۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

کاتالان ها درراه استقلال ازاسپانیا

 ماشااله رزمی

درانتخابات 25 نوامبر 2012 کاتالان ها ضمن انتخاب نمایندگان پارلمان محلی به برگزاری رفراندوم استقلال کاتالانیا نیز آری گفتند. آرتورماس 56ساله که ازسال 2010 نخست وزیری منطقه خودمختار کاتالانیا واقع در شمال اسپانیا را بعهده دارد . دوسال قبل ازموعد انتخابات را برگزار کرد و در مبارزات انتخاباتی قول داد ه بود که اگر حزب او درانتخابات پارلمان منطقه ای اکثریت مطلق بدست آورد ، رفراندوم استقلال کاتالانیا را درسال 2014 همزمان با سیصدمین سالگرد ضمیمه شدن کاتالانیا به اسپانیا برگزار خواهد کرد.دراین انتخابات هرچند که حزب ملی گرای لیبرال که آرتور ماس رهبر آن است 12 کرسی از دست داد اما اکثریت پارلمانی خود را حفظ کرد و درعوض حزب چپ گرای جمهوری که متحد حزب آرتورماس است تعدادنمایندگان خود رابیش ازدوبرابر کرد وبه دومین قدرت سیاسی در منطقه تبدیل شد . این حزب که در سال 1931 تاسیس شده طی چهل سال گذشته پیگیرترین جریان سیاسی استقلال طلب در کاتالانیا بوده است .

تا دوسال بیش استقلال طلبان کاتالونیا دراقلیت بودند وطرفداران فدرالیسم نقش تعیین کننده دراداره منطقه خود مختارداشتند .ولی با روی کارآمدن دولت دست راستی درمادرید ومحدودیت هائی که برای کاتالان ها ایجاد کرد باعث شد تا اکثریت مردم به استقلال تمایل پیدا بکنند .روز 11 سپتامبر که روز ملی کاتالان هاست یک میلیون ونیم کاتالان درخیاباهای بارسلون پایتخت کاتالونیا تظاهرات کردند وخواهان جدائی ازاسپانیا وتشکیل دولت مستقل گردیدند بدنبال همین حرکت عظیم بود که آرتورماس انتخابات رادو سال جلو انداخت وخود نیز از استقلال دفاع کرد . روزنامه دست راستی ال موندو آرتورماس را به فساد مالی و فراراز پرداخت مالیات متهم کرد وآرتورماس درجواب او دریک میتینگ بزرگ گفت « امیدوارم من آخرین مسئول کاتالان باشم که اسپانیائی ها اورا تخریب می کنند وآرزو دارم جانشینان من هرگز تحت سلطه اسپانیا نباشند ».
 در کاتالونیا هفت جریان سیاسی درپارلمان نماینده دارند واز 135 نماینده پارلمان 107 نفر طرفدارحق تعیین سرنوشت هستند.درگذشته خواسته های کاتالان ها عمدتا فرهنگی وسیاسی بود ولی بحران سیاسی وورشکستگی اقتصادی اسپانیا باعث گردید تا اختلافات اقتصادی عمده شود .کاتالونیا با مساحتی برابرمساحت کشوربلژیک وبا هفت ونیم میلیون نفرجمعیت ثروتمند ترین منطقه دراسپانیاست یک چهارم تولید داخلی ویک سوم صادرات اسپانیا ازمنطقه کاتالان است . سی درصد توریست هائی که به اسپانیا می روند برای استفاده از پلاژهای گرم و مناطق تاریخی کاتالان می باشند.کاتالان ها می گویند که مالیاتهای دریافتی ازآنها صرف سرمایه گذاری و کمک به مناطق دیگرمی شود و درسال گذشته کاتالان ها شانزده میلیارد یورودراین رابطه ضررکرده اند . هم اکنون دولت اسپانیا سیاست ریاضت اقتصادی رابه کاتالان ها تحمیل می کند درحالی که اگر درآمد کاتالان ها صرف خود منطقه بشود بیکاری ازبین می رود وحقوقها و خدمات اجتماعی کم نمی شود .

اختلافات کاتالان ها باحکومت مرکزی طی هفت سال گذشته روزبروزتشدید شده است درسال 2005 پارلمان کاتالان ها قانون اساسی خود را با آراء قریب به اتفاق نمایندگان تصویب کرد واختیارات جدیدی برای کاتالان ها ازدولت مرکزی گرفت . دولت سوسیالیست آن موقع با تغییراتی آن قانون اساسی را پذیرفت اما وقتی دولت دست راستی روی کار آمد با ستفاده ازدیوان عالی کشور قانون اساسی کاتالونیا رارد کرد وهمین امر زمینه روی آوری مردم به استقلال را فراهم ساخت.طی دوسال گذشته آرتورماس درمذاکره با حکومت مرکزی کوشید دولت ماریو روجا را وادار سازد تا استقلال اقتصادی کاتالونیا را به او بقبولاند اما موفقیتی بدست نیاورد ونهایتا او نیزمثل بقیه کاتالان ها به این نتیجه رسید که تنها راه استقلال اقتصادی کاتالونیا استقلال سیاسی آن وتشکیل دولت مستقل کاتالان است .


 تاریخچه مختصر کاتالونیا

ملتی که امروز کاتالان نامیده می شود از اتحاد اقوام باستانی « گوتی » ها و«آلان » ها تشکیل یافته است که قبل از میلاد درغرب دریای خزر می زیستند وبعدا درکوچ های عمومی ازشرق به غرب به شبه جزیره ایبری رفتند و درکناردریای مدیترانه حکومت گوتی آلانیارا تاسیس کردند . درتمام دوران قرون وسطی تجارت کشورهای اطراف دریای مدیترانه دردست آنها بوده واولین نقشه راهها دریائی وزمینی دنیا به زبان کاتالان نوشته شده است . زبان کاتالان ازخانواده زبان های مرکب است و دستورزبان آن کاملا با اسپانیولی فرق دارد اما لغات اسپانیولی و پرتقالی زیادی وارد زبان کاتالان شده است . دولت مستقل کاتالان تاسال 1714 در اتحاد با امپراطوری هابسبورگ درکاتالونیا وجود داشت درآن سال با حمله پادشاهی بوربون ها کاتالونیا ضمیمه خاک اسپانیا گردید و استقلال خود را از دست داد بهمین جهت استقلال طلبان کاتالان معتقدند که طی سیصد سال گذشته کاتالونیا مستعمره امپریالیسم اسپانیا بوده است . تاریخ معاصرکاتالونیا نیزبا فرازوفرودهای زیادی همراه بوده ومساله کاتالان ها درسیاست دولیت اسپانیا درقرن بیستم تاثیرات زیادی گذاشته است .ازسال 1932 تاسال 1939 جمهوری مستقلی وجود داشت و با شروع جنگ های داخلی اسپانیا درسال 1936 کاتالونیا مرکزجمهوری خواهان گردید وعلیه حکومت مادرید جنگید و نهایتا با قدرت گیری ژنرال فرانکو و کمک هیتلر به او جمهوریخواهان شکست خوردند ودیکتاتوری فرانکو مستقرگردید وکاتالان ها را بشدت سرکوب نمود . خواندن ونوشتن ومکالمه به زبان کاتالان درمجامع عمومی منع شد وتمام اختیارات محلی ازآنها سلب گردید .

با مرگ فرانکو درسال 1975 دموکراسی به اسپانیا بازگشت وقانون اساسی جدید درسال 1978 تصویب شد ومناطق کاتالونیا ، باسک و ناوار ازخود مختاری نسبتا زیادی برخوردار گردیدند .ازمرگ فرانکو تا بحال کاتالونیا ره صدساله پیموده است . ژوردی پوژار رهبر کاریسماتیک کاتالان ها توانست زبان کاتالان را به زبان اول تحصیلی درتمام سطوح آموزشی ارتقاء دهد و آن را زبان اداری سازد. هم اکنون پلیس انتظامی، آموزش وپروش وتحصیلات عالی ، بهداشت واداره بیمارستاها و خدمات اجتماعی بعهده دولت محلی است .کشوراسپانیا به هفده واحد اداری تقسیم می شود که بعضی ازآنها نظیرکاتالونیا ، باسک و ناوار خود مختاری کامل دارند . کاتالان ها می خواستند اداره دارائی و اقتصاد را نیز خود بعهده بگیرند که حکومت مرکزی قبول نکرد.آرتورماس از دولت مادرید می خواست که اخذ مالیات ومصرف آن بعد از پرداخت سهمیه حکومت مرکزی بعهده حکومت محلی گذاشته شود که مذاکرات به بن بست برخورد .

بحران اقتصادی که سراسراروپا را فراگرفته است دراسپانیا بیشتراز کشورهای دیگر محسوس است . تداوم این بحران اقتصادی به بحران سیاسی منجر شده واختلاف بین مرکز وپیرامون را تشدید کرده است . هم اکنون باسک ها بدقت وقایع کاتالونیا را دنبال می کنند و منتظرند بمحض اینکه کاتالان ها استقلال گرفتند آنا نیزخواهان امتیازات مشابه بشوند ودرصورت مخالفت دولت مادرید،با رفراندوم ملی استقلال خود را اعلام نمایند .باسک ها بعد ازچهل سال مبارزه مسلحانه با حکومت مرکزی اکنون اسلحه را کنارگذاشته وشیوه میارزه کاتالان ها را اتخاذ کرده اند وآماده تحویل دادن سلاح هاومذاکره با دولت مادرید هستند .

آرتورماس جدائی ازاسپانیا و درآمدن بعضویت اتحادیه اروپا را شعار مبارزات انتخاباتی خود کرده بود . نخست وزیراسپانیا می گوید که اسپانیا اجازه نخواهد داد کاتالونیا بعضویت اتحادیه اروپا در آید وازحق وتوی خود استفاده خواهد کرد اما کاتالان ها می گویند که منطقه آنها مقام هفتم رادراقتصاد اتحادیه اروپا دارد واگراتحادیه اروپا آن را بعضویت نپذیرد بلحاظ اقتصادی زیان خواهد دید .اگر اتحادیه اروپا با عضویت کاتالونیا مخالفت کند در عوض دولت مادرید را تحت فشار خواهد گذاشت تا استقلال اقتصادی کاتالونیا را قبول کند. آرتورماس حتی قبل انتخابات 25 نوامبربه بروکسل مسافرت کرد تا مسئولین اتحادیه اروپا را متقاعد سازد که کاتالونیا رابعضویت بپذیرند . هم اکنون اتحادیه اروپا در باره رفراندوم اسکاتلند اظهار نظرنکرده است واگراسکاتلند رابعضویت بپذیرد راه برای ملل استقلال طلب دیگرنیز بازخواهد شد .

ذکراین نکته نیز ضرورت دارد که در تمام سال های مبارزه کاتالان ها تیم فوتبال شهربارسلون ( تیم بارسا) نمایانگرهویت کاتالانی بود .پرچم این تیم که برنگ پرچم ملی کاتالان هاست درتمام مسابقات برافراشته می شد وفعالین ملی کاتالان سرود ملی خود را می خواندند. درسیاه ترین سال های دیکتاتوری فرانکواین تیم ورزشی تنها وسیله برافراشته نگاهداشتن پرچم ملی کاتالونیا بود .

رشد استقلال طلبی ملی دراروپا

با تشکیل اتحادیه اروپا و بویژه بعد ازبرداشته شدن مرزهای موجود بین کشورهای اروپائی بعضی ازمحققین تصورمی کردند که مساله ملی دراروپا برای همیشه حل شده است وحتی درکشورهای نظیرایران وقتی مساله استقلال ملل غیر فارس عنوان می شد مخالفان ،اتحادیه اروپا را به رخ می کشیدند و می گفتند دنیا درحال اتحاد وپکپارچه شدن است و دوران تاسیس دولت های جدید سپری شده است اما امروز شاهد هستیم که جنبش های استقلال طلبی ملل دراغلب کشورهای اروپائی به موضوع روز تبدیل شده است و بسیاری از حکومت های اروپائی را نگران کرده است . هم اکنون اسکاتلندی ها دربریتانیا ، فلاندرها دربلژیک ، تیرول ها درایتالیا وکاتالان ها وباسک ها دراسپانیا علم استقلال برافراشته اند وحکومت مرکزی انگلستان نیز برگزاری رفراندوم برای استقلال اسکاتلند درسال 2014 را قبول کرده است . همه این ملت ها می خواهند ازکشوری که تابحال جزئی از آن محسوب می شدند جدا بشوند ومستقلا بعضویت اتحادیه اروپا درآیند .تاثیرات پیروزی هریک ازاین ملت ها تنها به اروپا محدود نخواهد شد ودر دوران گلوبالیزاسیون وگردش آزاد اطلاعات تاثیرات شگرفی درکشور های چند میلیتی سراسر دنیا خواهد گذاشت .
راه سوم

حزب سوسیالیست کاتالونیا که بیست نماینده در پارلمان ایالتی دارد وبا حزب سوسیالیت سراسری اسپانیا مربوط است از فدرالیسم دفاع می کند وبرای خروخ از بحرانی که بین بارسلون ومادرید بوجود آمده راه سوم را پیشنهاد می کند که تحت عنوان « فدرالیسم بیشتر» مطرح می شود که براساس آن دولت مادرید باید کاتالان ها را بعنوان یک ملت برسمیت بشناسد واستقلال اقتصادی و اجازه اخذ مالیات به آنها بدهد .
این طرح اگردوسال پیش مطرح می شد می توانست اعتبار حزب سوسیالیست را بیشتر کند ولی اکنون کارازاین مرحله گذشته و آرتور ماس با طرح رفراندوم استقلال کاتالونیا عملا سوار ببری شده است که پیاده شدن ازآن می تواند به مرگ سیاسی او منجر شود . از طرف دیگردولت دست راستی مادرید نه تنها حاضرنیست اختیارات اقتصادی به کاتالان ها بدهد بلکه « ملت » بودن کاتالان ها را هم که دولت سوسیالیست مادرید پذیرفته بود بطور رسمی رد کرد ه است و حتی بعضی ازافراطیون مرکز مساله استفاده ازنیروی نظامی برای سرکوبی کاتالانها را درصورت برگزاری رفراندوم خودسرانه مطرح می کنند و استلالشان اینست که قانون اساسی اسپانیا رفراندوم را تنها با تصویب پارلمان مرکزی و موافقت دوحزب بزرگ سراسری برسمیت می شناسد و اجازه رفراندوم خود خواسته را به مناطق خود مختار نمی دهد . البته احزاب کاتالونیا نیزبرای اینکه اقدام آنها مغایر با قانون اساسی تلقی نشود بجای اصطلاح رفراندوم ازاصطلاح مراجعه به آراء عمومی استفاده می کنند .

