموکرات ها را به تنور انداخته بود، هنوز از خاطره ها محو نشده بود.

در زندانهای تبریز دیگر جا نبود وچون ساخت زندان های جدید امکان نداشت، جهت پیدا کردن جا برای زندانیان جدید، گروه گروه از فعالین فرقه دموکرات را تیرباران می کردند. صدها سرباز و افسر قشون ملی و فدایی به حکم دادگاه صحرایی اعدام شدند. در عرض چند روز تعداد تیرباران شده ها به سه هزار نفر رسیده بود.
...
فریدون ابراهیمی [دادستان آزربایجان] تا آخرین فشنگ [برای محافظت از ساختمان کمیته مرکزی فرقه] جنگیده بود. شهامت او هنگام بازجویی به افسانه مبدل شد. در پاسخ به سئوال بازجو که «چرا هنگامی که دادستان بود به دستور روسها اشخاص را اعدام می کرد؟» گفته بود: «تمام حلق آویز شده ها دشمنان آزربایجان بودند و به اراده حکومت ملی من محاکمه شده اند. حکومت ملی زنده بوده و زنده خواهد ماند. من از روسها دستوری دریافت نکرده ام، اراده خلق خود و حکومت ملی را خود را به موقع اجرا در آورده ام».
آخرین کلام ژنرال عظیمی، سرهنگ مرتضوی و هجده افسر دیگر «زنده باد آزادی آزربایجان» بود.

کتابهای درسی را که حکومت ملی به زبان ملی چاپ کرده بود آتش زدند و در مدارس تدریس به زبان آزربایجانی ممنوع شد. دانشگاه آزربایجان، تئاتر ملی، فیلارمونی و موزه ها بسته شد. روزنامه های آزربایجانی زبان توقیف شدند. روزنامه های تبریز و آریا که نشر خود را به زبان فارسی آغاز کردند «دلایل» بسیاری برای ملت نبودن آزربایجانی ها ارائه می کردند.

بیست و نهم آزر ارتش ایران، آزربایجان را تحت نظارت کامل خود درآورد . رژیم اشغالگر مستقر شد و سرهنگ باتمانقلیج که کمی بعد از اشغال آزربایجان به حکومت نظامی تبریز منصوب شد، اعلام کرد که ما کسانی را که برای پیشه وری دست می زدند، عضو حزب او بودند و مدال بر سینه داشتند محو و نابود خواهیم کرد. در مدتی بس کوتاه 760 نفر به حکم دادگاه صحرایی اعدام شدند و هزارها نفر به دست «میهن پرستان» به قتل رسیدند.»( فراز و فرود فرقه دموکرات آزربایجان ، جمیل حسنلی، منصور همامی، 206 تا 209)

«بعد از اشغال دوباره شهرهای آزربایجان، سربازان بزرگوار دولتی به دستور صریح محمد رضا شاه به مجازات دسته جمعی مردم بیگناه و بی دفاع دست زدند و قتل، آتش سوزی، غارت و تجاوز به عنف در مقیاسی گسترده اعمال شد. این بار آزربایجان نه به وسیله خارجیان بلکه به وسیله هموطنان ایرانی مورد تجاوز قرار گرفته بود! از آن روز به بعد 21 آزر که روز ارتش نام گرفته، تعطیل رسمی بود، و در این روز «آزادی آزربایجان» جشن گرفته می شد. (اقتصاد سیاسی ایران، دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، ص 200)

آری
آزربایجان هیچگاه خاطرات تلخ و شیرین آزرماه را فراموش نخواهد کرد.