ميان پرده تاريك: مقابله دمكراتهاي فارس گراي آزربايجان با ترك گرايان آزربايجان
مئهران باهارلي
نوشته حاضر، مقدمه كتاب "آزربايجان در اوايل دوره پهلوي بر اساس گزارش محرمانه سال ١٩٢٧ به ارتش تركيه " است. اين كتاب، ترجمه فارسي كتاب تركي "ايران آزهربايجاني تدقيق راپورو" (سال چاپ: ١٩٢٧. آنكارا) توسط دكتر توحيد ملكزاده ديلمقاني است. مترجم اين كتاب، مقدمه اي بسيار ارزشمند و فوق العاده روشنگرانه بر آن نوشته و در آن به يكي از اساسي ترين اما بررسي نشده ترين مباحث و در تاريكي مانده ترين برهه هاي زماني تشكل و ظهور خودآگاهي و هويت ملي مدرن ترك و بار كردن مفهوم وطن به معني مدرن بر آزربايجان جنوبي پرداخته است، يعني دوره "كشمكش دمكراتهاي فارس محور شرق آزربايجان جنوبي با ترك محوران غرب آزربايجان جنوبي در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم".
ظهور دو هويت ملي آنتاگونيستي در آزربايجان جنوبي: از نيمه دوم قرن نوزده تا اواخر قرن بيستم، منطقه خاورميانه و جهان اسلام دستخوش تغييرات بسيار گرديده است. يكي از تاريخيترين اين تغييرات، تشكل هويتهاي ملي مدرن و ظهور گروههاي ملي و ملل متعدد جديد است. چنانچه در بالكان اين روند به ظهور هويتهاي ملي صرب، آلبان، رومن، بلغار، يوناني، .... و در منطقه ما به ظهور هويتهاي ملي ارمني، گرجي، ترك (در عثماني و قفقاز)، فارس، كرد، آسوري، عرب، .... منجر شد. اما روند مذكور در ميان اليت روشنفكري سياسي و فرهنگي تركان آزربايجان جنوبي و ايران، مسير متفاوتي را پيمود، زيرا در مقطع تاريخي مذكور آزربايجان جنوبي از منظر ملي، به جاي يك هويت ملي، صحنه بروز و پيدايش همزمان دو هويت ملي متضاد و موازي در نخبگان خود گرديد:
الف-هويت نخست به صورت هويت ملي ايراني توسط روشنفكران، سياسيون و روحانيون ترك و آزربايجاني ايران محور و فارس گرا، با وابستگي شديد احساسي و ارگانيك به دولت ايران، عمدتا در شرق آزربايجان به مركزيت تبريز پديدار گرديد.
ب-هويت دوم به صورت هويت ملي ترك توسط روشنفكران و سياسيون و روحانيون ترك گراي آزربايجان محور، داراي حسيات ملي مشترك و همسوئي سياسي با عثماني و بعدها دولت مساوات، در غرب آزربايجان به مركزيت اورميه-خوي-سلماس ظاهر شد.
در كشمكش بين اين دو هويت ملي آنتاگونيستي در يك صد و پنجاه سال مذكور، هويت فارسگرا و ايراني – از آنجا كه مسلط بر مركز آزربايجان تبريز بود - دست بالا را داشت و به صورت هويت غالب روشنفكران و اليت ترك و آزربايجاني در آمد. سلطه دراز مدت اين هويت ايران محور و فارسگرا بر نخبگان ترك و آزربايجاني، دليل اصلي ايجاد گسست و تاخير در روند ملت شوندگي ترك زبانان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي در مقايسه با ملل همجوار فارس، ارمني، كرد، گرجي و .... است.
١-هويت ملي ايران محور و فارس گرا در ميان برخي نخبگان ترك آزربايجان جنوبي: اين هويت كه در آغاز امر به صورت هويت ايراني بدون داشتن تعلق ملي –ائتنيك در شرق آزربايجان به مركزيت تبريز ظاهر شد، در اوان كار صرفا هويتي عام و مبهم در مقابل هويت عثماني و روسي بود. اما در كوتاه مدت مضمون و محتوي ملي فارسي و فارسگرائي افراطي به خود گرفت و در طول زمان طيفهاي گوناگوني از تركان و آزربايجانيان مدافع نژادپرستي خالص آريائي تا ايدئولوگهاي پان ايرانيسم سياسي، از تماميت ارضي خواهي بيمارگونه تا استعمارزدگي و فارس شوندگي داوطلبانه را بوجود آورد.
هويت ايران محور و فارسگرا جريان غالب در ميان رهبران ترك جنبش مشروطيت آزربايجان بود. از ديدگاه اين رهبران وطن نه آزربايجان، بلكه ايران و ملت نه ملت ترك، بلكه ملت ايران بود. اين هويت باعث شد كه انجمن تبريز زبان فارسي را داوطلبانه زبان رسمي خود اعلام كند و بدين ترتيب آغازگر تحميل رسمي اما خودخواسته زبان فارسي بر آزربايجان و مستعمره فرهنگي شدن آنو كلا پيدايش معضل زبان در ايران گردد. اين جريان موفق شد كه پس از بدست آوردن كنترل پايتخت دولت تركي آزربايجاني قاجار، آن را تسليم مليتگرايان فارس، ارمني حتي لر نمايد، متعاقب آن و در ظرف بيست سال به حاكميت يك هزارساله تركان و آخرين دولت تركي و آزربايجاني در ايران يعني سلطنت قاجار پايان دهد، پس از تشكيل جمهوري مساوات در شمال آزربايجان به مخالفت و كينه ورزي با آن بپردازد، مدارس ايرانيان در باكو و استانبول را به مراكز جاسوسي براي دولت ايران، ترك ستيزي و تبليغ هويت فارسي و فارسسازي تركان تبديل نمايد، در تقابل با بروز خودآگاهي ملي ترك در آزربايجان شمالي و اشاعه آن در جنوب آزربايجان، روزنامه آذربايجان جزء لاينفك ايران است را منتشر كند، در دوره خياباني نام آزربايجان را با نام فارسي-ارمني آزاديستان عوض نمايد، كاربرد زبان تركي را در حوزه هاي حزبي ممنوع و زبان ملي خود را فارسي اعلام كند، پس از تشكيل دولت پهلوي به صورت تئوريسين و استراتژي پرداز اين دولت ضد تركي و ضد آزربايجاني در آيد و نهايتا با اقدامات قلمي و عملي خود، آزربايجان جنوبي را با موفقيت تبديل به مستعمره تمام عيار سياسي و اقتصادي فارسستان نمايد. اين هويت، عمدتا در تاريخ معاصر با صفت دمكرات (دمكراتهاي آزربايجان و دمكراتهاي ايران هر دو تحت رهبري تركان ايران محور و فارسگرا) متشكل شده و عمل كرده است. ملي و مشترك شمردن زبان فارسي، اصرار بر تماميت ارضي ايران، سعي در تغيير نام زبان و ملت ترك (به آذري، آذربايجاني و يا هر چيز ديگر)، دفاع صريح و يا غيرمستقيم از كشتار تركان توسط ارامنه و اكراد در آغاز قرن در غرب آزربايجان و توسعه طلبي آنها، بيگانه شماري و حتي دشمن انگاري جمهوري مساوات و بعدها جمهوري آزربايجان و عثماني و بعدها تركيه، مخالفت با هر چه كه به تشخص ملت ترك و آزربايجان از ملت فارس و فارسستان منجر شود (از املاء زبان تركي مستقل از زبان فارسي تا تاسيس نهادهاي فرهنگي و سياسي مستقل تركي و آزربايجاني و طرح پرچم مستقل براي آزربايجان جنوبي)، ... كدهاي اين جريان هويتگراي منحرف و ارتجاعي اند.