اکنون که انتخابات پارلمان محلی با موفقیت برگزار شده است برنامه استقلال طلبان اینست که با شروع کارپارلمان محلی قانون جدیدی تصویب بکنند و نخست وزیر کاتالونیا را مامور تدارک برگذاری رفراندوم برای استقلال بنمایند تا چترقانونی برای اقدامات خود داشته باشند وآنگاه برای آخرین باربا حکومت مرکزی وارد گفتگو بشوندو اگر نتیجه نگرفتند با برگزاری رفراندوم استقلال و جدائی خود را از اسپانیا اعلام نمایند. طرفداران سرسخت استقلال می گویند اگر حکومت مرکزی استقلال مارا برسمیت نشناسد ، کاتالونیا را ویتنام اسپانیا می کنیم .

ماشااله رزمی  27 نوامبر 2012 - پاریس

۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

اتحاد و اتفاق ایرانی

علی سلیمانی

کشوری که در آن به سر می بریم، ترکیبی نامتجانسی از ملل مختلفی است که در کنار هم در جغرافیایی به نام ایران زندگی می کنند. با اینکه نسبت به ترکیب جمعیتی آن تا به حال هیچکونه اطلاعاتی داده نشده وقانون مشخصی نیز در آن به تصویب نرسیده است اما شعار برادری و برابری و مساوی حقوق یکسان برای شهروندان در قانون اساسی فعلی بدون اینکه نامی از ملل برده شود، مطرح گردیده است بطوریکه در زیرنویس بند 6 اصل 2 چنین امده است ( قانون اساسی) نفی هر گونه ستم گری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری و قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین میکند. و در بند 6 اصل 3 بر محو هرگونه استبداد و خود کامگی و انحصارطلبی تاکید دارد ودر اصل 19 آمده مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ،نژاد، زبان و مانند آنها سبب امتیاز نخواهد بود. آیا واقعا به راستی این بندهای قانون اساسی که به آنها اشاره شده مورد اجرا قرار می گیرند؟ آیا به راستی اصل 19 که تنها منشور مورد ادعای صریح قانون اساسی در خصوص حقوق ملل  موجود در ایران می باشد، از طرف حاکمیت جمهوری اسلامی رعایت می شود؟ اگر چنین است چرا یک بلوچ و یا عرب و یا هر ملت دیگری حق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و یا خبرگان و یا در مقامات کلیدی مانند وزیر و یا معاونین آنها را در طول سی وسه سال عمر جمهوری اسلامی را نداشته اند؟ با این وضعیت موجود که ملاحظه می شود اصل 19 قانون اساسی شعاری بیش نمی باشد. همانطوریکه بیان شد ترکیب فعلی ایران کنونی ترکیب نامتجانسی از ملتها است که از نظر فرهنگی و اجتماعی، اشتراکات کمتری با یکدیگر داشته و دارند.سرشماریهای مختلفی که دردهه های اخیراز جمعیت کشورانجام گرفته اما هیچوقت آماری دقیق در خصوص ترکیب جمعیتی ارایه نشده است ، اما با توجه به بررسیهای تقریبی میتوان دریافت که درایران کنونی سیاست حاکم از طرف اقلیت فارس بر کشور اعمال شده و می شود. و لو اینکه جریانی مخالف حاکمیت هم بوده باشند در سیاست سرکوب و فشار بر گروههای اتنیکی در ایران سیاستی واحد در پیش دارند.(در این خصوص بیشتر سخن خواهیم گفت)
ترکیب جمعیتی در ایران
جمعیت ترکها که در استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و اردبیل و قزوین و زنجان وهمدان و تهران وکرج وقم و شهرهای اراک و ساوه به صورت اکثریت غالب ساکن هستند و در استانهای فارس خراسان و اصفهان و لرستان به صورت نسبی وجود دارند. اگر به طور دقیق سرشماری شوند شاید نزدیک به نصف جمعیت کشور را تشکیل دهند. ودر خصوص کردها نیزآماری که از طرف احزاب سیاسی آنها اعلام شده جمعیت کرهای ایران را از 5 الی 7 میلیون نفر ذکرکرده اند و امار عربها را از 3 تا 5 میلیون و بلوچ ها را تا 3 میلیون و لرها نیز تا 3 میلیون و ترکمنها را در دشت گرگان نزدیک به یک میلیون نفر گفته شده است. و گیلک و مازنی و طالش و و غیره ..... نیز در ایران دارای جمعیتهایی می باشند. این حدس و گمانه ها و حتی غلوها به آن دلیل است که حاکمیت از ارایه آمار دقیق جمعیتی واهمه دارد که زبان حاکم بر کل جمعیت کشورکه زبان فارسی می باشد، تنها متعلق به اقلیتی ناچیز است که حاکمیتهای موجود دریک صد سال اخیر در صدد اسیمیله کردن جمعیت کثیر کشور را در آن داشته ودارند و اکنون نیز این سیاست بر ایران حکمفرمایی می کند. 
سیاست راسیزم حاکم و شونیزم فارس در ایران
سیاست راسیزم حاکم و شونیزم فارس که در این یکصد سال اخیر همانطوریکه گفته شد بر ایران سلطه دارند و با استفاده از شعارهای فریبنده ای چون ایران از آن ایرانی است و همه دارای حقوق متساوی در این کشور می باشند به سلطه خود ادامه میدهند، بدون اینکه به کوچکترین حق و حقوق انسانی دیگر ملل ساکن در ایران، توجهی داشته باشند. ملل ایرانی ساکن در این جغرافیا به معنی واقعی از حق تعیین سرنوشت خویش محروم بوده و به فارس شدن محکوم گردیده اند و هر گونه مبارزات ملی در ایران از سوی این راسیزم حاکم به شدت سرکوب شده ومی شوند. حداقل ترین حقوقی که جوامع بین المللی برای هر ملتی قائل بوده ، حق تحصیل به زبان مادری می باشد، که بنا به اظهار وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران که در مصاحبه ای به صراحت بیان نموده 70 در صد کودک ایرانی به زبان مادری تحصیل نمی کنند. یعنی در حقیقت از این حق قانونی و انسانی خود محروم می باشند. متاسفانه جامعه جهانی در برابر این قانون شکنی حاکمیت ایران دهها سال است سکوت کرده اند و هیچ واکنشی نسبت به سیاست اسیمیله کردن ملل ایرانی واکنشی نشان نمیدهند.
راسیزم حاکم و شونیزم فارس در ایران بعد از سقوط خاندان ترک تبار قاجاربا سیاست ترکزدایی در ایران بوجود آمده است. اگر ملاحظه کنید اغلب کتابهایی که بر علیه ترک ها ومخصوصا آذربایجانیها نوشته شده، مربوط به این دوران مب باشد . عملا سیاست ترک زدایی تبدیل به سیاست یکسان سازی ملل ایرانی در این جغرافیا گردیده و به مرور زمان شکل شونیزم و راسیزم به خود گرفت. البته سیاست جهانی نیز با توجه به جو حاکم بر جهان این سیاست را حمایت و مورد تقویت قرارداد. (در این خصوص توضیحات بیشتری داده خواهد شد) مبارزات ملل تحت ستم ایرانی که بر اثر فشارهای مضاعف بر آنها شکل گرفته بود، در این دوران آغاز میشود. مبارزات مردم عربها در منطقه الاهواز به رهبری شیخ خزعل و شورش کردها در مناطق کردنشین و بلوچها در مناطق مختلف بلوچستان که تا سالها حاکمیت جرات ورود بر آن را نداشت که با شدت تمام جریان داشته، که همه این اعتراضات دارای منشا ملی بوده است که یکی پس از دیگری توسط رضاخان سرکوب شده و به شکل فجیعی مورد قتل وعام قرار می گیرند. اذربایجان نیز به همراه این قیامها در این مرحله تاریخی به رهبری شیخ محمد خیابانی که از تحقیر و فشارهای شونیزم حاکم به تنگ آمده بود به اعتراض بر میخیزد. والی تبریز سرشماری مردم تبریز را خرشماری خطاب میکند و گندم مرغوب تبریز را به مرکز فرستاده و گندم پوسیده گرگان را برای مصرف و پخت نان به تبریز می آورند (نقل از کتاب گذشته چراغ راه آینده) 
سیاست یکسان سازی وآسیمیله کردن ملل ساکن در ایران که بعد از انقراض سلسله قاجار شکل گرفته بود، اولین بار از آذربایجان شروع می شود.با ورود مخبرالسلطنه به آذربایجان در سال 1299 سخت ترین فشارها به آذربایجان وارد شده و در تمام مدارس ترکی حرف زدن ممنوع اعلام شده و برای دانش اموزان خردسال که ترکی حرف میزدند جریمه های نقدی و تنبیه های بدنی برپا می شود. سید احمد کسروی ها و دیگر گماشتگان شونیزم و راسیزم دهها جلد کتاب بر علیه آذربایجان و ترکان را به رشته تحریر در می آورند و به انواع و اقسام جعلیات از جمله تاریخ آذربایجان و همچنین زبان مردم آذربایجان گویا که ترکی نیست و آذری است نظریه هایی مطرح می نمایند. مدعی می شوند که آذری شاخه ای از زبان فارسی بوده و می باشد. حال آنکه در هیچ منبع تاریخی تا آن زمان چنین ادعایی مطرح نبوده، و لهجه ای از فارسی به نام آذری نیز وجو نداشته است. فارسی که خود لهجه ای از زبان عربی است چگونه می تواند دارای لهجه های مختلفی داشته باشد اما فارسی گویش های مختلفی دارد که گویش های افغانی و تاجیکی و ایرانی از مهمترین گویش های آن می باشند که اکنون نیز متداول است.
راسزم حاکم و شونیزم فارس هم در جبهه فرهنگی و تاریخی و هم در جبهه اقتصادی بر علیه آذربایجان به فعالیت مشغول بوده و برای نابودی اقتصاد آن نیز از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد، بطوریکه آقای قاسم معماری نماینده مردم اهر در دوره 5 مجلس شورای اسلامی در نطق پیش از دستور خود سخنان جالبی را بیان کرده و میگویند آذربایجان تا جنگ جهانی اول یکی از بزرگترین صادر کنندگان گوشت، علوفه دامی، لبنیات، گندم، تخم مرغ، خشکبار بود حال آنکه اکنون در تمام این زمینه ها خود با کمبود شدید مواجه بوده ، و خود به وارد کننده تبدیل گردیده است با اینکه آذربایجان برای تولیدات این محصولات از پتانسیلهای بسیار بالایی برخوردار است حال علت چیست که خود به واردکننده تبدیل شده است ؟ جز بی توجهی دولتها چه می تواند باشد. 
بعد از شهادت شیخ محمد خیابانی جو شدید پلیسی در تبریز ایجاد می شود و به مقابله با هرگونه اعتراضات مردمی پرداخته و آن را سرکوب می کنند. دورانی که مخبراسلطنه در آذربایجان والی بوده، از سیاهترین دورانی می باشد که بر آذربایجان از طرف مرکز اعمال شده است. همین فشارها بوده که زمینه را برای قیام و حاکمیت ملی فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری را آماده می کند. با ورود ارتش متفقین به ایران که قدرت حاکمیت مرکزی در ایران تضعیف میگردد و جو نسبتا آزادی در محیط سیاسی ایران بوجود می آید، باز اعتراضات مردمی که از فشار مخبرالسطنه و مامورانش به تنگ آمده بودند در انتخابات مجلس دوره چهاردهم شورای ملی سید جعفر پیشه وری را که از زندانیان سیاسی دوره رضاشاه بود با اکثریت قاطع رای به نمایندگی مجلس از طرف مردم انتخاب می کنند. با رد صلاحیت نمایندگی پیشه وری امید مردم آذربایجان نیز نسبت به مرکز بریده شده و از بین میرود.همین سرخوردگی سیاسی مردم موجب می شود که مردم بعد از تشکیل فرقه، گروه گروه به آن می پیوندند و زمینه تشکیل یک حکومت ملی در آذربایجان شکل میگیرد. همانطوریکه قبلا نیز گفته شد، فشارهای سیاسی و اجتماعی واقتصادی نسبت به مردم آذربایجان که با سقوط حکومت ترک تبار قاجار توسط خاندان پهلوی با حمایتهای داخلی و خارجی از این حاکمیت مستبد موجب پدید آمدن این جنبش گردید گرچه شکل ملی داشت اما در واقعیت یک قیام آزادیبخش بود که مردم برای آزادی خود از قید و بند راسیسم مبارزه میکردند. . با شهامت تمام میتوان گفت در تاریخ ایران هیچ سلسله ای به اندازه خاندان قاجاردر ایران مورد هجوم واقع نشده و هیچ نقطه مثبتی در آن گویا نبوده است. این امر به جز انگیزه سیاسی چه میتواند باشد؟ در حالیکه رجالهای بسیار بزرگی در این خاندان بوده اند که در سیاست ایران نقش بزرگی را ایفا کرده.اند. احمدشاه آخرین شاه قاجار با کمی سن از با لیاقترین و شجاع ترین شاهان قاجار بوده است. تنها گناه احمدشاه عدم امضای قرارداد 1919 با انگلستان بوده است . وقتی وثوق الدوله و حامیان او به احمد شاه توصیه می کنند با امضای قرارداد مذکور میتواند به ایران برگشته و به حکومت خود ادامه دهد، احمدشاه با تمام شهامت از این کار خوداری کرده و می گوید گوجه فروختن از اینگونه شاهی که چنین قرارداد ننگینی را امضا کند بهتر است. اغلب مورخین معاصر در برابر این مواضع فکری احمد شاه سکوت کرده اند. 
پایان حکومت قاجار اوج مبارزات آزادیبخش ملل ساکن در ایران 
اواخر دوره قاجار که با توطئه و دسائس مختلفی همراه بوده که سر آغاز حکومت پهلوی نیز می باشد همراه با اوج خیزش های آزادیبخش که دارای رنگ ملی داشته ، بوده است. مردمی که در برابر تهاجمات راسیستی قرار گرفته و خود را در برابر آسیمیله اقلیتی فارس می بینند و ازطرفی دیگرنیز زیر شدیدترین فشارهای قزاقهای دولتی که تحت امر رضاخان بوده اند، قرار می گیرند بر علیه حکومت مرکزی به قیام بر می خیزند. دولت انگلستان رضاخان پهلوی را در برابر احمدشاه که فردی دمکراتیک و دارای اندیشه های مترقی بود، تحت حمایت قرار داده و تشویق به سرکوب اعتراضات و جنبش های مردمی می نماید . در اوج این جنبشهای آزادیبخش ملل ایرانی که با شدت تمام ادامه داشت، واقعه ای که درجهان پدید آمد و با قدرت تمام صورت مسئله را تحت شعاع قرار داده و روند آن را دگرگون ساخت مسئله جنگ چهانی بود. در داخل ایران نیز رضاشاه از ناسیونالیزم فاشیزم به شدت حمایت نموده و با استفاده از این ابزار به ناسیونالیزم آریایی و هم خونی با فاشیزم آلمان تاکید نموده با همه نزدیکی به انگلستان عملا با فاشیزم آلمان توسط عوامل مجله ایرانشهر و دیگران با آنها مربوط شده و متحد شده بود.. رشد ناسیونالیسم با رهبری هیتلردر آلمان که شکل مخربی به خود گرفته بود، وقعا جهان را به وحشت انداخت. نگرشهای منفی زیادی را نسبت به جنبشهای ناسیونالیستی در جهان بوجود آورد. در این خصوص هیچگونه بحثی در هیچ منبعی نشده است اما واقعیتهای دنیای آن روزی و حتی بعد از جنگ حقیقت های زیادی را آشکار می سازد و نمود عینی آن را در قطب بندیهای جهانی نیز ملاحظه میکنیم که اتحاد جهانی برای در هم شکستن فرقه دمکرات آذربایجان جنوبی و عدم حمایت شوروی از آن و شدت عمل استالین در برابر خیزشهای ناسیونالیستی ملتهای در ترکیب شوروی سابق مانند گرجی ها چچن ها و ملل حاشیه قفقازمانند آذربایجان شمالی و... که به شدت مورد سرکوب قرار گرفتند. در اروپا نیز جدایی طلبان اسپانیا و استقلال طلبان ایرلند از جمله نمونه هایی است که مورد سرکوب شدید قرار گرفتند. گرچه عدم حمایت شوروی از فرقه دمکرات آذربایجان جنوبی را اغلب محققین مربوط به فشارهای دولتهای غرب در برابر توسعه طلبی دولت شوروی سابق میدانند، اما این یک طرف قضیه است همانطوریکه گفته شد رشد فزاینده ناسیونالیسم در جهان که آلمان هیتلری آن را پایه گذاری کرده بود تمام جهان را به وحشت انداخته، در روند این حوادث تاثیر مهمی را گذاشت. در این برهه در ایران آهنگ مبارزات آزادیبخش که دارای رنگ ملی داشت، افزایش یافته و با شدت تمام به پیش می تاخت، که قدرتهای بزرگ جهانی نیز مایل نبودند که حرکتهای ملی در این جغرافیای حساس جهانی بوجود آمده و دارای قدرت سیاسی باشند. متاسفانه اشتباه قدرتهای بزرگ جهانی در این بود که این خیزشها با ناسیونالیزم هیتلری آلمان فرق اساسی دارد و این ملل ساکن در ایران در اعتراض به سیاستهای راسیسم فارس، برای رهایی مبارزه میکنند و در آن مرحله تاریخی این دولتها قادر به درک این مسئله نبودند. در کنفرانس تهران نیز که رهبران کشورهای متفق جمع شده بودند بر همین اساس که احتمال تجزیه ایران را بوسیله ملل ایرانی تصور میکردند برحمایت خود از حکومت مرکزی و تمامیت ارضی ایران تاکید نمودند و با وجود اختلافات به وجود امده با رضاشاه ، فرزند او محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه در ایران مورد حمایت قرار داده و به عنوان دولت رسمی ایران به رسمیت شناختند. این حرکت کشورهای متفق در بحبوحه جنگ حمایت جدی از شونیزم فارس و راسیزم حاکم بر ایران بود که رضاشاه آن را بوجود آورده و جانشین او محمدرضا پهلوی نیز همان سیاست را ادامه میداد. تجهیز ارتش شاه بعد از جنگ جهانی دوم و حمایت بی دریغ آنها در سرکوب جنبشهای آزادیبخش ملل ایرانی مانند مردم آذربایجان و کردها توسط ورهرام و اویسی و هجوم وحشیانه ارتش به بلوچستان و لرها و قشقاییها که در این یورشها به شدیدترین وجه مردم را سرکوب کرده و حتی از کشتار کودکان و پیران نیز دریغ نکرده و مردم عادی نیز قتل و عام شدند. در دوران حاکمیت خاندان پهلوی تمام سران ملل ایرانی به نحوی از بین برده شده و یا اعدام شدند. این سرکوبها نه تنها موجب از بین رفتن مبارزات آزادیبخش ملی در جوامع ایرانی نشد بلکه به عنوان یک معضل سیاسی در ایران تا به حال مطرح بوده و میباشد. 