اكثريت مطلق شخصيتهاي برجسته ضد ترك و ضد آزربايجاني در يك صد و پنجاه سال اخير ايران متعلق به اين طيف مدافعين هويت ايراني و فارسگرا از شرق آزربايجان و بويژه تبريز بودند. (سيد حسن تقي زاده، تقي اراني، سيد احمد كسروي، حسين كاظم زاده ايرانشهر، ناصح ناطق، صادق رضازاده شفق، يحيي ذكاء، غلامعلي رعدي آذرخشي، خليل ملكي، .....). هر چند در ميان آنان افرادي از غرب آزربايجان نيز وجود دارند (جواد غني زاده سلماسي، ميرزا رضاخان افشار بكشلو، ...).
٢-هويت ترك گرا در غرب آزربايجان: اين هويت ظهور خود را مديون "جمعيت اتحاد و ترقي" و "فرقه اتحاد اسلام" عثماني و بعدها به درجه اي "فرقه مساوات" است. هويت ترك گرا در آزربايجان جنوبي همزمان با هويت ايران محور و فارسگرا در دوران مشروطيت و به عنوان آنتي تز آن در آزربايجان پديدار شد. اين جريان پيشگام ايجاد نيروهاي مسلح ترك در آزربايجان جنوبي براي دفاع از توده ترك در مقابله با متجاوزين و توسعه طلبان ارمني، آسوري و كرد؛ طراحي نخستين پرچم ملي در تاريخ براي آزربايجان جنوبي؛ ايجاد مدارس تركي زبان در آزربايجان جنوبي، انتشار نشريات منحصرا تركي زبان در آزربايجان جنوبي و پايان دادن به اختلاف شيعه-سني و در نتيجه از بين بردن مهمترين ابزار فارسسازي تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي يعني وابستگي به مذهب فارسي شيعه امامي، به زير سوال بردن تاريخ رسمي فارس محور دولت ايران، ... است. هويت ترك گرا آغاز كننده خودآگاهي ملي ترك و روند ملت شوندگي به معني مدرن در ميان تركان ساكن در آزربايجان جنوبي، همچنين پيشاهنگ اقدامات عملي براي تشكيل هسته اوليه دولت ملي ترك در آزربايجان جنوبي (طراحي پرچم، نيروهاي مسلح ترك، تاسيس مدارس ترك زبان و انتشار نشريات تركي،...) مي باشد. از نظر اين جريان، هويت آزربايجان تركي است؛ ملت ما، ملت ترك و وطن ما آزربايجان است و يگانه راه سعادت ايندو، رهائي از يوغ حاكميت و سلطه فارسي. اين جريان كه با درايت و سررشته داري فرصت طلائي حضور نظامي، سياسي و فرهنگي ابرقدرت عثماني در آزربايجان جنوبي را هوشمندانه غنيمت شمرده و از آن براي تسريع روند ملت شوندگي توده ترك و احقاق حقوق ملي وي استفاده حداكثر را نمود و سپس با ظهور دولت مساوات در آزربايجان شمالي به حمايت از آن پرداخت، در حقيقت و به اعتباري معادل حركت مساوات در آزربايجان جنوبي است.
اكثريت قريب به اتفاق شخصيتهاي منسوب به اين جريان ملي ترك گرا در آزربايجان جنوبي، از غرب آزربايجان به مركزيت اورميه (و خوي، سلماس، ماكو، سولدوز، ...) بودند (جمشيد اردشير افشار بكشلو مجدالسلطنه، ميرزا فضل الله اورموي، ميرزا ابوالفتح خان علوي، اجلال الملك، توده هاي مردم و نظاميان ترك در اورميه، سلماس، خوي، ماكو، سولدوز، .... كه دسته دسته به جمعيتهاي اتحاد اسلام و اتحاد و ترقي و اردوي عثماني پيوستند، براي دفاع از وطن آزربايجاني مسلح شدند و با اشغالگران ارمني، آسوري و كرد دليرانه جنگيدند، به تاسيس مدارس و انتشار روزنامه هاي تماما تركي زبان روي آوردند، ...). هر چند در ميان آنها شخصيتهاي ملي برجسته اي از شرق آزربايجان مانند زنده يادان علي هئيت و ميرزا تقي رفعت و .... نيز وجود دارند.
توزيع جغرافيائي دو هويت متخاصم در آزربايجان جنوبي: در باره علل الگوي مشاهده شده در توزيع جغرافيائي اين دو هويت در آن زمان، يعني تمركز نخبگان معتقد به هويت ايران محور و فارس گرا در شرق آزربايجان و تمركز نخبگان معتقد به هويت ترك گرا در غرب آزبايجان، مي توان عوامل زير را برشمرد:
الف-تا روي كار آمدن دولت پهلوي، دولتهاي حاكم بر ايران همه دول تركي و آزربايجاني و تبريز مسقط الراس خاندانهاي حاكم اين دول تركي و آزربايجاني بوده است. بدين سبب، در مركز آزربايجان، تعلق به و دفاع از مفهوم دولت ايران و هويت ايراني، رفتاري غريزي و طبيعي و مترادف با دفاع از خود و ميراث خود تلقي مي شد. همچو حسيات و رفتاري نسبت به مفهوم ايران و دولت ايران در ميان نخبگان غرب آزربايجان كه همواره در حاشيه قرار داشت وجود نداشت.
ب-نزديكي جغرافيائي شرق آزربايجان به فارسستان، به طور سنتي باعث تاثير پذيري بسيار شديد نخبگان اين بخش از آزربايجان از فرهنگ و هويت فارسي و بعدها ايراني و محيطهاي فرهنگي و سياسي آن شده بود. به حدي كه بسياري از نخبگان شرق آزربايجان فرهنگ فارسي و هويت ايراني فارس گرا را خودي ظن مي نموده اند و براي هويت و آينده خود وجود و حياتي جدا از آن نمي توانستند تصور كنند. ايضا دوري جغرافيائي غرب آزربايجان به فارسستان، باعث مي شد كه تاثير پذيري اين بخش از آزربايجان از فرهنگ و هويت فارسي و بعدها ايراني و محيطهاي فرهنگي و سياسي آنها ناچيز و به حداقل محدود بماند. از اينرو بسياري از نخبگان غرب آزربايجان فرهنگ فارسي و هويت ايراني فارسگرا را بيش از آنكه خودي بدانند، بيگانه و وارداتي تلقي مي نمودند.
ج-دوري جغرافيائي شرق آزربايجان از مرزهاي عثماني و بعدها تركيه، باعث ايجاد نوعي غيريت بين اين دو فرهنگ و هويت گرديده بود. حال آنكه پيوستگي جغرافيائي غرب آزربايجان به عثماني و بعدها تركيه، باعث شده بود كه فرهنگ و هويت اين بخش از آزربايجان از ماكو تا سنقر به ويژه در سطح توده (لهجه، فولكلور، فرهنگ موسيقيائي، مذهب، فرهنگ غذائي، ...) ادامه طبيعي فرهنگ و هويت تركي عثماني-تركيه باشد. (في الواقع در طول تاريخ، غرب آزربايجان از ماكو تا سنقر، بسيار بيشتر از شرق آزربايجان، در قلمرو دولت عثماني قرار داشته است). به عبارت ديگر نزديكي جغرافيائي غرب آزربايجان به عثماني-تركيه، در طول تاريخ به عنوان عاملي طبيعي براي حفظ و زنده نگاه داشتن هويت ملي ترك در اين ناحيه عمل كرده است.
د-ورود عثماني به شرق آزربايجان و بويژه تبريز در مقاطعي از زمان و حاكميت موقت او، از سوي بسياري از نخبگان محلي اين منطقه به صورت رفتاري اشغالگرانه تلقي شده است. در حاليكه ورود و حاكميت سياسي و عمليات نظامي عثماني به غرب آزربايجان و بويژه به هنگام كشتار تركان اورميه، خوي، سالماس، ماكو، سولدوز و .... توسط نيروهاي ارمني و آسوري، اغلب از سوي نخبگان غرب آزربايجان به عنوان حاكميت يك دولت خلاصكار و عمليات يك ارتش نجات بخش تلقي گرديده و با استقبال توده مردم و نخبگان روبرو شده است.
ج-عامل "غير" و "ديگري" در تشكل هويت "من" و "خود" گروههاي اجتماعي نقشي تعيين كننده دارد. اين عامل در مورد شرق آزربايجان "دولت خارجي" و در مورد غرب آزربايجان "ملل و اقوام متخاصم" بوده است. نتيجتا هويت "خود" در شرق آزربايجان از جنس "دولت خود" و در غرب آزربايجان از جنس "ملت خود" بوده است. شرق آزربايجان در دوره زماني مورد بحث مورد تجاوز دولت تزاري روسيه قرار گرفته و كشت و كشتار انجام شده در آنجا توسط دولتي خارجي بوده است. در نتيجه هويت جمعي شكل گرفته در شرق آزربايجان در عكس العمل به تجاوز يك دولت خارجي، پناه بردن به "دولت ما" كه در آن زمان دولت ايران تلقي مي شد و دفاع از آن و هويت ارضي ايران به هر قيمت بود. اما در غرب آزربايجان، توده مردم رها شده به حال خود توسط دولت ايران در دوره مورد بحث، به صرف ترك بودن در معرض تجاوز و كشتارهاي انجام گرفته توسط گروههاي ملي اي مانند ارمني، آسوري و كرد بودند. در نتيجه هويت جمعي شكل گرفته در غرب آزربايجان در عكس العمل بدين تجاوزها و كشت و كشتارهاي انجام شده توسط گروههاي ملي متخاصم، " ملت ما" يعني هويت ملي ترك بوده است. بدين سبب است كه تشكل خودآگاهي ملي به معني مدرن، به لحاظ زماني در غرب آزربايجان كه در معرض كشت و كشتارهاي انجام شده توسط نيروهاي غيردولتي ارمني، آسوري و كرد بوده است، در مقايسه با شرق آزربايجان كه در دوره زماني مذكور از سوي هيچ گروه ملي مورد تجاوز قرار نگرفته و يا تهديد نشده بود، بسيار زودتر پديدار شده است.
تجربه مشابه و متفاوت گنجه-باكو در شمال آزربايجان: كشمكش بين دو هويت فارسگرا از شرق آزربايجان جنوبي و هويت ترك گرا از غرب آزربايجان جنوبي، از يك نظر مشابه تقابل گنجه-باكو در اوائل قرن در آزربايجان شمالي است. با اين تفاوت كه در آزربايجان شمالي، نهايتا گفتمان و ذهنيت ملي ترك گنجه توانست در سالهاي جنگ جهاني اول بر گفتمان و ذهنيت انترناسيوناليستي باكو غلبه يافته، منجر به تاسيس جمهوري مساوات و رهائي ملي اين بخش از وطن آزربايجاني از سلطه استعمار روس گردد. اما در جنوب آزربايجان، عكس اين روند طي شده و هويت ضد ملي و ايرانگراي فارس مركز لانه كرده در شرق آزربايجان، بر هويت ملي و ترك گراي غرب آن غلبه يافت و منجر به سقوط دولت تركي آزربايجاني قاجار گرديد. با تاسيس دولت پهلوي، هويت ترك گرا دور اول كشمكش در مقابل هويت فارسگراي شرق آزربايجان به مركزيت تبريز را باخت و براي مدتي طولاني- تا بعد از انقلاب اسلامي ايران- از صحنه خارج شد. بدين ترتيب در نتيجه حاكميت هويت ايران محور و فارسگرا بر نخبگان ترك ستيز شرق آزربايجان، نه تنها در سالهاي پيرامون جنگ جهاني اول دولت ملي و مدرن ترك در آزربايجان جنوبي تاسيس نشد - در حاليكه در سايه شرايط مساعد داخلي و منطقه اي و از جمله ضعف دولت مركزي؛ پراكندگي، تشتت و بي تجربگي نيروهاي فارس؛ حمايت و حضور فعال فرهنگي، سياسي و نظامي عثماني امكان واقعي و فرصتي طلائي براي تحقق اين آرمان شريف و مقدس وجود داشت- ، بلكه با تاسيس دولت پهلوي، دولتمداري سنتي يك هزارساله تركان بر كل ايران نيز پايان يافت و آزربايجان تبديل به مستعمره فارسستان شده و ملت اسير ترك در آستانه استحاله ملي در عنصر قومي حاكم فارس قرار گرفت.
در اين عرصه بين شمال و جنوب آزربايجان وجه تشابه ديگري نيز موجود است. در شمال پس از ساقط شدن جمهوري مساوات و در دوره شوروي، تاريخ معاصر آزربايجان بازنويسي شد، خاطره تاريخي ملت ترك حذف گرديد و تاريخي تماما جعلي بازنويسي شد كه در آن از رهبران راستين خلق ترك و آزربايجان مانند محمد امين رسولزاده در اوائل قرن (و در دوره علييئوها از ائلچي بيگ در اواخر آن) اثري نيست. مشابه اين روند در جنوب توسط ايران محوران فارسگرا بويژه جناح چپ و روسوفيل آنها تكرار گرديد و تاريخي تماما جعلي در باره يك صد سال جنبش ملي دمكراتيك ترك آزربايجان نوشته شد. در اين بازنويسي و تحريف تاريخ، رهبران ايران محور و فارسگراي مشروطيت و ... به عنوان رهبران و قهرمانان آزربايجان عرضه شدند و رهبران و قهرمانان واقعي ملت ترك و آزربايجان جنوبي مانند تقي رفعت، مجدالسطنه افشار، ميرزا فضل الله اورموي، ميرزا علي هئيت، ابوالفتح علوي، .... كه پيشگامان خودآگاهي ملي ترك در آزربايجان جنوبي بودند تماما به فراموشي سپرده شده و از حافظه تاريخي ملت ترك و آزربايجان زدوده شدند.