برای سرکوبی ملل ساکن درایران، جالبترین نکته ای که ملاحظه می شود حتی مخالفان دولت پهلوی با آنها همگام می شوند.جناح مقابل پهلوی که در زمان محمدرضا شاه که از یک انسجام نسبی بر خوردار بودند و در مقابل سیاستهای پهلوی دو پهلو حرکت نموده و معتقد بودند که شاه با توجه به قانون اساسی باید سلطنت کند نه حکومت، در صحنه سیاسی ایران برای سرکوبی مبارزات آزادیبخش ملی در کشور با رژیم پهلوی کاملا هم سویی داشتند. قوام السلطنه با همه اختلافات با شاه در سرکوب فرقه دمکرات آذربایجان تا آخرین لحظه در کنار محمدرضا پهلوی که تمام رشته کار از دستش در رفته بود ایستاده ، ابتکار عمل را به دست گرفت و برای عبوراز این بحران حاکمیت را با تمام قوا رهبری کرد. دکتر محمد مصدق نیزاز دیگر چهرهای سیاسی این دوران و مخالف شاه با همه دمکرات منشی خود یکی از چهره های شاخصی بود که در تصویب لایحه انجمن های ایالتی که از طرف دولت رزم آرا به مجلس تقدیم شده بود به شدت مخالفت کرد. تمرکز قدرت به ایالت ها را زمینه تجزیه کشور تلقی میکرد. حتی ترور رزم ارا را که عده ای آن را به مصدق نیز مربوط می سازند ،از این امر ناشی می دانند.(قانون انجمن های ایالتی و ولایتی از اصول مترقی قانون مشروطیت بوده که متاسفانه هیچوقت مورد اجرا قرار نگرفت) دکتر محمد مصدق در نطق پیش از دستور خود که آقای حسین مکی نیز وقت خود را در اختیار دکتر ایشان میگذارد میگوید راجع به ماده واحده پیشنهادی دولت و آیین نامه ای که تهیه کرده اند مخالفت ما سبب شده که بعضی اشخاص زود باور اینطور تصور کنند که ما منکر تشکیل انجمن های ایالتی هستیم ( روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران سال ششم شماره 1580 مذاکرات جلسه 47) البته حتی از گفتار خود دکتر مصدق استنباط می شود که این سخنان تنها بر اساس فشارهایی که بر او وارد شده ، ایراد گردیده است . از آن گذشته در آن جلسه تذکری را به دولت مطرح می سازد که کاملا عکس گفتار او را نشان میدهد عین تذکر دکتر مصدق چنین است دولت چرا به تشکیل انجن های شهرها (شورای شهر) که از ضروریات است اقدام نمی کند؟ اگر صداقت وجود دارد ابتدا شوراهای شهرها تشکیل شود و سپس اگر موفقیت آمیز بود به تشکیل انجمن های ایالتی اقدام گردد. (نطق های دکتر مصدق ج اول دفتر دوم ص 20) 
واقعیتی که در صحنه سیاسی ایران ملاحظه میکنیم، این است که اوج زایش و تشکیل گروههای پان ایرانیستی تماما به این دوره مربوط می باشد که جبهه ملی ایران آن را رهبری می کندو حتی گروههای چپ از جمله گروه تقی ارانی و بعدها نیز حزب توده با شیوه ای دیگر همان سیاست خط راست را دنبال می کنند که موضع گیریهای بعدی حزب توده آن حقیقت را روشن میکند. مذاکرات کنفرانس وحدت حزب توده با فرقه دمکرات که اسناد آن در کتابی بنام اسناد و اعلامیه های قبل از انقلاب حزب توده منتشر شده و کتاب خاطرات یاد مانده های آقای امیرعلی لاهرودی همگی حاکی از واقعیتهای انکار ناپذیر مواضع حزب توده به حرکتهای آزادیبخش ملی از جمله فرقه دمکرات آذربایجان می باشد. اردشیر آوانسیان عضو کمیته مرکزی حزب توده در خاطرات خویش به صراحت بیان میکند که تشکیل فرقه از اول کار درستی نبوده و ایرج اسکندری دبیر اول سابق حزب هم در خاطرات خود که به صورت کتابی منتشر شده، معتقد است که تشکیل فرقه بر حزب توده تحمیلی بوده است. این امر واقعیتی را که بر ملا می سازد آن است که چپ و راست هر دو یک خط را در ایران بر علیه این مبارزات دنبال میکرده اند.
بعداز انقلاب اسلامی که استارت آن در 29 بهمن ماه 1356 از طرف مردم تبریز زده شد و بعد از یکسال به پیروزی رسید. همان شعاری که در دوران استبداد شاهنشاهی داده میشد (ایران آریایی) این بار به شکل دیگری مطرح شده و رنگ مذهبی به خود گرفت (امت واحده اسلامی) . با این مرزبندی اولیه که هنوز قانون اساسی آن به تصویب نرسیده بود خط خود را کاملا مشخص کرد. تند باد انقلاب به شکلی بود که هر گونه اظهار نظری را دفع میکرد. جو شدید مذهبی تمام حوادث را با عینکهای ایدلوژیک ارزیابی میکرد و همه چیز دستخوش احساسات مذهبی شده بود و اولین قدمهای مبارک انقلاب هم همراه با قتل عام های شدید و حذف تمام اندیشه های غیرخودی را، آن هم با تفسیری که خود از اسلام میکردند، چهره خود را نمایان ساخت. این تفسیرها بعدا به شکل بارزی خود را نشان داد و به عنوان اسلام ایرانی یعنی همان اسلام فازسی مطرح گردید. در این روند حتی افراد وگروههای اسلامی باصطلاح غیر خودی نیز به مرور زمان مورد حذف قرار گرفتند، مراجع تقلیدی مانند آیت الله قمی و ایت الله شریعتمداری .... و گروههایی مانند نهضت آزادی و جاما به رهبری دکتر کاظم سامی ( از قربانیان اولیه قتل های مشهور زنجیره ای توسط وزارت اطلاعات که ترور شد) با وجود اعتقادات شدید مذهبی به حاشیه رانده شدند. جنبشهای آزادیبخش ملی نیز از همان روزهای آغازین انقلاب مورد هجوم وحشیانه رهبران مذهبی فارسگرا که کتابهایی مانند خدمات متقابل ایران و اسلام را به رشته تحریر در آورده اند ( مرتضی مطهری) واقع شده و با فتوای آنها مورد قتل عام قرار گرفتند. کشتار رهبران ترکمن صحرا و یورش به عربهای الاهواز و قتل عام کردها در سنندج و دیگر شهرهای کردستان و سرکوب خونین مردم تبریز در حرکات مشهور به خلق مسلمان که سید حسین موسوی تبریزی رئیس دادگاه انقلاب وقت تبریز رهبران آن را در یک شبه دستگیر و همه آنها را به همراه 200 نفر بدون محاکمه اعدام کرد. همه اینها نمونه هایی است که جمهوری اسلامی ایران در نخستین مراحل تشکیل خود به این جنایتها دست زد . همانطوریکه شعار نژاد آریایی و آسیمیله کردن دیگر ملل ایرانی در آن برای رژیم پهلوی و پان ایرانیست های راسیسم یک استراتژی بود به طوری که به نحوی میخواستند تمام ملل موجود در این جغرافیا را با این نژاد خیالی مربوط ساخته و آنها را برخواسته از باصطلاح آریایی بدانند، جمهوری اسلامی نیز به نحو دیگری دنبال میکنند . از جمله اینکه آذربایجانیها و کردها و بلوچها را از آریایی دانسته و میدانند.آذربایجانیها را گویا آذری و کردها را شاخه ای از مادها و بلوچ ها را همان قومی که شاهنامه بر آن تاکید دارد ذکر کرده و آنها را منتسب به آریاییها میکنند تا گویا ثابت کنند که در این سرزمین ملتی غیر فارس وجود نداشته و ندارد. قوم غالب درایران نیزهمان قوم آریایی بوده که زبان آنها نیز فارسی یا همان پارسی می باشد.نزدیک به یکصد سال است که این سیاست در ایران حاکم است با سرنگونی رژیم پهلوی باز این سیاست ادامه داشته و دارد. همان قوه ها و بنیادهایی که در رژیم پهلوی با هدف مبارزه فرهنگی با ملل ساکن ایرانی بوجود آمده بودند با وجود اختلافات بنیادی با رژیم جمهوری اسلامی در خصوص این مبارزه با آنها همسو شده و بطور مشترک عمل میکنند.بنیادهایی مانند بنیاد موقوفه دکتر محمودی و جبهه ملی شاخه داخل و حزب پان ایرانیست مرحوم فروهر و حتی نهضت آزادی ایران و گروههای معروف به جنبش اصلاحات و سبز و لو اینکه به شکل اپوزسیون در صحنه سیاسی ایران عمل میکنند، حتی در این خصوص گاها رادیکالتر از حاکمیت شعار میدهند.مرحوم ورجاوند در نامه معروف خویش به رئیس جمهور وقت جناب خاتمی خطر فعالان ملی را به ایشان متذکر می شوند و آقای دکتر یزدی دبیر نهضت آزادی در دانشگاههای امریکا از خطر تکرار تجربه شوروی سابق در ایران سخن میگوید و اکبر گنجی فعال سیاسی و روزنامه نگار مشهور اصلاح طلب در دیداری با جناب دکتر ابراهیم یزدی از خطر تجزیه ملل ایرانی نگرانی خود را اعلام میکند حال آنکه رژیم جمهوری اسلامی حتی نفس کشیدن را از این سیاسیون ایران دریغ مینماید همه جنایتهای رژیم جمهوری اسلامی را فراموش کرده بلکه خطر اصلی را مبارزات آزادیبخش ملی ملل ساکن ایرانی تلقی میکنند. آقای مزروعی نیز از عدم همسویی مردم آذربایجان با جنبش سبز گلایه کرده و میگویند در دوران نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق نیز مردم آذربایجان از شرکت در مبارزه علیه شاه خوداری کردند واقعیتی که ما نیز آن را انکار نمی کنیم اما باید دلایل آن را نیز منصفانه قبول کرد. که اهم آن را میتوان چنین گفت دکتر محمد مصدق در برابر شاه مواضع شفاف و پایداری نداشت و با گذشت از آن باهمه ژستهای دمکراتیک خود مخالف اجرا و تصویب قانون انجمن های ایالتی بود که تبریز از پرچمداران اجرای این قانون اساسی بود که مخالفت مصدق با این قانون نوعی بدبینی در آذربایجان نسبت به مصدق را در پی داشته است و علاوه بر اینها در تیریز سرخوردگی سیاسی نسبت به مرکز حاکم بود سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی و رد صلاحیت پیشه وری نماینده اول منتخب مردم تبریز و همچنین قتل عام فرقه دمکرات آذربایجان توسط رژیم شاه در مردم بدبینی نسبت به مرکز ( مصدق هم طرفدار تمرکز قدرت در مرکز بود ) به وجود آورده بود. همین عوامل موجب شده بود که مردم آذربایجان نسبت به رهبری نهضت ملی نظر مساعدی نداشته باشند، همان خطوطی که اکنون عده زیادی از سران جنبش اصلاحات و حرکت سبز انجام می دهند و سیاست آسیمله کردن ملل ساکن ایرانی را در زبان اقلیت غالب که اکنون زبان رسمی کشورکه همان زبان فارسی می باشد در سر می پرورانند. عملا معتفد به مرکزگرایی بوده و با تمام وجود از اقتدار حکومت مرکزی دفاع میکنند که همیشه مرکزگرایی با دیکتاتوری همراه بوده است، حال انکه با متدهای امروزی حکومتداری که اصل بر مردم سالاری و حکومت دمکراسی است با مرکزگرایی نمیتواند سازگار باشد. ملل مختلف جهان در پی آن هستند که به نوعی مردم را در سرنوشت آینده مملکتداری دخیل کنند و این حرکت نوعی تنفیذ قدرت مردم در حاکمیت می باشد که انتخابات و تشکیل حکومتهای فدرالی از نخستین گامهای این پدیده هستند. 
حکومت جمهوری اسلامی با توجه به ایدلوژی خود ساخته خویش با اینکه از برادری و برابری سخن میگوید اما عملا در برابر ملل ساکن ایرانی همان سیاست و روشی را به کار گرفته که رژیم شاهنشاهی پهلوی آن را به کار میگرفت با این فرق که حکومت جمهوری اسلامی در سیاست خود رنگ مذهبی به خود داده و به جای تبلیغ قوم آریایی دم از امت واحده اسلامی – فارسی می زند. در شعارهای خود میگوید هیچ کس به دیگری برتری ندارد بلکه معیار سنجش انسانها بر اساس تقوا و عمل به اسلام است. سوالی که برای ما مطرح می شود آن می باشد که این رژیم تا چه حدی حتی به شعارهای خود عمل کرده و آن را باور داشته است ؟ عملکرد سه دهه جمهوری اسلامی را که بررسی میکنیم این شعار جز عوامفریبی چیز دیگری نبوده است حالا از کدام تقوای الهی حرف میزنند باید خود پاسخگو باشند . قتل عام های گسترده و فسادهای اقتصادی و دزدیها کلان از موسسات مالی در عالیترین سطح مقامات عالی کشور تماما صدق گفتار مارا نشان میدهد که در چه راهی حکومت اسلامی گام برمیدارد. بی عدالتی ها نه تنها از مبارزات آزادیبخش ملی نتوانسته به کاهد بلکه هر روز بر دامنه آن نبز افزوده می شود. اختصاص بودجه به استانها با توجه به آمارهای سازمان برنامه و بودجه کل کشور نشانگر این موضوع می باشد که فاصله تبعیضها در کشور در چه حدی است. بودجه اختصاصی به اصفهان در عرض ده سال اخیر 30 برابر درحالیکه با تورم موجود در کشور بودجه استانهای کردستان – ادربایجان شرقی –اردبیل –بلوچستان – استان خوزستان ( با گذشت از طرحهای مربوط به توسعه نفت و گاز) حتی 5 برابر هم نشده است و تمام طرح های عمرانی در این استانها نیمه تمام مانده است استان آذربایجانشرق به لحاظ صنعتی قبل از انقلاب دومین شهر صنعتی کشور به شمار میرفت طبق گزارش سازمان توسعه استانها اکنون 23 استان کشور می باشد. در منطقه استانهای بلوچستان و کردستان هیچ کارخانه صنعتی وجود ندارد و تنها منبع در آمد مردم ااز طریق قاچاق کالاها و مواد مخدر است. به لحاظ اقتصادی نیز مردم حاشیه کشور که اغلب از ملل غیر فارس می باشند چنین وضعیتی را دارا هستند سطح توسعه استانهای فارس نشین مانند اصفهان –کرمان- یزد ودیگر شهرهای آن به لحاظ زیرساختهای بنیادی مانند اتوموبیل سازی و احداث نیروگاههای برق و احداث مدرسه و دانشگاه و بیمارستان .... بالاترین رتبه را در گزارش توسعه استانها صاحب بوده اند حتی درصد بیکاری در این استانها نسبت به استانهای ذکر شده محروم خیلی پایین تر می باشد. طبق گزارش مسکن و شهرسازی کشور یکی از بزرگترین مشکل کلانشهرها بعد ازانقلاب اسلامی مهاجرت و حاشیه نشینی در این شهرها بوده است. گرچه آمار دقیقی از این مهاجرتها و چه کسانی آنها را تشکیل میدهند،اعلام نمی شوند اما 90 در صد این مهاجرتها را آذربایجانیها و کردها تشکیل میدهند. به علت عدم توجه دولت قادر به زندگی درموطن اصلی خود نبوده و ناچار به ترک دیار شده اند . در بررسی اعدامهای کشور نیز آماری که دولت جمهوری اسلامی بیان کرده استان بلوچستان در رتبه اول و آذربایجان غربی در رتبه دوم وکردستان در رتبه سوم و خوزستان در رتبه چهارم قرار دارند که اگر دقت کنیم این استانها مراکز اصلی سکونت ملل ساکن ایرانی می باشند و قریب به اتفاق این اعدامیان کسانی هستند که به اتهام تجزیه طلبی اعدام شده اند. این اعدامیان غیر از کسانی هستند که در یورشهای مستقیم به اعتراضات مردم با محاکمه های کذایی و اعترافات اجباری محکوم و اعدام شده اند. اینها سیاستهای اقتصادی وسیاسی رژیم جمهوری اسلامی بوده که شرح آن رفت و درابعاد فرهنگی نیزشبانه روز رادیو و تلویزیون و تمام رسانه های حکومتی بر علیه ملل ساکن ایرانی به تبلیغ مشغول هستند و کوچکترین اعتراضات آنها با اتهامات واهی مانند وابسته به خارجیان و جاسوسی مورد محاکمه قرار میگیرند. در حالیکه هر ساله میلیونها دلار کتاب به کشورهای تاجیکستان و افغانستان جهت گسترش زبان فارسی بنا به اظهار مطبوعات رسمی و وابسته به دولت اعلام شده اختصاص می یابد. در صورتیکه نسبت به ملل ساکن ایرانی سیاست آسیمیله در پیش گرفته می شود و مستقیم و غیر مستقیم میلیونها دلار خرج این سیاست رژیم میگردد. 
به راستی اتحاد و اتفاق و برادری که رایسزم حاکم وشونیزم فارس مدعی ان هستند این است . این چگونه برادری است که ملل ساکن ایرانی را از کوچکترین حق و حقوق انسانی محروم ساخته اند. 
منابع و ماخذ
1-گزارشهای سازمان برنامه و بودجه در خصوص بودجه استانها در سال 1380 چاپ تهران 
2- گزارش وزارت مسکن و شهرسازی – مهاجرت مشکل کلان شهرها در سال1375 چاپ تهران
3-گزارش توسعه استانها - سازمان برنامه بودجه در سال 1370 چاپ تهران
4- یاد مانده ها –خاطرات امیرعلی لاهرودی چاپ باکو 
5- خاطرات ارداشز آوانسیان عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران
6- خاطرات ایرج اسکندری دبیر اول سابق حزب توده ایران 
7-اسناد و اعلامیه های قبل از انقلاب حزب توده – انتشارات حزب توده ایران 
8- احمد شاه نوشته حسین مکی سال 160 چاپ تهران
9- روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران سال ششم شماره 1580 سال 1329 شمسی
10- نطقهای دکتر محمد مصدق در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی – ج اول – دفتر دوم ص 20 
11- کتاب گذشته چراغ را آینده (جامی) نشرخارج از کشور قبل از انقلاب 
12. مجموعه مقالات از احزاب مردم بلوچ و عربهای الاهواز و حزب دمکرات کردستان ایران و جبهه ملی ایران و نهضت آزادی ایران مورد استفاده قرار گرفته است

۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

دو روز، دو روايت

روز اول: 21/9/1324
ويليام داگلاس قاضي عاليمقام امريكائي در كتاب “سرزمين عجيب با مردمي مهربان”‌ اصلاحات انجام يافته در آذربايجان را چنين شرح مي دهد: 
1 ـ تقسيم اراضي و املاك مالكين فراري و تصويب قانوني جهت تقسيم محصول زمين به نفع دهقانان.
2 ـ از بين بردن رشوه؛ پيشه‌وري رشوه دادن به مامورين دولت را خيانت به حقوق عمومي اعلام كرد و به مرتكبين، مجازات سختي قائل شد. اين قانون اثر برق آسائي داشت. بازرگانان به من گفتند كه اگر شبها مغازه يشان باز مي‌ماند، اموالشان تامين داشت و چيزي بسرقت نمي‌رفت. اهالي اظهار مي‌داشتند كه براي اولين بار با اطمينان مي‌توانستند شب يا روز ماشين‌هايشان را در كنار خيابان يا پس كوچه بگذارند، بدون اينكه كسي جرئت دزديدن چرخ، چراغ و آئينه يا ساير اثاث آنرا داشته باشد، حتي اگر در ماشين باز مي‌ماند. 
3 ـ كلينك‌هاي بهداشتي سياري تاسيس شده بود كه از تبريز بدهات اطراف مي‌رفت.
4 ـ قيمت اجناس مورد نياز عمومي بطور جدي كنترل مي‌شد و احتكار كنندگان سخت مجازات مي‌شدند و قيمت كالاهاي مورد مصرف عموم 40% پائين آمده بود.
5 ـ قانون حداقل بيكاري و حداكثر ساعات كار تصويب و بين كارفرمايان و كارگران قرار دادهاي دسته جمعي بسته شد.
6 ـ برنامه كار عمومي اجرا و قسمت اعظم خيابانها و كوچه‌ها آسفالت و سنگفرش شد.
7 ـ برنامه تعليمات عمومي اجرا و در دهات مدارس باز شد و دانشگاه تبريز با دو دانشكده طب و ادبيات تاسيس گرديد . . .

روز دوم: 21/9/1325
ويليام داگلاس قاضي امريكائي كه خود به آذربايجان رفته بود، رفتار ارتش شاهنشاهي را با مردم آذربايجان بدينسان بيان مي‌كند:
“ . . . وقتي ارتش ايران به آذربايجان بازگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج براه انداختند. آنها هرآنچه بدستشان مي‌رسيد و هرچه مي‌خواستند تصاحب مي‌كردند. رفتار سربازان اشغالگر روس بسيار برازنده‌تر از اعمال وحشيانه سربازان نجات‌بخش ارتش شاهنشاهي بود. بطوريكه خاطره فوق‌العاده زشت و شومي در آذربايجان بجا گذاشت.
در آذربايجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. گرچه رسالت ارتش ايران، آزادي آذربايجان بود، ولي آنها مردم را غارت كرده پشت سرخود مرگ و نابودي بجا گذاشتند. 
به دنبال ارتش مالكين فراري بازگشتند. آنها بدريافت بهره مالكانه همان سال اكتفا نكردند، بلكه بهره مالكانه سال قبل را نيز از دهقانان پس گرفتند و آنچنان روستائيان را غارت كردند كه آنها ذخيره غذائي خود را هم از دست داده گرفتار گرسنگي شدند . . .

۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

انعكاس به آتش كشيدن كتابهاي تركي در چند نوشته

انعكاس به آتش كشيدن كتابهاي تركي در چند نوشته

١-واقعيت اين است كه حتي انبوه اسناد مكتوب، در برابر آنچه در ٢٦ آذر ١٣٢٥ در ميدان ساعت تبريز روي داد گنگ و نارسا مي‌نمايد.

در آن روز دانش‌آموزان دبستاني به صف كشانده شدند تا كتاب درسي «آناديلي» (زبان مادري) را «زنده باد شاه» گويان در آتش اندازند.