حاكميت بلامنازع گفتمان جريان هويت ترك گرا در دوره حاضر: دور جديد جنبش خود آگاهي ملي ترك در ايران و آزربايجان جنوبي، در سرتاسر آن، هم در شرق آزربايجان، هم در غرب آن و هم در جنوب آن، يكدست تحت حاكميت بلامنازع گفتمان جريان هويت ترك گرا قرار دارد. اين پديده، رنسانس و رستاخيز همان هويت ملي واقعي تركان و آزربايجان است كه نخستين بار در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم در غرب آزربايجان پديدار شد، اما در كوتاه مدت توسط هويت ايران محور و فارسگراي شرق آزربايجان به خاموشي گرائيد. امروز از يك طرف با تقسيم اداري و سياسي آزربايجان جنوبي بين سيزده استان و وابستگي مركز هر استان مستقيما به تهران، تمركز عناصر ايران محور و فارسگرا در شرق آزربايجان از بين رفته و سرتاسر آزربايجان به درجه اي يكسان در معرض سياستهاي امحاء و انكار ملي توسط دولت ايران قرار گرفته است. از سوي ديگر در عصر انفجار اطلاعات، ماهواره و اينترنت، سد جغرافيائي و دوري شرق و جنوب آزربايجان از تركيه شكسته شده و اين عامل اهميت و نقش منفي خود را از دست داده، واقعيت سفالت و عقب ماندگي همه جانبه آزربايجان و مستعمرگي آن، هر گونه تعلق عقلاني و وابستگي احساسي به دولت ايران را از بين برده، مانع كمونيسم روسي و ايدئولوژي ترك ستيز در شمال آزربايجان به درجه مهمي برطرف شده، بسط فرهنگ سكولاريزم ضربه اي اساسي به يكي از مهمترين ابزارهاي فارسسازي خلق ترك يعني وابستگي آن به مذهب فارسي شيعه امامي وارد آورده و نهايتا نمونه هاي الهام بخش و موفق دو جمهوري آزربايجان و تركيه مدرن، مدني و مستقل، تنها راه متصور براي سعادت ملت ترك و آزربايجان جنوبي را به عرياني تمام عرضه كرده است. در چنين شرايطي نه تنها نخبگان شرق آزربايجان، بلكه جنوب آن نيز (مناطق ترك نشين در استانهاي مركزي، همدان، قم، تهران، البرز، قزوين، كرمانشاه و كردستان) به يك اندازه و همانند غرب آن بر هويت ملي ترك خود واقف و حساس گشته اند. بدين ترتيب ميان پرده اي بسيار تاريك و يك قرنه در روند خودآگاهي و تشكل ملي خلق ترك در آزربايجان جنوبي بسته و صفحه جديدي در آن باز شده است.
با اينهمه تا زمانيكه ما خود را ترك و وطنمان را آزربايجان مي دانيم، تا زمانيكه ملت ترك و وطن آزربايجاني را تقسيم شده توسط مرزهاي ايران تلقي مي كنيم و تا زمانيكه به ضرورت اعمال حق تعيين سرنوشت ملت ترك و آزربايجان جنوبي به صورت مستقل از فارسها و فارسستان و بويژه به آينده اي مستقل از ايندو قائليم، همواره جريان منحرف ايران محور و فارسگراي ضد ترك و ضد آزربايجاني را در مقابل خود خواهيم يافت.
بقيه الاسيف جريان هويت ايران محور و فارسگرا در آزربايجان جنوبي:
با اين همه اكنون نيز در ميان روشنفكران ترك و آزربايجاني، طيفهاي گوناگون هر چند بسيار اندك جريان هويت ايراني و فارسگرا، به حيات حاشيه اي خود ادامه مي دهد. اكثر منسوبين به اين جريان كساني هستند كه عملا با بسياري از معتقدات و نگرشها و منويات پان ايرانيستي همسوئي دارند اما در نام، هرگز خود را پان ايرانيست نمي نامند. از جمله اين معتقدات و نگرشها و منويات پان ايرانيستي، ترس از نام ملي ترك و سعي در تغيير آن به آذري، آذربايجاني و يا هر چيز ديگر؛ ترس از طرح واقعيت تقسيم شدگي ملت ترك و وطن آزربايجاني توسط مرزهاي ايران؛ ترس از اعمال حق تعيين سرنوشت و حق اداره امور خود ملت ترك و آزربايجان جنوبي به ويژه وحشت از طرح و پديدار شدن افق آينده اي مستقل از فارسها و فارسستان براي خلق ترك و آزربايجان جنوبي؛ اعتقاد به جدائي ملي تركان در آزربايجان جنوبي از تركان آزربايجان شمالي و ديگر نقاط ايران؛ تركان آزربايجان شمال و جنوب را دو گروه ملي متفاوت خواندن (اولي را ملت و دومي را قوم دانستن)؛ دشمني بيمارگونه با جمهوري مساوات-جمهوري آزربايجان و عثماني-تركيه؛ قائل شدن به مشترك بودن زبان فارسي؛ مخالفت با رسمي شدن زبان تركي در مقياس سراسري ايران؛ انكار هويت ملي فارسي دولت ايران؛ انكار واقعيت مستعمره فارسستان بودن آزربايجان؛ اعتقاد به ورود مساله كرد و ارمني به آزربايجان جنوبي از جمهوري آزربايجان و تركيه؛ تائيد ضمني و يا آشكار كشتارهاي تركان آزربايجان جنوبي توسط ارمنيها و كردها و توسعه طلبي كردي و ارمني كه آزربجايجان جنوبي در گذشته و حال با آن مواجه بوده است؛ بخشهاي بزرگي از اراضي آزربايجان جنوبي در استانهاي كردستان و كرمانشاهان و تهران و البرز و قم و مركزي و قزوين و ... را خارج آزربايجان دانستن و آنها را جزء كردستان و فارسستان قلمداد كردن؛ لجن مالي و شيطان سازي از شخصيتهاي ملي آزربايجان و در راس آنها محمد امين رسولزاده و ديگر رهبران ترك گراي آزربايجان جنوبي؛ در مواردي دفاع از ايده دولت-ملت ايران و مخالفت با فدراليسم، .... مي باشد. با اين اوصاف بجا خواهد بود وئرشين معاصر دموكراتهاي ايران محور و فارسگراي اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم در آزربايجان جنوبي را پان ايرانيستهاي شرم آگين ناميد.
اين جريان منحرف و ارتجاعي كه در گذشته اي طولاني بر محيط سياسي آزربايجان جنوبي حاكم بود امروز به جرياني مارژينال، ورشكسته و مطرود تبديل شده است. منسوبين به اين گروه كه اكثرا دوست دارند خود را با صفت دمكرات توصيف كنند و اغلب از گذشته چپ برخوردارند، به واقع آخرين بازماندگان و تربيت شدگان سنت ايران محوري و فارسگرائي زماني لانه كرده در شرق آزربايجانند (سيروس مددي، بابك امير خسروي، تورج اتابكي، محمد ارسي، كاظم رنجبر، بسياري از رهبران ترك در سازمانهاي فارس موسوم به سراسري، ....).