آن جشن كتاب‌سوزان ساعت‌ها و روزها ادامه يافت و كتاب‌هايي در آن سوختند كه جز ادبيات شفاهي آزربايجان و چند اشعار كودكانه چيزي در آنها يافت نمي‌شد.

شايد هدف از آن آتش‌سوزي كه اندكي بعد انبوه كتاب‌هاي غير درسي را نيز در كام خود كشيد، رفع موانع و هموار كردن راه براي ايجاد فرهنگ عمومي بود كه سنگ زيربناي آن در فرهنگستان اول گذاشته شده بود.

٢-زبان تركي به عنوان زبان پرشمارترين قوم ممالك محروسه از دايره‌ي اين يكسان‌سازي كه با جشن كتاب‌سوزان آذر ١٣٢٥ (دسامبر ١٩٤٦) به اوج رسيد، بيرون نماند. در نتيجه، محمد فضولي و ديگر شاعران كلاسيك آزربايجاني در گستره‌ي وسيعي از قزوين تا مغان، و از اورميه تا همدان به «غريبي در وطن» مبدل شدند

٣-..... آنچه که بر حرمان ترکان آزربايجان در قبال کشتارهاي سياه روز ٢١ اذرماه افزوده است تخريب دانشگاه تبريز و همچنين به آتش کشيده شدن صدها هزار جلد کتاب در رشته هاي مختلف به زبان ترکي آزربايجاني در شهرهاي گوناگون آزربايجان به ويژه تبريز است. اين کتابسوزان شرم آور و بي سابقه در جهان، در روز ٢٦ آذرماه طي مراسمي دردناک در چندين ميدان و خصوصا ميدان دانشسرا ي اين شهر انجام شد.

بطوريکه شاهدان عيني مي گويند دانش آموزان را مجبور مي کردند تا جهت کسب اجازه براي ادامه تحصيل، کتابهايي را که به زبان مادريشان نوشته شده است در آتش بيفکنند! اين اقدام طبق قواعد بين المللي بعنوان جنوسايد فرهنگي تلقي مي شود

٣-..... سوزاندن كتابهاي تركي بعد از سركوب فرقه دمكرات آزربايجان در سال 1325 توسط رژيم پهلوي صورت گرفت. اين جنايت، سوزاندن تاريخ و هويت يك ملت از اعمال وحشيانه ساسانيان در آزربايجان هم بدتر بود. ...نمايندگان دولت مركزي به دستور تهران كتابهاي درسي مدارس را جمع كردند و آتش زدند. .....

در آن زمان هيچ دولت و سازماني به اين كشتار و كتابسوزي اعتراضي نكرد حتي سازمانهاي فرهنگي جهان هم ساكت ماندند. مردم آزربايجان كه از همه طرف (چپ و راست) ضربه خورده بودند ميسوختند و جز ساختن چاره اي نداشتند. (تاريخ زبان و لهجه هاي تركي، دكتر جواد هئيت)

٤-من خود بيشتر کتاب هائي را که در آن دوره چاپ شده بود مطالعه کرده ام، حتي سرود ملي فرقه را که در مدارس خوانده مي شد، ولي اثري از ادعاهاي رژيم پهلوي مبني بر کمونيستي بودن آنها پيدا نکردم.

در آن دوران کسي نه از چپ و نه از راست به اين کتاب سوزي ها اعتراضي نکرد!

من به هنگام برگزاري کنفرانس صلح پاريس در پاريس دانشجو بودم و در آنجا بود که شاعر پرآوازه آزربايجان شمالي صمد وورغون در کنفرانس صلح پاريس شعر معروف خود يانديريلان کيتابلار ( کتاب هاي سوزانده شده)
را در اعتراض به آن کتاب سوزي ها در کنفرانس خواند و صداي اعتراض مردم آزربايجان را به اين بي حرمتي نسبت به زبان و فرهنگ و هويت آنان به گوش جهانيان رسانيد.

(گفتگو با دكتر جواد هيئت)

يانديريلان كيتابلار
١٩٤٧-Yandırılan Kitablar 1947 (كتابهاي سوزانيده شده)

۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

اگر احمدی نژاد تانزی٬و خامنه ای ابن خلدون خوانده بود؟

اگر احمدی نژاد تانزی٬و خامنه ای ابن خلدون خوانده بود؟-رضا طالبی
بازی است یا اینکه تخته نردی دوستانه است! بعضا مفاهیم  سیاسی  و نظریات تا آرنج عسلی  فلسفی و دینی هم پاسخ گو نیستند.
از زمان به روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد و گمانه زنی های تقلبی حال یقین هم باشد حول محور او می چرخید. سانچو پانزایی که  در رویای دن کیشوت شدن و دن کیشوتی که مبارزه اش با  آسیا ب بادی است که با خون می چرخد.
ورود احمدی نژاد را شاید نقطه عطفی در سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی بدانیم٬ یرا در تمامی ازمنه نوسانی حکومتی این سیستم فردی٬ این چنین فاقد سیاست نمایشی وارد عرصه نشده بود. بازرگان٬ ٬ هاشمی و خاتمی و..... کسانی بودند که بر محور قراردادن ژست سیاسی و بازی یک و بام و دو هوا و به مفهوم سیاسی٬ کتنرلایز درونی و رضایت خارجی واقف بوده و آنرا بکار می گرفتند. اما سیاست موازنه سازی حکومت که به نوعی توسط ولایت فقیه بصورت واسطه و به مفهوم دیگری توسط خدا اداره میشود همیشه سبب استفاده متقارن چپ و راست٬ ولایی و غیر ولایی ٬ارتش و سپاه٬ ملی-مذهبی و مذهبی صرف ....شده است.
بنای جمهوری اسلامی پس ا ز دولت موقت٬ و مساله مجاهدین ٬بر همین اساس بوده است.برقراری سیستم تک صدایی همانند رژیم شاه بصورت باطنی و نمایش سیستم چند صدایی با کنترل حکومت. خود روح ا... خمینی پس از جنگ قدرت مابین مجاهدین و مذهبیون بر این مساله تاکید دارد و مشت آهنین و حذف سیاسی به جای حذف فیزیکی را در مانیفست نظام قرار میدهد. میدان سازی برای جناح مخالف و پس از مانور آزاد.... خود به خود براساس لمپنیزمی که ناشی از انقلاب بوده است حذف میشود. روز مرگ بر بهشتی و شب  بهشتی تو لایقی بهشتی٬ تاثیر کاریزمای دینی و تحمیلی روحانیت را بر مردم نشان داد.
به مرور در مساله ولایت فقیه و مساله نظارتی نیز این مورد پیش امد. ولایت فقیهی که ابتدا بصورت نظارتی و دور از صحنه تمامی مسائل را رصد میکرد برای توازن خود نیاز به ولایت فقیهی داشت که قدرت را در اختیار داشت و چون وجود والی دومی در این ظرایط امکان پذیر نبود و یا ساخت و ترکیب آن سخت و ریسک آور بود. هردو در یک شخص جمع شد فردی بنام رهبری!
روح الله خمینی در کتاب کشف الاسرار خود مینویسد:
« اين که مي گويند حکومت بايد به دست فقيه باشد نه آن است که فقيه بايد شاه و وزير و سرلشگر و سپاهي .... باشد ، بلکه فقيه بايد نظارت در قوه ي مقننه و در قوه ي مجريه ي مملکت اسلامي داشته باشد . » (کشف الاسرارص۲۳۲)
نظریه ای که به مرور فقیه را هم سپاهی٬ هم وزیر٬ هم شاه٬ هم سرلشگر و هم ناظر کرد. منطقی که جز در ولایت فقیه در سیستم حکومت اسلامی دیده نشد. پس از حوادث انتخابات و دستگیری خیل کثیری از مردم و فعالین سیاسی مدنی ٬شاهد پیروزی همین منطق بودیم ٬منطقی که توانست که روزی بازرگان را پرورش دهد و سپس حذف کند٬ امروزه نیز موسوی را بازیافت کرد و منزویش کرد و توانست با ترفندی مخالفینی را که نم توانست به راحتی دستگیر و اواره کند در اندک زمانی بازداشت و ایزوله کند. احمدی نژاد هم با همین سیاست وارد میدان شد٬ برای  ایجاد توازن و کنترل ولیکن وی خود را از حالت ابزار و بازیچه بیرون کشید و با تکیه بر اتاق فکری قدرتمند خود همانند هاشمی ثمره و مشایی توانست رهبری و سپاه را دور بزند. او توانست با دسترسی به اطلاعات خفیه کشوری که سرپوش از جنایات و سرقتهای بادمجان دور قاپچینهای رهبری و سپاه بر می دارد را به چنگ اورده و همانند بهانه ای جهت قربانی نشدن خود و افشای ریخت و پاشها و سیاست بیمارش استفاده بنماید. احمدی نژاد با کودتای سپاه و رهبری آمد و لی هنوز با کودتای مجدد رهبری و سپاه حاضر به رفتن نیست٬ زیرا او در این سالها سان تزویی را در پشت خود همانند مشایی داشت که برگه گارانتیش را بدون امضای رهبر ی رسمی کرد. کودتای اقتصادی سپاه و خبر دستگیری چند از اعضای اداره مخابرات و فناوری اطلاعات سپاه نشان از همین کش و قوسهای ما بین دو محور موازنه می باشد٬ محوری که همانند بازرگان و یا خاتمی خط موازی نیست بلکه همان خط است و لیکن میخواهد همان سیاست پاک شده خمینی در کشف الاسرار را دوباره زنده کند یعنی فقیه مطلقه ناظر نه شاه و  نه وزیر و نه سپاهی!!
کودتای ارزی سپاه و مقصر جلوه دادن تحریم ها به نوعی تقصیرها را به گردن احمدی نژاد انداخت٬ رییس جمهوری که صم و بکم و عمی سیاستهای مرادش خامنه ای را اجرا کرد و این شد نتیجه کار٬ افزایش بی رویه دلار که جز سود برای تولید کننده دلار ندارد زیرا با نرخ اندک میخرد و گران میفروشد و بازیهای ائمه جمعه زرخریدی که دیروز مطیع و امروز دموکرات شده اند همه از ترس خامنه ای از تغییر انی شرایط و افشای پشت پرده خبر میدهد ٬بطوریکه او با قوت قلب سپاه در سفرش به خراسان از سیاست غلط افزایش حمعیتی خود انتقاد کرد٬ یعنی انتقاد به احمدی نزاد یعنی دیگر من نیستم! قربانی جدید لازم است٬ البته احمدی نژاد هم بیکار ننشست و با تکیه کلامها و نیشهای سیاسیش ٬چنته  اطلاعاتی- امنیتی  خود را پر نشان داد.
احمدی نژاد هم قربانی کرد و هم قربانی رژیمی شد که خود در جنایاتش سهیم بود ولیکن مجری بود٬ غلامی حلقه به گوش که شاید در خواب خودرا اسپارتوکس و یا شعیب بن صالح می دید٬ نه عامل و خامنه ای قربانی سپاهیو.نی شد که همانند ضحاک ماردوش در زیر عبایش انها را پرورش داد و هرروز مغز یک جوان را نثار دهان مبارکشان کرد ٬ هر دو قربانی شدند یکی به علت عدم آشنایی با علم سیاست و دیگری به علت اقتصاد پوشالی٬ عروسکان خیمه شب بازی ای که قرار است نوید یک خاتمی و یا هاشمی دیگر و یا سیستم پارلمانی و حکومت نظامی را بدهند٬ دو سیاستی که جهت گارانتی کردن نظام  از داخل جهت تبدیل شدن به قدرت هسته ای می باشد٬ مشروعیت داخلی از لحاظ کشاندن دوباره مردم به پای صندوقهای رای با شوی سیاسی و مانکنی و به تاخیر انداختن دخالت خارجی با عنوان گذار به دموکراسی !
خامنه ای ایکاش به جای تماشای اعترافات و امضای شبانه حکم اعدام ها اندکی ابن خلدون میخواند٬ جاییکه این حکیم عربی در توضیح نظریه عصبیت در دولتها  مینویسد:
تعصب نژادي ، احساس برادري ، وطن خواهي و در يک کلمه ، عصبيت در مردم باديه نشين افزون تر و به همين دليل ، همبستگي و طول عمر سياسي آنان بيش تر است . 
ولي هر گاه يکي از قبايل به تشکيل دولت بپردازد ، به تدريح عصبيت خويش را از دست مي دهد و سرانجام ، مرگ ، دولتش را فرا مي گيرد ؛ زيرا محيط و نظام شهر ،که دولت در آن تشکيل مي شود و تداوم مي يابد ، از عصبيت کمي برخوردار است . حتي اگر دولت به عمران و آباداني شهرها همت گمارد ، تقويت و تحکيم دولت فراهم نمي آيد ، بلکه هر قدر عمران و آباداني شهرها بيش تر شود ، از ميزان همبستگي ، هماهنگي و تجانس ( عصبيت ) انسان ها مي کاهد و دولت را به مرحله ي نيستي نزديک تر مي سازد . (انديشه ي اجتماعي متفکران مسلمان از فارابي تا ابن خلدون ، آز اد ارمکي ، ص ۳۰۷ – ۳۰۸) 
علاوه بر تأسيس دولت ، که به زوال عصبيت کمک مي کند ، شهر نشيني نيز به زندگي مصرفي و نيزبه نابودي عصبيت مدد مي رساند .همچنين نابودي دين و اخلاق به حيات عصبيت خاتمه مي دهد و رواج استبداد ، مرگ تمدن ها و عصبيت ها و را فراهم مي آورد . همچنين انتقال ويا تبديل زندگي دام داري به کشاورزي ، به زندگي عصبيت پايان مي بخشد و ماليات ستاندن منجر به زبوني ، خواري و گسستن منشأ عصبيت مي شود و اختلاط و آميختگي تازيان با ملل غير عرب به تباهي عصبيت مي انجامد ؛ يعني : همان عصبيتي که موجب پيوند فرد با ديگران ، مايه ي انسجام درون گروهي و باعث تسليم ناپذيري ، اتحاد قومي و ديني مردم شده بود(همان ، ص ۳۰۹ - ۳۱۰ ؛ تاريخ انديشه هاي اجتماعي در اسلام ، ستوده ، ص ۱۴۱ – ۱۴۲). 
و ایکا ش احمدی نژاد هم به جای آریایی گری و یارانه بازیها و هجویات اندکی تانزی و نظریان مدرن اقتصادی اورا می خواند٬ 
تانزی این موضوع را مطرح می سازد كه در نظریه های متعارف در مورد نقش اقتصادی دولت همواره فرض بر این است كه مسئولان دولتی هرگز اجازه نمی دهند منافع شخصی یا علایق خانوادگی و اجتماعی بر تصمیم های اداری آنها اثر بگذارد. اما در جهان واقعی هم مسئولان دولتی و هم اشخاص خصوصی در اتخاذ تصمیم های حرفه ای خود تحت تأثیر روابط شخصی و خانوادگی قرار می گیرند و میزان تأثیر این عوامل بر تصمیم های اداری به خصوصیات فرهنگی هر جامعه بستگی دارد. با توجه به نكات فوق، تانزی معتقد است یك كارمند یا مسؤول دولتی هنگامی مرتكب فساد اداری شده است كه در اتخاذ تصمیم های اداری تحت تأثیر منافع شخصی و یا روابط و علایق خانوادگی و دوستی های اجتماعی قرار گرفته باشد.
اما به جای تانزی و ابن خلدون هردو ماکیاولی خواندند٬ ماکیاولی کوچک..ماکیاولی بزرگ. بازی بزرگی که در جنگ سیاسی ما بین جناح خامنه ای و احمدی نژاد و تزریق بودجه کشوری به هزاران نهاد زالو صفت و عدم پخش درست و عدالت محور بودجه بر اساس جمعیت و قوم٬ رفته رفته با عدم مدیریت هدایت شده ناصحیح اقتصادی احمد ینژاد و سیاستهای غلط ساختاری و حکومتی خامنه ای برنده ای جز سپاه پاسداران نداشت و چنین است که یواش یواش زمزمه های نامزدی قاسم سلیمانی نیز شنیده میشود و سیاست اقتصاد مقاوتی چیزی نخواهد ساخت جز کره شمالیست و دیر میشود که اگر کار ینکنیم زیرا که همه این ها که میبینید عروسک خیمه شب بازیند و این پرده سیاه را باید درید وگرنه روز از نو و روزی از نو ولی بدتر و بدتر و بدتر.

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

خوان گالارزاها در تبریز ....(کمپلکسی از دلار٬احمدی نژاد و مکزیک)

رضاطالبی
نظام كورپوراتيويستي در مکزیک حال فروپاشي است.  حزب پی آر ای با استفاده ازتقلبهاي انتخاباتي در اين نظام، مناصب عمده حكومتي را به انحصار خود در مياورد و با استفاده از حربه توزيع امتيازات ريز و درشت از طريق تشكيلاتهاي كارگري، دهقاني و حزبي و غيره حزبي كنترل توده اي اعمال ميكند. اين نظام كه مدت بيش از شصت سال به سرمايه داران بزرگ و زمينداران خدمت كرد امروز به بحران افتاده است.بخش عظیم مردم دیگر به حزب اعتماد ندارند.روحیه رشوه و امتیازات در بین آنها رو به رشد است.
   همانگونه كه يك دهقان زاپاتيست ميگويد: "ما تفنگ بر نداشته ايم كه باز هم مثل سابق به هر چه كه به ما بدهند، مثل يك لقمه نان اضافي، مبلغي پول و يا كلاهي براي جلوگيري از تابش آفتاب، قناعت كنيم... ما از حكومت يك لقمه نان چربتر، يك خروسك قندي، و يك زيرپيراهن اضافي، آنطور كه سابقا معمول بوده، نميخواهيم
چند دستگي شديدي ميان طبقات حاكمه بويژه بر سر طراحي برنامه هاي آينده براي برخورد به بحران. يك بخش خواهان ابقاء حزب  در قدرت است ـ البته با اندكي آرايش "دموكراتيك". بخش ديگري از بورژوازي بزرگ معتقد است از آنجا كه دولت كورپوراتيويستي كنوني ديگر بخوبي از پس سركوب توده ها بر نميايد، دموكراسي پارلماني را پيشنهاد ميكند تا احزاب مختلف به نوبت در تشكيل حكومت شركت كنند ـ (فريب توده ها). برخي از اعضاي طبقات حاكمه نيز توسط سياستهاي حكومت از صحنه كنار نهاده شده اند. اين سياستها تنها در خدمت محفل بسيار كوچكي از آنها است.
مطالب بالا بررسی اجمالی قیام دهقانی چیاپاس و علل رخداد آن در سال ۱۹۹۴ در مکزیک بود.مطالعه اجمالی قیام دهقانی نه از باب سوسیالیستی بلکه ظلم ملی و استعمار نژادی علیه بومیان سرخپوستی ساکن قاره آمریکا و چگونگی تغییرات استراتژیکی بورژوازی دقیقا با حالت فعلی حکومت مرکزی طهران و سیستم آنتی اقتصادی داخل جریان بندی های حاکمیت می باشد.روهاس در مقاله ای در مورد حزب پی آر ای و حاشیه های قیام چیاپاس مینویسد: مبارزات بزرگي در پيش است. مردم براي نيل به پيروزي در اين مبارزات لازم است كه با روشني و قاطعيت، هر سه حزب نماينده بورژوازي بزرگ و زمينداران و دام "دموكراسي پارلماني" شان را محكوم نمايند. همچنين ضروري است كه از قيام عادلانه و قهرمانانه دهقانان سرخپوست چياپاس كه با شورش خود سرفصل نويني در مبارزات انقلابي مكزيك گشودند، بياموزيم.
کلمه های کاربردی روهاس نشان از تعمیم مبارزه برای سرنگونی کل سیستم موجود است٬ حال این سیستم امپریالیستی یا سوسیالیستی و یا مذهبی توتالیتر تک محور باشد ٬ زیرا روهاس بر وجود آلترناتیو سازی حکومتها توسط جریان خودساخته اپوزیسیونی واقف است و پناه گرفتن در دامان جناح دیگر اقناع کردن خود در ساختار مبارزاتیست. زیرا همه و همه تلاش برای کسب مشروعیت سپس استعمار ملل جهت منافع حزبی و عقیدتی خود را به عنوان اصول دکترین قبول کرده اند.
دعوای زرگری داخل سیستم جمهوری اسلامی ما بین جناح باصطلاح خامنه ای و سپاه و جریان نو محافظه کاری احمدی نژاد  به نوعی انحراف بخشی به مدول فکری جامعه بود و هست که القای سیستماتیک اختلاف در داخل حکومت را پی ریزی میکند.هنگامیکه جریانی رو به زوال است با پرورش جریان فکری از درون خود و اعمال سیاستهای آزمون و خطایی توسط آن جریان می پردازد٬ زیرا میتواند با تقبل این سیاستها در بین مردم خود را عامل معرقی کند و با رد آن به فرافکنی و ایجاد جبهه مبارزاتی علیه آن جریان پرداخته و خودر اکنار کشیده و ناجی مردم بخواند.ولی پس از عدم موفقیت سیاستها ی اقتصادی و ترویج تکنو ناسیونالیسم آریایی-اسلامی در کشور توسط رئیس جمهور احمدی نژاد ٬استراتژی باند خامنه ای و سپاه تغییر کرد و یک کلمه ٬ احمدی نژاد باید حذف شود!!!! این نوع تفکر سبب ایجاد تردید در برنامه های احمدی نزاد شد٬ وی خود را به عنوان بازیچه ای دید که توسط خامنه ای و تیمش همانند عروسک خیمه شب بازی برا ی خنداندن مردم بکار رفته است.یادداشت دهم اردیبهشت ماه آئین نیوز که پس از نشر آن فیلتر شد دقیقا به این موضوع اشاره دارد:
  سایت «آئین‌نیوز» آئین نیوزعلام کرد احمدی‌نژاد روز‌های آینده تصمیمات «قاطع و دشمن شکنی» اتخاذ خواهد کرد که نتیجه آن به زیر کشیده شدن «صدر مناصب اعطایی الهی» خواهد بود
بازی قدرت٬ بازی ای که پس از آشکار شدن اینکه خامنه ای به حذف احمدی نژاد جهت بقای خود رای داده است٬ شروع شد. احمدی نژاد و مشایی در یک تغییر استراتژیک پس از جمع اوری اسناد مهم حکومتی از جمله اخباری که مربوط به ناپدید شدن اسناد و اوراق امنیتی وزارت اطلاعات بود٬ احمدی نژاد را در موضع قدرت قرار داد. خامنه ای نیز بر حسب سیاستهای اعمالی حزب پی آر ای مکزیک دو روند را در دستورکار خود قرار داد: ۱- ایجاد نظام پارلمانی-۲ حذف توام مخالفین درون سیستمی با محوریت قراردادن فردی ولایت فقیه
این نوع تاکتیک حاصل موفقیت در جریان سبز ها بود٬ سپاه و اتاق فکر ولایت فقیه با ایجاد روند انتخابات ناسالم  و ایزوله کردن موسوی توانستند بدون محاکمه منطقی و علنی به نوعی دشمنان خود را غربال کنند و به سادگی صدها تن از آنها را دستگیر و یا با ایجاد ترس و اعمال خشونت سبب مهاجرت قشر عظیمی از روشنفکران به خارج از کشور گردند٬ این نوع تاکتیک در راستای روند دوم بود یعین حذف توام با محوریت ولایی که سبب شد طرز فکری مخالفین نیز به نوعی جذب اصلاح گردد تا براندازی و این نوع تفکر به مرور در بین آنها رشد پیدا کند زیرا تا کنون داعیه داران براندازی نتوانسته بودند به طور ساختاری مبارزه خود را در درون کشور عمل یکنند و رشد این نوع فکر میتوانست به بقای حکومت کمک کند.اما احمدی نژاد که خود نیز ابزاری جهت اجرا شدن این نوع دکترین بود به نوعی پس از درک قربانی شدن خود برای حفظ خامنه ای دست به تغییر استراتژی زد که سبب گردید اتاق فکری ولایی بر محوریت روند اول یعنی ایجاد نظام پارلمانی و حذف ریاست جمهوری بیاندیشد ٬ ساختاری که پس از حذف نخست وزیری در جمهوری اسلامی هنوز مسکوت مانده بود.زیرا پس از حذف نخست وزیری که پله اول قدرت گیری علی خامنه ای بود٬ وی با گماشتن افراد ی که نفوذ کثیری بر آنها داشت و یا بقول کوچه و بازاری از انها آتوهای خفنی داشت با خیال راحت به اعمال سیاستهای خود میپرداخت. ولیکن پس از نقطه عطف جریان موسوی وی به قدرت طلبی های خود افزود و نظر به اینکه احمدی نژاد را هم مطیع کامل خود می دید با طیب خاطر به حکفرمایی ادامه داد. این فقط اندیشه خامنه ای نبود بلکه تیم هدایت دار وی نیز به پس از خامنه ای میاندیشد به حفظ نطام همانطور که الهام در جمع دانشجویان امام صادق گفته بود: حفظ نطام از جان امام زمان هم مهم تر است ٬ حفظ نطام از جان احمد ینژاد و حتی خود خامنه ای برای تیم در سایه مهم تر است ٬لذا با تشویش بازار  و به راه انداختن تظاهرات خیابانی و نمایش های ضد دولت و نه ضد حکومت ٬ احمدی نژاد را در این مساله مقصر جلوه دادند٬ حال اینکه مقصر اصلی خامنه ای است و احمد ینژاد بازیچه ای بیش نیست. این نوع حرکات به نوعی توهین به شعورملی و یا حتی عدم شعور ملی را نمایش میدهد. تحریک بازار تبریز به علت اینکه همیشه در حرکات انقلابی از قیام مظروطه تا ۲۹ بهمن و...تبریز مرکز شروع قیامها و مخالفتها بوده است و در پایان خود نصیبی از آن نداشته و به قول شهریار؛ گندمت با وعده جو میبرند اما بدان    می پزند از خاک اصطبل فلان بهر تو نان ٬نیز در همین راستا بود. یزرا قیامهایی که بر مبنای اقتصادی و بقولی شکمی باشد با تامین مایحتاج و روال عادی سیاستهای غیر دموکراتیک و تبعیضی حکومت را فراموش کرده و برای دهها سال ساختار سیستم توتالیتر را گارانتی میکند. همان کاری که حزب پی آر ای در مکزیک انجام داد و بقای سالانه خود را تامین کرد. خلاصه کلام این است که ایجاد شعور ملی در راستای تامین توام موارد اقتصادی مهم ترین مساله باید در کشور باشد. ظلم اقتصادی و نژادی همانند ی که در مکزیک علیه سرخپوستان بود در جامعه ایران علیه ملل مختلف مشهود است.دموکراسی ای که از لوله تفنگ برآید جز این نخواهد بود. تعدیل خواست مردمی بويژه آذربایجان از مساله دریاچه اورمیه و دموکراسی و عدم تبعیض به مساله اقتصادی و بورژوازی شاید منطقی به نظر رسد ولیکن د دراز مدت شعورملی را وابسته اقتصادی و انهم مقطعی مینماید و مردم را بی توجه به خواستهای دموکراتیک کرده و انفعال شدید را برآنان حاکم خواهد کرد. شاید توجه به تکنو ناسیونالیسم در سیاستهای فعالین کمتر بوده و این ضعف از این مساله نشات میگیرد و سبب میشود که حرکتهای اجتماعی و سیاسی به مرور ضعیف و ضعیف تر گردند.مساله دلار و اقتصاد مساله بقای حکومت جمهوری اسلامیست و شرکت و یا عدم شرکت در اعتراضات که کماکان بدون هدایت راهبردیست سبب قربانی شدن جامعه همانند مولود تفکر حکومت یعنی احمد ینژاد میشود و از سوی دیگر اگر جریانهای مدنی و سیاسی بتواند در یک پوست اندازی سریع از این مساله استفاده بنمایند به راحتی میتوانند خواستهای ملی و دموکراتیک خود را در ان گنجانده و علیه حکومت استفاده نمایند. زیرا با عدم تحقق دموکراسی٬ عدم تبعیض نژادی و عدم تغییر سیستم فکری جامعه بازهم شاهد حکومت جمهوری اسلامی با نامی دیگر خواهیم بود.حکومتی که اقتصادش را در اصفهان و قربانیش را در تبریز میگیرد. وگرنه با تغییر احزاب و فرد و احمدی نژاد و خامنه ای مشکل ادامه پیدا خواهد کرد و نخبگان نیز به جای بروز پردازی با گذشته نگاری و تسلسل نوشته های تاریخی جالی خالی نیاز فکری مردمی را پرنکرده و رفته رفته شعورملی تبدیل به شعور شکمی شده که بعضا با اسلام و بعضا با یکسانسازی قومی مبتنی بر شعارهای تقسیم عادلانه سرمایه پرخواهد شدو ما باز هم بازهم.......
زیرا حکومت با سیاستی مرکب از تظلم اقتصادی و نژاد ی ٬ مردم را تحت فشار قرار داده و عدم پرداخت به این دو سبب سو استعمال سیستم از ما میشود. مبارزات سرخپوستی چه در مکزیک و یا آرژانتین هردو من را تحت تاثیر قرارداده اند ٬بطوریکه روند مبارزه توام اقتصادی-ملی را از مکزیک شروع کرده و با حفظ و اهمیت گزاری فرهنگی و زبانی که عقاید را فدای اقتصاد نمی کند پایان میبرم با مثالی شاید بی ربط از قبایل سرخپوستی آرژانتین که سخنم را بطور غیر مستقیم بیان کنم تا بازهم دچار سانسور خود و یا سایت ناشر مربوطه نشود و آن این است؛