گرچهيه هو
پايان نوت مئهران باهارلي
مئهران باهارلي
نوشته حاضر، مقدمه كتاب "آزربايجان در اوايل دوره پهلوي بر اساس گزارش محرمانه سال ١٩٢٧ به ارتش تركيه " است. اين كتاب، ترجمه فارسي كتاب تركي "ايران آزهربايجاني تدقيق راپورو" (سال چاپ: ١٩٢٧. آنكارا) توسط دكتر توحيد ملكزاده ديلمقاني است. مترجم اين كتاب، مقدمه اي بسيار ارزشمند و فوق العاده روشنگرانه بر آن نوشته و در آن به يكي از اساسي ترين اما بررسي نشده ترين مباحث و در تاريكي مانده ترين برهه هاي زماني تشكل و ظهور خودآگاهي و هويت ملي مدرن ترك و بار كردن مفهوم وطن به معني مدرن بر آزربايجان جنوبي پرداخته است، يعني دوره "كشمكش دمكراتهاي فارس محور شرق آزربايجان جنوبي با ترك محوران غرب آزربايجان جنوبي در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم".
ظهور دو هويت ملي آنتاگونيستي در آزربايجان جنوبي: از نيمه دوم قرن نوزده تا اواخر قرن بيستم، منطقه خاورميانه و جهان اسلام دستخوش تغييرات بسيار گرديده است. يكي از تاريخيترين اين تغييرات، تشكل هويتهاي ملي مدرن و ظهور گروههاي ملي و ملل متعدد جديد است. چنانچه در بالكان اين روند به ظهور هويتهاي ملي صرب، آلبان، رومن، بلغار، يوناني، .... و در منطقه ما به ظهور هويتهاي ملي ارمني، گرجي، ترك (در عثماني و قفقاز)، فارس، كرد، آسوري، عرب، .... منجر شد. اما روند مذكور در ميان اليت روشنفكري سياسي و فرهنگي تركان آزربايجان جنوبي و ايران، مسير متفاوتي را پيمود، زيرا در مقطع تاريخي مذكور آزربايجان جنوبي از منظر ملي، به جاي يك هويت ملي، صحنه بروز و پيدايش همزمان دو هويت ملي متضاد و موازي در نخبگان خود گرديد:
الف-هويت نخست به صورت هويت ملي ايراني توسط روشنفكران، سياسيون و روحانيون ترك و آزربايجاني ايران محور و فارس گرا، با وابستگي شديد احساسي و ارگانيك به دولت ايران، عمدتا در شرق آزربايجان به مركزيت تبريز پديدار گرديد.
ب-هويت دوم به صورت هويت ملي ترك توسط روشنفكران و سياسيون و روحانيون ترك گراي آزربايجان محور، داراي حسيات ملي مشترك و همسوئي سياسي با عثماني و بعدها دولت مساوات، در غرب آزربايجان به مركزيت اورميه-خوي-سلماس ظاهر شد.
در كشمكش بين اين دو هويت ملي آنتاگونيستي در يك صد و پنجاه سال مذكور، هويت فارسگرا و ايراني – از آنجا كه مسلط بر مركز آزربايجان تبريز بود - دست بالا را داشت و به صورت هويت غالب روشنفكران و اليت ترك و آزربايجاني در آمد. سلطه دراز مدت اين هويت ايران محور و فارسگرا بر نخبگان ترك و آزربايجاني، دليل اصلي ايجاد گسست و تاخير در روند ملت شوندگي ترك زبانان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي در مقايسه با ملل همجوار فارس، ارمني، كرد، گرجي و .... است.
١-هويت ملي ايران محور و فارس گرا در ميان برخي نخبگان ترك آزربايجان جنوبي: اين هويت كه در آغاز امر به صورت هويت ايراني بدون داشتن تعلق ملي –ائتنيك در شرق آزربايجان به مركزيت تبريز ظاهر شد، در اوان كار صرفا هويتي عام و مبهم در مقابل هويت عثماني و روسي بود. اما در كوتاه مدت مضمون و محتوي ملي فارسي و فارسگرائي افراطي به خود گرفت و در طول زمان طيفهاي گوناگوني از تركان و آزربايجانيان مدافع نژادپرستي خالص آريائي تا ايدئولوگهاي پان ايرانيسم سياسي، از تماميت ارضي خواهي بيمارگونه تا استعمارزدگي و فارس شوندگي داوطلبانه را بوجود آورد.
هويت ايران محور و فارسگرا جريان غالب در ميان رهبران ترك جنبش مشروطيت آزربايجان بود. از ديدگاه اين رهبران وطن نه آزربايجان، بلكه ايران و ملت نه ملت ترك، بلكه ملت ايران بود. اين هويت باعث شد كه انجمن تبريز زبان فارسي را داوطلبانه زبان رسمي خود اعلام كند و بدين ترتيب آغازگر تحميل رسمي اما خودخواسته زبان فارسي بر آزربايجان و مستعمره فرهنگي شدن آنو كلا پيدايش معضل زبان در ايران گردد. اين جريان موفق شد كه پس از بدست آوردن كنترل پايتخت دولت تركي آزربايجاني قاجار، آن را تسليم مليتگرايان فارس، ارمني حتي لر نمايد، متعاقب آن و در ظرف بيست سال به حاكميت يك هزارساله تركان و آخرين دولت تركي و آزربايجاني در ايران يعني سلطنت قاجار پايان دهد، پس از تشكيل جمهوري مساوات در شمال آزربايجان به مخالفت و كينه ورزي با آن بپردازد، مدارس ايرانيان در باكو و استانبول را به مراكز جاسوسي براي دولت ايران، ترك ستيزي و تبليغ هويت فارسي و فارسسازي تركان تبديل نمايد، در تقابل با بروز خودآگاهي ملي ترك در آزربايجان شمالي و اشاعه آن در جنوب آزربايجان، روزنامه آذربايجان جزء لاينفك ايران است را منتشر كند، در دوره خياباني نام آزربايجان را با نام فارسي-ارمني آزاديستان عوض نمايد، كاربرد زبان تركي را در حوزه هاي حزبي ممنوع و زبان ملي خود را فارسي اعلام كند، پس از تشكيل دولت پهلوي به صورت تئوريسين و استراتژي پرداز اين دولت ضد تركي و ضد آزربايجاني در آيد و نهايتا با اقدامات قلمي و عملي خود، آزربايجان جنوبي را با موفقيت تبديل به مستعمره تمام عيار سياسي و اقتصادي فارسستان نمايد. اين هويت، عمدتا در تاريخ معاصر با صفت دمكرات (دمكراتهاي آزربايجان و دمكراتهاي ايران هر دو تحت رهبري تركان ايران محور و فارسگرا) متشكل شده و عمل كرده است. ملي و مشترك شمردن زبان فارسي، اصرار بر تماميت ارضي ايران، سعي در تغيير نام زبان و ملت ترك (به آذري، آذربايجاني و يا هر چيز ديگر)، دفاع صريح و يا غيرمستقيم از كشتار تركان توسط ارامنه و اكراد در آغاز قرن در غرب آزربايجان و توسعه طلبي آنها، بيگانه شماري و حتي دشمن انگاري جمهوري مساوات و بعدها جمهوري آزربايجان و عثماني و بعدها تركيه، مخالفت با هر چه كه به تشخص ملت ترك و آزربايجان از ملت فارس و فارسستان منجر شود (از املاء زبان تركي مستقل از زبان فارسي تا تاسيس نهادهاي فرهنگي و سياسي مستقل تركي و آزربايجاني و طرح پرچم مستقل براي آزربايجان جنوبي)، ... كدهاي اين جريان هويتگراي منحرف و ارتجاعي اند.
اكثريت مطلق شخصيتهاي برجسته ضد ترك و ضد آزربايجاني در يك صد و پنجاه سال اخير ايران متعلق به اين طيف مدافعين هويت ايراني و فارسگرا از شرق آزربايجان و بويژه تبريز بودند. (سيد حسن تقي زاده، تقي اراني، سيد احمد كسروي، حسين كاظم زاده ايرانشهر، ناصح ناطق، صادق رضازاده شفق، يحيي ذكاء، غلامعلي رعدي آذرخشي، خليل ملكي، .....). هر چند در ميان آنان افرادي از غرب آزربايجان نيز وجود دارند (جواد غني زاده سلماسي، ميرزا رضاخان افشار بكشلو، ...).
٢-هويت ترك گرا در غرب آزربايجان: اين هويت ظهور خود را مديون "جمعيت اتحاد و ترقي" و "فرقه اتحاد اسلام" عثماني و بعدها به درجه اي "فرقه مساوات" است. هويت ترك گرا در آزربايجان جنوبي همزمان با هويت ايران محور و فارسگرا در دوران مشروطيت و به عنوان آنتي تز آن در آزربايجان پديدار شد. اين جريان پيشگام ايجاد نيروهاي مسلح ترك در آزربايجان جنوبي براي دفاع از توده ترك در مقابله با متجاوزين و توسعه طلبان ارمني، آسوري و كرد؛ طراحي نخستين پرچم ملي در تاريخ براي آزربايجان جنوبي؛ ايجاد مدارس تركي زبان در آزربايجان جنوبي، انتشار نشريات منحصرا تركي زبان در آزربايجان جنوبي و پايان دادن به اختلاف شيعه-سني و در نتيجه از بين بردن مهمترين ابزار فارسسازي تركان ساكن در ايران و آزربايجان جنوبي يعني وابستگي به مذهب فارسي شيعه امامي، به زير سوال بردن تاريخ رسمي فارس محور دولت ايران، ... است. هويت ترك گرا آغاز كننده خودآگاهي ملي ترك و روند ملت شوندگي به معني مدرن در ميان تركان ساكن در آزربايجان جنوبي، همچنين پيشاهنگ اقدامات عملي براي تشكيل هسته اوليه دولت ملي ترك در آزربايجان جنوبي (طراحي پرچم، نيروهاي مسلح ترك، تاسيس مدارس ترك زبان و انتشار نشريات تركي،...) مي باشد. از نظر اين جريان، هويت آزربايجان تركي است؛ ملت ما، ملت ترك و وطن ما آزربايجان است و يگانه راه سعادت ايندو، رهائي از يوغ حاكميت و سلطه فارسي. اين جريان كه با درايت و سررشته داري فرصت طلائي حضور نظامي، سياسي و فرهنگي ابرقدرت عثماني در آزربايجان جنوبي را هوشمندانه غنيمت شمرده و از آن براي تسريع روند ملت شوندگي توده ترك و احقاق حقوق ملي وي استفاده حداكثر را نمود و سپس با ظهور دولت مساوات در آزربايجان شمالي به حمايت از آن پرداخت، در حقيقت و به اعتباري معادل حركت مساوات در آزربايجان جنوبي است.
اكثريت قريب به اتفاق شخصيتهاي منسوب به اين جريان ملي ترك گرا در آزربايجان جنوبي، از غرب آزربايجان به مركزيت اورميه (و خوي، سلماس، ماكو، سولدوز، ...) بودند (جمشيد اردشير افشار بكشلو مجدالسلطنه، ميرزا فضل الله اورموي، ميرزا ابوالفتح خان علوي، اجلال الملك، توده هاي مردم و نظاميان ترك در اورميه، سلماس، خوي، ماكو، سولدوز، .... كه دسته دسته به جمعيتهاي اتحاد اسلام و اتحاد و ترقي و اردوي عثماني پيوستند، براي دفاع از وطن آزربايجاني مسلح شدند و با اشغالگران ارمني، آسوري و كرد دليرانه جنگيدند، به تاسيس مدارس و انتشار روزنامه هاي تماما تركي زبان روي آوردند، ...). هر چند در ميان آنها شخصيتهاي ملي برجسته اي از شرق آزربايجان مانند زنده يادان علي هئيت و ميرزا تقي رفعت و .... نيز وجود دارند.
توزيع جغرافيائي دو هويت متخاصم در آزربايجان جنوبي: در باره علل الگوي مشاهده شده در توزيع جغرافيائي اين دو هويت در آن زمان، يعني تمركز نخبگان معتقد به هويت ايران محور و فارس گرا در شرق آزربايجان و تمركز نخبگان معتقد به هويت ترك گرا در غرب آزبايجان، مي توان عوامل زير را برشمرد:
الف-تا روي كار آمدن دولت پهلوي، دولتهاي حاكم بر ايران همه دول تركي و آزربايجاني و تبريز مسقط الراس خاندانهاي حاكم اين دول تركي و آزربايجاني بوده است. بدين سبب، در مركز آزربايجان، تعلق به و دفاع از مفهوم دولت ايران و هويت ايراني، رفتاري غريزي و طبيعي و مترادف با دفاع از خود و ميراث خود تلقي مي شد. همچو حسيات و رفتاري نسبت به مفهوم ايران و دولت ايران در ميان نخبگان غرب آزربايجان كه همواره در حاشيه قرار داشت وجود نداشت.
ب-نزديكي جغرافيائي شرق آزربايجان به فارسستان، به طور سنتي باعث تاثير پذيري بسيار شديد نخبگان اين بخش از آزربايجان از فرهنگ و هويت فارسي و بعدها ايراني و محيطهاي فرهنگي و سياسي آن شده بود. به حدي كه بسياري از نخبگان شرق آزربايجان فرهنگ فارسي و هويت ايراني فارس گرا را خودي ظن مي نموده اند و براي هويت و آينده خود وجود و حياتي جدا از آن نمي توانستند تصور كنند. ايضا دوري جغرافيائي غرب آزربايجان به فارسستان، باعث مي شد كه تاثير پذيري اين بخش از آزربايجان از فرهنگ و هويت فارسي و بعدها ايراني و محيطهاي فرهنگي و سياسي آنها ناچيز و به حداقل محدود بماند. از اينرو بسياري از نخبگان غرب آزربايجان فرهنگ فارسي و هويت ايراني فارسگرا را بيش از آنكه خودي بدانند، بيگانه و وارداتي تلقي مي نمودند.