در ایالت سالتا در بیرونی ترین قسمت شمال آرژانتین، جائی که سرخپوستان خلق ویچی بسر میبرند ، سفید پوستان قصد اشغال بدون مقاومت آنجا را دارند که بصورت منطقی هر قطعه آن ارث ملی ویچی ها میباشد. سرخپوستان خلق ویچی هنوزنوع  زندگی اشان را همانند ۵۰۰ سال قبل برای خود حفظ کرده اند و ادامه حیات میدهند ، خلق ویچی به آخرین گروه سرخپوستان شکارچی تعلق دارند و در منطقه چاکو های آرژانتینی مستقر هستند . در طول صدها سال ویچی ها بمانند توباها چوروتع و بقیه خلقهای سرخپوست بطور وسیع آسیب ندیده اند . حداقل آنانی که از کوچ اجباری پایان قرن نوزدهم جان سالم بدر برده اند .
چاکوی بزرگ منطقه ای کشتزاری است که وسعت آن ۸۰۰/۰۰۰کیلومتر مربع است و مابین کوردیلرن  و رودخانه بزرگ پاراگوئه و پارانا قرار دارد . بخش بزرگی از آنان یک  شبه گروه از جنگلهای بوش و قاچاقچیان چوب آرژانتینی هستند که در منطقه نگهبانی میدهند . باقیمانده آنان در کشورهای پاراگوئه و بولیوی قرار دارند.فشار شدید اقتصادی و سیاست بازیهای حکومتی که هیچ رابطه ا یبا ساکنان اصلی این سرزمین ندارد نتوانست سرخپوستهای ویچی را آسمیله کند هرچند در مقایسه زندگی عمومی آنها با سرخپوستان تفاوت ها فاحش است. ویچی ها به مرور در خود نهادینه کردن که برای احقاق حقوق خود اول باید خود باشند و سپس حق خود بودن را از غیر بطلبند.حال خود بیابید پرتقال فروش را!!!

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

دیکتاتور با نان اضافه!!!-(به بهانه دستگیریهای اخیر در آزربایجان)-رضا طالبی

سالهاست که در این فضای باصطلاح سیاسی و قضائی حاکمیت هنوز و هنوز واژگان و مفاهیم حقوقی تعریف نشده است ٬و اگر تعریف شده به هیچ وجه قابل فهم و برداشت حقوقی نیست.سالهای سال است که حتی در زبان مادران ما نیز این واژه بازی میکند٬پان ترک٬ تجزیه طلب و.....و هنوز که هنوز است به اقتضای زمان مدرن نمیتوانند تفکیک ها را حلاجی و تعریف کنند و یا بهتر بگویم تعریف کنیم.به ریش دارش میگوییم ٬جانماز آبکش٬ به دختری که لباسهای غربی و اندکی مدرن میپوشد میگوییم فاحشه٬ به پسری که به اقتضای جوانیش محو فرهنگ و تمدن و موسیقی غیر است میگوییم لات و اوباش و امثالهم و در نهایت به هویت طلب و رادیکال آن که جدایی طلب است اصطلاحات همانند پانترک و تجزیه طلب را به کار می بریم.استفاده از اصطلاحات تجزیه طلب و پان ترک را بنده بد نمی انگارم ولیکن مکان و زمان و حساسیت سیاسی آن را در بعد گروه بندی و جبهه سازی به این صورت که در جامعه مورد استعمال قرار میگیرد را نمی پسندم.روند قضایی چه در دید عام و چه در مقطع خواص حکومتی- قضایی٬ در پرونده های منصوبین حرکت ملی آزربایجان ٬ سبب بنیادی کردن اتهامات و مشروعیت بخشیدن به سرکوب مضاعف در آستانه شکوفایی وجه دموکراتیک حرکت ملی می باشد.جنبش آزربایجان چه در بعد آکادمیک و چه اجرایی پروسه پوست اندازی و مدرنیزه شدن جهت چارچوب بندی تریبونی خواستهای خود است٬ این چارچوب بندی به معنای انحرافات قبلی نیست بلکه تغییر استراتژیکی میباشد که بصورت خزنده سعی در بیان حقوق و همزمان نمایش درون ساختاری آن میباشد٬ موردی که سالها قبل بیشتر تلاش و محوریت خویش را در درخواست حقوق حقه انسانی خود می دید و کمتر خود به بنیان سازی ان می پرداخت٬ ولیکن به مرور با تئوریزه شدن حتی اگر جنبی و مقطعی باشد٬ مبارزه نرم را پیشه کرده است که به مرور لزوم مبارزه زیرزمینی را بصورت الزام نه کفایت می طلبد. حرکن ملی آزربایجان ساختاری مرکب دارد و بر خلاف حرکتهای سبز و گروهکهای فدایی اقلیت و اکثریت و مجاهدین بر اساس محوریت سلسله مراتبی رشد نکرده است ٬ به همین خاطر چارچوب بندی نشده و پراکندگی تمایلات همیشه سیستم مبارزه را بر روی حکومت متمرکز ننموده است و قانون بقای شخصی یا صندلی که تلمیحی به همان داستان مشهور چهار صندلی و سه دور صندلی گرد می باشد که بعضا لزوم حذف فیزیکی را به طور غیر عمد ترویج داده است. تمامی این اپیدمی ها ناشی از تربیت جمعی و محیطی رژیم می باشد که  با حذف افراد موثر ٬سعی در ایجاد رقابت منفی جهت تحکیم موقعیت سازمانی فرد می نماید. واژه ها واصطلاحات و اتهامات را ایجاد و با تغییر رویکرد دستگیریها و سرکوبها به این اصطلاحات هم وجاهت قضایی و هم وجاهت فکری میدهد و سبب میشود که جامعه با ترس از غول واژوی پانترک و تجزیه طلب بر اساس ضمیر ناخودآگاهی که حاکمیت بطور زرکانه همانند کیت الکترونیکی در فرد قرا داده نسبت به آن عکس العمل نشان دهد. پان ترک بصورت نئو نازیسم و فاشیسم تعریف شده ٬ تجزیه طلب بصورت رادیکال و عامل ضد فارس و تکه پاره کردن سرزمینی به نمایش گذاشته میشود و پس از اینکه لغات مذکوره جای خود را یافتند ٬اتیکتها و مارکها به پیشانی فعالین شریف آزربایجانی چسبیده میشود. بعضا مشاهده میکنیم که این ویروس بطور ناخواسته در طیف روشنفکر جامعه ترکان آزربایجانی نیز نفوذ کرده و بحث های تسلسل وار واژه های ترک و آذر و آزری و .....به جای تشویق بطن حرکت به سوی واقع گرایی و اجرا محوری به سوی ترمینولوژی و تاریخ محوری و رویکرد عقب آنالیزی سوق پیدا میکند. این نوع تلاطمهای بی مورد و زمانبر تنیز سبب میشود که رژیم حاکمه بر اساس تخفف نطفه ای فعالین سطح بالای هرم ناموزون حرکت را دستگیر و بر اساس اتهامات بی پایه و اساس ٬ رکورد فیزیکی را یاجاد کرده تا سطح میانی هرم نیز با حذف موقت سطح بالایی سکوت اختیار کرده و پس از بازگشت فکری و فیزیکی سطح بالایی هنوز رکود در سطح میانی تداوم داشته و بدین ترتیب ارتباط سطوحی قطع و بازسازی مجدد ان بر اساس واژه های مردم هراس صورت گیرد و این بازسازی ناموزون سبب گسیختگی ایدئولوژیکی و ایجاد ترس تزریقی حکومت ٬بار را بر روی دوش بزرگان طیف انداخته و در جا زدن حرکت را مباح میکند. سیستم قضایی حاکمیت اسلامی نیز چون بر اساس تعریف اتهام از سوی حاکم شرع و قوانین ثانویه می باشد٬ هم میتواند قانون را در زمان تعیین کند و هم اینکه با محوریت قراردادن ضابطهای قضایی هرس کردن جوانه های درخت چنار جنبش را معیار اصلی در جهت کنترلایز کردن فعالین به اجرا در بیاورد.مطالعه احکام صادره از نهادهای قضایی بویژه در آزربایجان چندین موضوع مبهم و اشاره کور را به ما نشان میدهد که با داستان کوتاهی از جیمز تربر به عنوان مقدمه فلسفی آن به بحث و تشریح آن میپردازیم که با آزادی فعالین دستگیر شده در خوی که جهت مراسم سالگرد مرحوم ابراهیم جعفرزاده به روستای بیله وار شهر خوی مسافرت کرده و دستگیر شده اند نیز سنخیت پیدا میکند٬ زیرا ظاهر و باطن دستگیریهای مطروحه از پوچ بودن نظام حقوقی رژیم بالاخص در مقابله با حرکات مدنی در مناطق قومیتی خبر میدهد. جیمز تربر در داستانی زیبا به نکات فلسفی قشنگی اشاره میکند که با تمثیل قراردادن چندین حیوان روند قضایی کور و وابسته را نشان میدهد و نشر این داستان در بطن این مقاله صرف جهت تمثیل میباشد و مناقشه فردی و یا فکری در آن موجود نمی باشد.سگ گله ای پیر و باتجربه را که سالها پاسبان شهربود در یک روز تابستانی به اتهام قتل عمد بره ای دستگیر و بازداشت کردند٬در واقع بره را روباه مو قرمز سرشناسی ذبح کرده بود و بدن سرد نشده ی مقتول را در لانه سگ گله گذاشته بود.محکه در دادگاه کانگورو به ریاست قاض ولایی تشکیل شد.اعضای هیئت منصفه نیز از روباهان بودند و دادستان روباهی بود بنام رینارد.رینارد گفت: صبح بخیر جناب قاضیقاض ولابی با خوشرویی جواب داد: خدا به همرات فرزندم موفق باشیوکیل مدافع متهم سگی بود بنام پودل که دوست قدیم و همسایه متهم بود.پودل گفت:صبح بخیر آقای قاضیقاضی به او اخطار داد  و گفت:پیش از لزوم زرنگی نکن٬ زرنگی باید منحصر به طرف ضعیف باشد و این شرط انصاف است.موش کور اول موجودی بود که به محل شهود امد و شهادت داد که دیده است که سگ گله بره را کشته!!پودل اعتراض کرد:شاهد کور است!!!قاضی با خشونت گفت: خواهش میکنم مطالب شخصی و خصوصی را پیش نکشید.شاید شاهد جنایت را در عالم خواب و رویا دیده است.این به او حق میدهد تا شهادت داده و آنچه را که دیده است بیان کند.پودل گفت: اجازه میخواهم شاهد دیگری را به جایگاه فرابخوانمریتارد با نرمی گفت: ما اینجا شاهد دیگری نداریم فقط یک تعداد قاتل بسیار عزیز و گرامی داریم!!! روباهی بنام بازور به جایگاه شهود فرا خوانده شد٬ بازور گفت: من در واقع ندیدم که این بره کش!!! بره را به قتل برساند ول یشاید اگر نزدیک تر بودم میدیدم!!قاضی ولابی گفت: همین اندازه کاملا کافیست.پودل اعتراض کرد و گفت: من اعتراض دارم! روباهی که رئیس هیئت منصفه بود ایستاد و اعلان کرد :ما متهم را گناهکار می شناسیم اما به برائتش رای میدهیم.زیرا اگر متهم را به دار بیاویزیم و تنبیهش کنیم تمام میشود٬اما اگر اورا که متهم به جنایاتی سیاه همچون قتل و پنهان کردن جسد و رابطه داشتن با پوودل ها و وکلای مدافعه است را تبرئه کنیم هرگز دیگر کسی به او اعتماد نخواهد کرد و همه عمر مورد سوطن قرار خواهد گرفت.به دار آویختنش بیش از استحقاق اوست و به سرعت تمام میشود. رینارد فریاد کشید: آزاد کردن بعد از اثبات گناه برای خاتمه دادن به مفید بودن یک فرد زیباترین راه ممکن است. به این ترتیب پرونده بسته شد و دادگاه تعطیل و همه به خانه هایشان رفتند که در آن باره صحبت کنند.در دستگیریهای اخیر و یا عطف به ماسبق٬ نیز رژیم با اتهام زنی پوشالی و اذیت و آزار فعالین سختکوش آنها را آزاد کرده و از طریق ترویج ذهنیت و ابلاغ ان به نهادهای حکومتی فرد را از داشتن بساری از امکانات محروم میکند و با انگ انگاری کذایی و پرورش تفکر ضد حکومت و ضد دین بودن و مخلل امنیت ملی این ذهنیت را در جامعه و سطح لا متفکر ایجاد میکند که این اشخاص خواست دیگری دارند و سعی در انحراف دید مثبت ملی نسبت به آنها را دارد. دستگیری جنابان عباس لسانی و کیانوش توکلی و آنیلا آقازاده و سایرین گرامی نیز در راستای همین پروژه می باشد ٬ اعلان اتهام پان ترکیست با وجود اینکه اداره اطلاعات عالیه شهرستان خوی کاملا بر عدم سنخیت ایدئولوژیکی پان تورکیسم و امور انجام شده توسط این عزیزان وقوف کامل را دارد٬ آنها بر همین مبنای جیمیز تربری دو هدف را دنبال میکنند٬ یک سعی در اعمال فشار برای محدود کردن فعالیتهای فرهنگی و ترویج حرکت برای رهایی از این خفقان سیاسی و مدنی بسوی حرکت نادرست مسلحانه٬ با ایجاد این ذهنیت که بلی ملت عزیز اینها چرا زود آزاد میشوند و کسی به آنها کاری ندارد و اگر جرمی کرده اند ؟ چرا حبس و اعمال فشار شدید نشد؟ تا اینکه دید عام و سطحی نسبت به این فعالین سختکوش و مبارز را بد کنند که عموما در این امر موفق نبوده اند.  اصلا بر اساس قانون هم بنگریم پان ترکیسم سنخیتی با دستگیری ندارد و هیچ کس هم نمیتواند فرد را تفتیش عقاید بنماید که چه عقیده ای دارد حال اگر پان تورکیست بود یا نبود!خنده دارتر از آن افراد دستگیر شده بدون انجام جرم و براساس قانون من درآوردی قصاص قبل از جنایت دستگیر شده بودند.!!!لذا گزارشات این چنینی کاملا از عدم سواد علمی و سیاسی مسئول باصطلاح اطلاعاتی خوی دارد که با نگارش مشتی اراجیف و توهین به فعالین و من جمله مرحوم ابراهیم جعفرزاده که از فعالین و عناصر تاثیرگذار حرکت ملیست ٬ حکایت دارد. بررسی حقوقی و اداری این گزارش نیز از جمله نگارش عناصر سابقه دار پان ترکیسم بجای عناصر سابقه دار پان ترک٬ عدم شماره گذاری به علت هجو بودن نامه بطوریکه همانند تلفنگرام شماره سیار گرفته٬ استفاده عمدی از نام های جعلی شهرهای آزربایجان همانند ارومیه و نقده٬ وابسته نشان دادن فعالین ملی با اعلام واسطه ها به رسانه ها و تشکیلاتهای ملی که بطور عمومی در اتهامات کلیه فعالین مثبوت است٬ عدم سنخیت مفاهیم ضد انقلاب ٬ پان ترک و تجزیه طلب و پختن آش ایدئولوژیکی محصول اطلاعات٬ نشان از ترس و واهمه شدید این نهاد از تجمع عده ای از فعالین ملی دارد ٬ حکایت از ضعیف بودن این اکوان دیو ٬رستم گریز را داعی میکند.خلاصه٬ ایجاد اتهامات بی پایه و اساس و عدم استدلالات صحیح و سعی در تشویش اذهان عمومی با این نوع حرکات جز ضعف سیستم اطلاعاتی کشور چیزی نیست که با تلاش در جهت سوق دادن حرکت به سوی زیرزمین محوری و خشونت طلبانه٬ سعی در حذف مهره های اصلی همانطور که در گذشته رهبران بسیاری را از طریق اتهامات و اهانات بی دلیل و مسخره بر مبنای بی اخلاقی مخفی در جامعه سعی کرد که حذف بنماید ولیکن نتوانست امرو زنیز این نقش را در سطوح میانی و بالای هرم با دوسویه قرادادن اتهام و دستگیری انجام میدهد ولیکن شاید به جرئت بتوانم بگویم که موفق نخواهد شد اگر ما امنیت را در کمیت نبینیم و به کیفیت و حفظ سرمایه های ملی مان از هر نوع تفکری بپاخیزیم و برای سیر شدن خود دیکتار را با نان اضاف نخوریم بلکه عریان شدن سوسی سوخته حکومت ماها را از صرف آن بیزار میکند.بامید آنروز