ج-دوري جغرافيائي شرق آزربايجان از مرزهاي عثماني و بعدها تركيه، باعث ايجاد نوعي غيريت بين اين دو فرهنگ و هويت گرديده بود. حال آنكه پيوستگي جغرافيائي غرب آزربايجان به عثماني و بعدها تركيه، باعث شده بود كه فرهنگ و هويت اين بخش از آزربايجان از ماكو تا سنقر به ويژه در سطح توده (لهجه، فولكلور، فرهنگ موسيقيائي، مذهب، فرهنگ غذائي، ...) ادامه طبيعي فرهنگ و هويت تركي عثماني-تركيه باشد. (في الواقع در طول تاريخ، غرب آزربايجان از ماكو تا سنقر، بسيار بيشتر از شرق آزربايجان، در قلمرو دولت عثماني قرار داشته است). به عبارت ديگر نزديكي جغرافيائي غرب آزربايجان به عثماني-تركيه، در طول تاريخ به عنوان عاملي طبيعي براي حفظ و زنده نگاه داشتن هويت ملي ترك در اين ناحيه عمل كرده است.
د-ورود عثماني به شرق آزربايجان و بويژه تبريز در مقاطعي از زمان و حاكميت موقت او، از سوي بسياري از نخبگان محلي اين منطقه به صورت رفتاري اشغالگرانه تلقي شده است. در حاليكه ورود و حاكميت سياسي و عمليات نظامي عثماني به غرب آزربايجان و بويژه به هنگام كشتار تركان اورميه، خوي، سالماس، ماكو، سولدوز و .... توسط نيروهاي ارمني و آسوري، اغلب از سوي نخبگان غرب آزربايجان به عنوان حاكميت يك دولت خلاصكار و عمليات يك ارتش نجات بخش تلقي گرديده و با استقبال توده مردم و نخبگان روبرو شده است.
ج-عامل "غير" و "ديگري" در تشكل هويت "من" و "خود" گروههاي اجتماعي نقشي تعيين كننده دارد. اين عامل در مورد شرق آزربايجان "دولت خارجي" و در مورد غرب آزربايجان "ملل و اقوام متخاصم" بوده است. نتيجتا هويت "خود" در شرق آزربايجان از جنس "دولت خود" و در غرب آزربايجان از جنس "ملت خود" بوده است. شرق آزربايجان در دوره زماني مورد بحث مورد تجاوز دولت تزاري روسيه قرار گرفته و كشت و كشتار انجام شده در آنجا توسط دولتي خارجي بوده است. در نتيجه هويت جمعي شكل گرفته در شرق آزربايجان در عكس العمل به تجاوز يك دولت خارجي، پناه بردن به "دولت ما" كه در آن زمان دولت ايران تلقي مي شد و دفاع از آن و هويت ارضي ايران به هر قيمت بود. اما در غرب آزربايجان، توده مردم رها شده به حال خود توسط دولت ايران در دوره مورد بحث، به صرف ترك بودن در معرض تجاوز و كشتارهاي انجام گرفته توسط گروههاي ملي اي مانند ارمني، آسوري و كرد بودند. در نتيجه هويت جمعي شكل گرفته در غرب آزربايجان در عكس العمل بدين تجاوزها و كشت و كشتارهاي انجام شده توسط گروههاي ملي متخاصم، " ملت ما" يعني هويت ملي ترك بوده است. بدين سبب است كه تشكل خودآگاهي ملي به معني مدرن، به لحاظ زماني در غرب آزربايجان كه در معرض كشت و كشتارهاي انجام شده توسط نيروهاي غيردولتي ارمني، آسوري و كرد بوده است، در مقايسه با شرق آزربايجان كه در دوره زماني مذكور از سوي هيچ گروه ملي مورد تجاوز قرار نگرفته و يا تهديد نشده بود، بسيار زودتر پديدار شده است.
تجربه مشابه و متفاوت گنجه-باكو در شمال آزربايجان: كشمكش بين دو هويت فارسگرا از شرق آزربايجان جنوبي و هويت ترك گرا از غرب آزربايجان جنوبي، از يك نظر مشابه تقابل گنجه-باكو در اوائل قرن در آزربايجان شمالي است. با اين تفاوت كه در آزربايجان شمالي، نهايتا گفتمان و ذهنيت ملي ترك گنجه توانست در سالهاي جنگ جهاني اول بر گفتمان و ذهنيت انترناسيوناليستي باكو غلبه يافته، منجر به تاسيس جمهوري مساوات و رهائي ملي اين بخش از وطن آزربايجاني از سلطه استعمار روس گردد. اما در جنوب آزربايجان، عكس اين روند طي شده و هويت ضد ملي و ايرانگراي فارس مركز لانه كرده در شرق آزربايجان، بر هويت ملي و ترك گراي غرب آن غلبه يافت و منجر به سقوط دولت تركي آزربايجاني قاجار گرديد. با تاسيس دولت پهلوي، هويت ترك گرا دور اول كشمكش در مقابل هويت فارسگراي شرق آزربايجان به مركزيت تبريز را باخت و براي مدتي طولاني- تا بعد از انقلاب اسلامي ايران- از صحنه خارج شد. بدين ترتيب در نتيجه حاكميت هويت ايران محور و فارسگرا بر نخبگان ترك ستيز شرق آزربايجان، نه تنها در سالهاي پيرامون جنگ جهاني اول دولت ملي و مدرن ترك در آزربايجان جنوبي تاسيس نشد - در حاليكه در سايه شرايط مساعد داخلي و منطقه اي و از جمله ضعف دولت مركزي؛ پراكندگي، تشتت و بي تجربگي نيروهاي فارس؛ حمايت و حضور فعال فرهنگي، سياسي و نظامي عثماني امكان واقعي و فرصتي طلائي براي تحقق اين آرمان شريف و مقدس وجود داشت- ، بلكه با تاسيس دولت پهلوي، دولتمداري سنتي يك هزارساله تركان بر كل ايران نيز پايان يافت و آزربايجان تبديل به مستعمره فارسستان شده و ملت اسير ترك در آستانه استحاله ملي در عنصر قومي حاكم فارس قرار گرفت.
در اين عرصه بين شمال و جنوب آزربايجان وجه تشابه ديگري نيز موجود است. در شمال پس از ساقط شدن جمهوري مساوات و در دوره شوروي، تاريخ معاصر آزربايجان بازنويسي شد، خاطره تاريخي ملت ترك حذف گرديد و تاريخي تماما جعلي بازنويسي شد كه در آن از رهبران راستين خلق ترك و آزربايجان مانند محمد امين رسولزاده در اوائل قرن (و در دوره علييئوها از ائلچي بيگ در اواخر آن) اثري نيست. مشابه اين روند در جنوب توسط ايران محوران فارسگرا بويژه جناح چپ و روسوفيل آنها تكرار گرديد و تاريخي تماما جعلي در باره يك صد سال جنبش ملي دمكراتيك ترك آزربايجان نوشته شد. در اين بازنويسي و تحريف تاريخ، رهبران ايران محور و فارسگراي مشروطيت و ... به عنوان رهبران و قهرمانان آزربايجان عرضه شدند و رهبران و قهرمانان واقعي ملت ترك و آزربايجان جنوبي مانند تقي رفعت، مجدالسطنه افشار، ميرزا فضل الله اورموي، ميرزا علي هئيت، ابوالفتح علوي، .... كه پيشگامان خودآگاهي ملي ترك در آزربايجان جنوبي بودند تماما به فراموشي سپرده شده و از حافظه تاريخي ملت ترك و آزربايجان زدوده شدند.