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

مثالهائی از سیستم آموزشی و تحصیلی کشورهائی چند زبانه

اومود اورمولو - در بسیاری از کشورهای جهان به علت بافت ائتنیکی جوامع و احقاق حقوق اولیه متکلمین به زبانهای متفاوت از زبان غالب در سیستم آموزشی و تحصیلی دولت ها سعی می گردد از مدل های آموزش چندزبانگی بهره برده شود، به طوریکه در بسیاری از کشورهای جهان امروزه سیستم آموزشی چندزبانه با توجه به ترکیب ائتنیکی – جمعیت متکلمین کشور مذکور تحقق یافته و در حال تداوم می باشد. در زیر به نمونه های مختلفی از این کشورها پرداخته شده است.  
اسرائیل:
بیش از 82% جمعیت اسرائیل را یهودی ها تشکیل می دهند و تنها 18% جمعیت متشکل از اعراب میباشد، ولی در کنار رسمی بودن زبان عبری زبان عربی نیز رسمی بوده و در سیستم آموزشی نیز مورد بهره برداری واقع می گردد. دانش آموزان عرب تا اواخر دوران راهنمائی مکلف به آموزش زبان عربی و پس از آن دوران ملزم به یادگیری زبان عبری به عنوان زبان دوم می باشند.   
آلمان:
در آلمان طرحی با نام "طرح ملی سازش زبانی" برای اجرای برنامه های چند زبانگی مورد قبول واقع شده و در حال اجرا می باشد. در بعضی از ایالتهای آلمان از کلاس های اول ابتدائی و در هفته به صورت 3 الی 5 ساعت به صورت اجباری زبان مادری تدریس خواهد شد در دوره راهنمائی نیز مدل مترادف زبانی برای آموزش زبان مادری به همراه زبان آلمانی اجرا می گردد.
چین:
در چین ائتنیکهای متعددی ساکن اند به طوریکه برای اساس آمارها بیش از 140 زبان و لهجه مورد تکلم واقع می شود. در سال 1984 قانونی با نام "قانون خودمختاری منطقه ای اقلیت ها" به تصویب رسانده است، در این قانون دولت چین حفاظت و گسترش از زبان منطقه ای را به رسمیت شناخته است. سیستم خودمختار مناطق قابلیت تشخیص  وبهره برداری از زبان منطقه برای سیستم آموزشی را در اختیار دارند. دانش آموزان مناطق خودمختار در کنار زبان مادری خود ملزم به یادگیری زبان چینی می باشند.
آفریقای جنوبی:
پس از تغییر رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی و تصویب قانون اساسی در سال 1993 زبان به عنوان حقوق انسانی شناخته شده و چند زبانگی به عنوان میراث معنوی کشور تلقی گردیده است. در قانون اساسی در کنار زبان انگلیسی و زبانهای آفریقائی 9 زبان دیگر قومی / قبیله ای نیز رسمیت یافته اند. پنج سال سیستم آموزشی و تحصیلی در آفریقای جنوبی بر اساس زبان مادری کودک و در اثنا نیز زبانهای انگلیسی، فرانسوی و پرتغالی تدریس می گردد.
بولیوی:
کشور بولیوی با رفرمهائی که در سال 1994 در سیستم آموزشی و تحصیلی خود ایجاد کرد آموزش و بسط دیگر زبانها را نیز مورد هدف قرار داد. در قانون اساسی بولیوی در کنار زبان اسپانیائی 30 زبان منطقه ای دیگر نیز زبان رسمی بوده و در سیستم آموزشی و تحصیلی مورد استفاده واقع می گردند.
سوئد:
کشور سوئد در سال 1976 رفرمهائی با نام "زبان خانگی" در قانون اساسی خود به ثبت رسانده است. در این رفرم ها قانون اساسی سوئد آموزش زبان سوئدی را به مهاجرین ملزم دانسته ولی در عین حال حق آموزش و تحصیل به زبان مهاجرین را در صورت خواست اجتماع مذکور نیز به رسمیت شناخته است. هدف سوئد ترویج دو زبانگی در نوشتار و گفتار بوده به طوریکه میراث فرهنگی در دو جهت قابل رشد گردد. سوئد به علت نوع نگاه و سیستم آموزشی اش جزء کشورهای نادر اروپا می باشد. در سیستم و طرح زبان خانگی در صورتیکه اجتماعی حاصل از 5 نفر درخواستی مبنی بر آموزش زبان مادری را به دولت سوئد ارائه کنند شهرداری های منطقه ملزم به به جای آوردن زیرساختهای آموزش زبان مذکور می باشند.      
هلند:
کشور هلند در سال 1980 قانون قبول مهاجرین را به تصویب رسانده و در سال 1983 دیدگاه های رسمی دولت هلند را طی بیانیه ای رسمی به عموم مردم هلند رسانده است. هدف دولت هلند ببارآوری نسلی با سواد ذکر شده و بدین جهت تمامی ائتنیکهای و اقلیت های مختلف به عنوان شهروند هلند دارای تمامی حقوق برابر ذکر گریده است. سیاست های هلند بر مبنای کاهش قبول مهاجر و انتگراسیون حقوق اقلیت ها پایه ریزی شده است. در سال 1980 دولت هلند قانون آموزش زبان مادری را تصویب کرده است.
آمریکا:
زبان اسپانیائی که در اکثر مناطق ایالات متحده آمریکا متکلمین بی شماری دارد به عنوان زبان دوم سیستم آموزشی و تحصیلی مورد بهره برداری واقع می گردد. در آمریکا مدارس مخصوص آموزش زبان اسپانیائی برای کودکان اسپانیائی زبان وجود دارد، در این مدارس دو زبان اسپانیائی و انگلیسی تدریس می گردد. کلاس های دو زبانه در آمریکا توسط دو معلم هم زمان به پیش برده می شود.
کانادا:
کانادا به صورت رسمی دو زبانه بوده و دارای 2 زبان رسمی انگلیسی و فرانسوی می باشد. در ایالت کبک (Quebec) زبان غالب فرانسوی می باشد. در کنار دو زبان رسمی در صورت خواست آموزش و تحصیل به زبان مادری نیز دولت کانادا ملزم به ایجاد زیرساختهای لازم می باشد و دولت کانادا حق آموزش به زبان مادری را به رسمیت شناخته است. در قانون اساسی کانادا حقوق اقلیتها به رسمیت شناخته شده و به علت ذکر شدن در قانون اساسی ضمانت اجرائی دارد. در کانادا بیش از 20 زبان مورد تکلم واقع می گردند. مدارس فرانسوی زبان کانادا با سه مدل اداره می گردند. 
فرانسه:
در فرانسه مدارس چند زبانه می باشد. اکثر زبانهای اقلیتهای در مدارس خصوصی و یا رسمی قابل تدریس و آموزش میباشد. آموزش به زبان مادری اقلیتها از دوران ابتدائی قابل تحقق می باشد. برای مثال در مناطق باسک، آلاسکا و .. در صورت خواست مردم منطقه برنامه کلاس های ابتدائی بر اساس زبان مادری مردمن منطقه تحقق می یابد. در دوره راهنمائی نیز وضعیت مشابه می باشد و دولت فرانسه نیز ملزم به کمک مالی به اجرای سیستم فوق را بر عهده دارد. برای مثال در ایالت باسک 70% هزینه آموزش و تحصیل به زبان باسکی  توسط دولت و 30% توسط والدین دانش آموز تامین می گردد. در مدارس دولتی دروس زبان مادری به صورت 2 ساعت در هفته تدریس می گردد. در مدارس دو زبانه نیز زبان فرانسوی در کنار زبان مادری دانش اموزان تدریس می گردد.
بلژیک:
بلژیک که به صورت دولت فدرال اداره می گردد دارای 3 زبان رسمی فرانسوی، فلامین و آلمانی می باشد. عمده جمعیت بلژیک از فلامن و فرانسوی زبانها تشکیل می گردد. در بلژیک مرزها بر اساس زبان منطقه تعیین گردیده است و به سه منطقه تقسیم می گردد. در کلاس های بروکسل برای فرانسوی زبانها آموزش زبان فلامنی و برای فلامن زبانها نیز تدریس زبان فرانسوی صورت می گیرد.
هندوستان:
هندوستان از 22 ایالت و 9 منطقه وابسته به دولت مرکزی تشکیل می گردد. بیش از 83% جمعیت هندوستان از هندوها و حدود 17% از دیگر گروههای محلی (مسلمان، مسیحی، بودیست و..) تشکیل می گردد. در هندوستان 872 زبان و لهجه ثبت گردیده است. در تمامی ایالت های هندوستان زبان انگلیسی و هندی در کنار زبان محلی مردم منطقه رسمیت دارند. هندوستان جزء کشورهائی می باشد که در خود متفاوت ترین زبانها و فرهنگ ها را جای داده است.
ایران:
و برای مقایسه بد نیست به وضعیت منطقه جغرافیائی ایران بپردازیم. به گفته آقای حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران حدود 70% دانش آموزانی که وارد سیستم آموزشی و تحصیلی می گردند دارای زبان مادری به غیر از زبان فارسی می باشند و تنها 30% دانش آموزان هنگام ورود به سیستم آموزشی دارای زبان مادری فارسی می باشند. ولی نکته قابل توجه و تامل تحمیل زبان 30% از دانش آمزوان فارس زبان به 70% دانش آموزان غیرفارس زبان در سیستم آموزشی ایران می باشد که بی شک جزء نادرترین سیستم های آموزشی در دنیا می باشد که علارغم چندملیتی بودن و تنوع ملل و فرهنگ ها اکنون نیز بر تدام سیاست های ملت سازی و هویت تراشی اصرار می ورزد. در ایران هیچ یک از زبانهای ترکی، عربی، بلوچی، لری، کردی، گیلکی و ... در سیستم آموشی کوچکترین جایگاهی ندارند و حتی سیاست رسمی دولت ایران کتمان و نادیده گرفتن تمامی ائتنیک ها و زبانهای غیرفارس پایه ریزی شده است، به طوریکه سالهاست وجود هویت و زبانی به مانند زبان ترکی در ایران کتمان گردیده و به انواع راهها سعی در ریشه تراشی و تاریخ سازی برای این زبان و هویت می گردد.