حاكميت بلامنازع گفتمان جريان هويت ترك گرا در دوره حاضر: دور جديد جنبش خود آگاهي ملي ترك در ايران و آزربايجان جنوبي، در سرتاسر آن، هم در شرق آزربايجان، هم در غرب آن و هم در جنوب آن، يكدست تحت حاكميت بلامنازع گفتمان جريان هويت ترك گرا قرار دارد. اين پديده، رنسانس و رستاخيز همان هويت ملي واقعي تركان و آزربايجان است كه نخستين بار در اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم در غرب آزربايجان پديدار شد، اما در كوتاه مدت توسط هويت ايران محور و فارسگراي شرق آزربايجان به خاموشي گرائيد. امروز از يك طرف با تقسيم اداري و سياسي آزربايجان جنوبي بين سيزده استان و وابستگي مركز هر استان مستقيما به تهران، تمركز عناصر ايران محور و فارسگرا در شرق آزربايجان از بين رفته و سرتاسر آزربايجان به درجه اي يكسان در معرض سياستهاي امحاء و انكار ملي توسط دولت ايران قرار گرفته است. از سوي ديگر در عصر انفجار اطلاعات، ماهواره و اينترنت، سد جغرافيائي و دوري شرق و جنوب آزربايجان از تركيه شكسته شده و اين عامل اهميت و نقش منفي خود را از دست داده، واقعيت سفالت و عقب ماندگي همه جانبه آزربايجان و مستعمرگي آن، هر گونه تعلق عقلاني و وابستگي احساسي به دولت ايران را از بين برده، مانع كمونيسم روسي و ايدئولوژي ترك ستيز در شمال آزربايجان به درجه مهمي برطرف شده، بسط فرهنگ سكولاريزم ضربه اي اساسي به يكي از مهمترين ابزارهاي فارسسازي خلق ترك يعني وابستگي آن به مذهب فارسي شيعه امامي وارد آورده و نهايتا نمونه هاي الهام بخش و موفق دو جمهوري آزربايجان و تركيه مدرن، مدني و مستقل، تنها راه متصور براي سعادت ملت ترك و آزربايجان جنوبي را به عرياني تمام عرضه كرده است. در چنين شرايطي نه تنها نخبگان شرق آزربايجان، بلكه جنوب آن نيز (مناطق ترك نشين در استانهاي مركزي، همدان، قم، تهران، البرز، قزوين، كرمانشاه و كردستان) به يك اندازه و همانند غرب آن بر هويت ملي ترك خود واقف و حساس گشته اند. بدين ترتيب ميان پرده اي بسيار تاريك و يك قرنه در روند خودآگاهي و تشكل ملي خلق ترك در آزربايجان جنوبي بسته و صفحه جديدي در آن باز شده است.
با اينهمه تا زمانيكه ما خود را ترك و وطنمان را آزربايجان مي دانيم، تا زمانيكه ملت ترك و وطن آزربايجاني را تقسيم شده توسط مرزهاي ايران تلقي مي كنيم و تا زمانيكه به ضرورت اعمال حق تعيين سرنوشت ملت ترك و آزربايجان جنوبي به صورت مستقل از فارسها و فارسستان و بويژه به آينده اي مستقل از ايندو قائليم، همواره جريان منحرف ايران محور و فارسگراي ضد ترك و ضد آزربايجاني را در مقابل خود خواهيم يافت.
بقيه الاسيف جريان هويت ايران محور و فارسگرا در آزربايجان جنوبي:
با اين همه اكنون نيز در ميان روشنفكران ترك و آزربايجاني، طيفهاي گوناگون هر چند بسيار اندك جريان هويت ايراني و فارسگرا، به حيات حاشيه اي خود ادامه مي دهد. اكثر منسوبين به اين جريان كساني هستند كه عملا با بسياري از معتقدات و نگرشها و منويات پان ايرانيستي همسوئي دارند اما در نام، هرگز خود را پان ايرانيست نمي نامند. از جمله اين معتقدات و نگرشها و منويات پان ايرانيستي، ترس از نام ملي ترك و سعي در تغيير آن به آذري، آذربايجاني و يا هر چيز ديگر؛ ترس از طرح واقعيت تقسيم شدگي ملت ترك و وطن آزربايجاني توسط مرزهاي ايران؛ ترس از اعمال حق تعيين سرنوشت و حق اداره امور خود ملت ترك و آزربايجان جنوبي به ويژه وحشت از طرح و پديدار شدن افق آينده اي مستقل از فارسها و فارسستان براي خلق ترك و آزربايجان جنوبي؛ اعتقاد به جدائي ملي تركان در آزربايجان جنوبي از تركان آزربايجان شمالي و ديگر نقاط ايران؛ تركان آزربايجان شمال و جنوب را دو گروه ملي متفاوت خواندن (اولي را ملت و دومي را قوم دانستن)؛ دشمني بيمارگونه با جمهوري مساوات-جمهوري آزربايجان و عثماني-تركيه؛ قائل شدن به مشترك بودن زبان فارسي؛ مخالفت با رسمي شدن زبان تركي در مقياس سراسري ايران؛ انكار هويت ملي فارسي دولت ايران؛ انكار واقعيت مستعمره فارسستان بودن آزربايجان؛ اعتقاد به ورود مساله كرد و ارمني به آزربايجان جنوبي از جمهوري آزربايجان و تركيه؛ تائيد ضمني و يا آشكار كشتارهاي تركان آزربايجان جنوبي توسط ارمنيها و كردها و توسعه طلبي كردي و ارمني كه آزربجايجان جنوبي در گذشته و حال با آن مواجه بوده است؛ بخشهاي بزرگي از اراضي آزربايجان جنوبي در استانهاي كردستان و كرمانشاهان و تهران و البرز و قم و مركزي و قزوين و ... را خارج آزربايجان دانستن و آنها را جزء كردستان و فارسستان قلمداد كردن؛ لجن مالي و شيطان سازي از شخصيتهاي ملي آزربايجان و در راس آنها محمد امين رسولزاده و ديگر رهبران ترك گراي آزربايجان جنوبي؛ در مواردي دفاع از ايده دولت-ملت ايران و مخالفت با فدراليسم، .... مي باشد. با اين اوصاف بجا خواهد بود وئرشين معاصر دموكراتهاي ايران محور و فارسگراي اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بيستم در آزربايجان جنوبي را پان ايرانيستهاي شرم آگين ناميد.
اين جريان منحرف و ارتجاعي كه در گذشته اي طولاني بر محيط سياسي آزربايجان جنوبي حاكم بود امروز به جرياني مارژينال، ورشكسته و مطرود تبديل شده است. منسوبين به اين گروه كه اكثرا دوست دارند خود را با صفت دمكرات توصيف كنند و اغلب از گذشته چپ برخوردارند، به واقع آخرين بازماندگان و تربيت شدگان سنت ايران محوري و فارسگرائي زماني لانه كرده در شرق آزربايجانند (سيروس مددي، بابك امير خسروي، تورج اتابكي، محمد ارسي، كاظم رنجبر، بسياري از رهبران ترك در سازمانهاي فارس موسوم به سراسري، ....).
گرچهيه هو
پايان نوت مئهران باهارلي