علی سلیمانی
کشوری که در آن به سر می بریم، ترکیبی نامتجانسی از ملل مختلفی است که در کنار هم در جغرافیایی به نام ایران زندگی می کنند. با اینکه نسبت به ترکیب جمعیتی آن تا به حال هیچکونه اطلاعاتی داده نشده وقانون مشخصی نیز در آن به تصویب نرسیده است اما شعار برادری و برابری و مساوی حقوق یکسان برای شهروندان در قانون اساسی فعلی بدون اینکه نامی از ملل برده شود، مطرح گردیده است بطوریکه در زیرنویس بند 6 اصل 2 چنین امده است ( قانون اساسی) نفی هر گونه ستم گری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری و قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین میکند. و در بند 6 اصل 3 بر محو هرگونه استبداد و خود کامگی و انحصارطلبی تاکید دارد ودر اصل 19 آمده مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ،نژاد، زبان و مانند آنها سبب امتیاز نخواهد بود. آیا واقعا به راستی این بندهای قانون اساسی که به آنها اشاره شده مورد اجرا قرار می گیرند؟ آیا به راستی اصل 19 که تنها منشور مورد ادعای صریح قانون اساسی در خصوص حقوق ملل موجود در ایران می باشد، از طرف حاکمیت جمهوری اسلامی رعایت می شود؟ اگر چنین است چرا یک بلوچ و یا عرب و یا هر ملت دیگری حق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و یا خبرگان و یا در مقامات کلیدی مانند وزیر و یا معاونین آنها را در طول سی وسه سال عمر جمهوری اسلامی را نداشته اند؟ با این وضعیت موجود که ملاحظه می شود اصل 19 قانون اساسی شعاری بیش نمی باشد. همانطوریکه بیان شد ترکیب فعلی ایران کنونی ترکیب نامتجانسی از ملتها است که از نظر فرهنگی و اجتماعی، اشتراکات کمتری با یکدیگر داشته و دارند.سرشماریهای مختلفی که دردهه های اخیراز جمعیت کشورانجام گرفته اما هیچوقت آماری دقیق در خصوص ترکیب جمعیتی ارایه نشده است ، اما با توجه به بررسیهای تقریبی میتوان دریافت که درایران کنونی سیاست حاکم از طرف اقلیت فارس بر کشور اعمال شده و می شود. و لو اینکه جریانی مخالف حاکمیت هم بوده باشند در سیاست سرکوب و فشار بر گروههای اتنیکی در ایران سیاستی واحد در پیش دارند.(در این خصوص بیشتر سخن خواهیم گفت)
ترکیب جمعیتی در ایران
جمعیت ترکها که در استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و اردبیل و قزوین و زنجان وهمدان و تهران وکرج وقم و شهرهای اراک و ساوه به صورت اکثریت غالب ساکن هستند و در استانهای فارس خراسان و اصفهان و لرستان به صورت نسبی وجود دارند. اگر به طور دقیق سرشماری شوند شاید نزدیک به نصف جمعیت کشور را تشکیل دهند. ودر خصوص کردها نیزآماری که از طرف احزاب سیاسی آنها اعلام شده جمعیت کرهای ایران را از 5 الی 7 میلیون نفر ذکرکرده اند و امار عربها را از 3 تا 5 میلیون و بلوچ ها را تا 3 میلیون و لرها نیز تا 3 میلیون و ترکمنها را در دشت گرگان نزدیک به یک میلیون نفر گفته شده است. و گیلک و مازنی و طالش و و غیره ..... نیز در ایران دارای جمعیتهایی می باشند. این حدس و گمانه ها و حتی غلوها به آن دلیل است که حاکمیت از ارایه آمار دقیق جمعیتی واهمه دارد که زبان حاکم بر کل جمعیت کشورکه زبان فارسی می باشد، تنها متعلق به اقلیتی ناچیز است که حاکمیتهای موجود دریک صد سال اخیر در صدد اسیمیله کردن جمعیت کثیر کشور را در آن داشته ودارند و اکنون نیز این سیاست بر ایران حکمفرمایی می کند.
سیاست راسیزم حاکم و شونیزم فارس در ایران
سیاست راسیزم حاکم و شونیزم فارس که در این یکصد سال اخیر همانطوریکه گفته شد بر ایران سلطه دارند و با استفاده از شعارهای فریبنده ای چون ایران از آن ایرانی است و همه دارای حقوق متساوی در این کشور می باشند به سلطه خود ادامه میدهند، بدون اینکه به کوچکترین حق و حقوق انسانی دیگر ملل ساکن در ایران، توجهی داشته باشند. ملل ایرانی ساکن در این جغرافیا به معنی واقعی از حق تعیین سرنوشت خویش محروم بوده و به فارس شدن محکوم گردیده اند و هر گونه مبارزات ملی در ایران از سوی این راسیزم حاکم به شدت سرکوب شده ومی شوند. حداقل ترین حقوقی که جوامع بین المللی برای هر ملتی قائل بوده ، حق تحصیل به زبان مادری می باشد، که بنا به اظهار وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران که در مصاحبه ای به صراحت بیان نموده 70 در صد کودک ایرانی به زبان مادری تحصیل نمی کنند. یعنی در حقیقت از این حق قانونی و انسانی خود محروم می باشند. متاسفانه جامعه جهانی در برابر این قانون شکنی حاکمیت ایران دهها سال است سکوت کرده اند و هیچ واکنشی نسبت به سیاست اسیمیله کردن ملل ایرانی واکنشی نشان نمیدهند.
راسیزم حاکم و شونیزم فارس در ایران بعد از سقوط خاندان ترک تبار قاجاربا سیاست ترکزدایی در ایران بوجود آمده است. اگر ملاحظه کنید اغلب کتابهایی که بر علیه ترک ها ومخصوصا آذربایجانیها نوشته شده، مربوط به این دوران مب باشد . عملا سیاست ترک زدایی تبدیل به سیاست یکسان سازی ملل ایرانی در این جغرافیا گردیده و به مرور زمان شکل شونیزم و راسیزم به خود گرفت. البته سیاست جهانی نیز با توجه به جو حاکم بر جهان این سیاست را حمایت و مورد تقویت قرارداد. (در این خصوص توضیحات بیشتری داده خواهد شد) مبارزات ملل تحت ستم ایرانی که بر اثر فشارهای مضاعف بر آنها شکل گرفته بود، در این دوران آغاز میشود. مبارزات مردم عربها در منطقه الاهواز به رهبری شیخ خزعل و شورش کردها در مناطق کردنشین و بلوچها در مناطق مختلف بلوچستان که تا سالها حاکمیت جرات ورود بر آن را نداشت که با شدت تمام جریان داشته، که همه این اعتراضات دارای منشا ملی بوده است که یکی پس از دیگری توسط رضاخان سرکوب شده و به شکل فجیعی مورد قتل وعام قرار می گیرند. اذربایجان نیز به همراه این قیامها در این مرحله تاریخی به رهبری شیخ محمد خیابانی که از تحقیر و فشارهای شونیزم حاکم به تنگ آمده بود به اعتراض بر میخیزد. والی تبریز سرشماری مردم تبریز را خرشماری خطاب میکند و گندم مرغوب تبریز را به مرکز فرستاده و گندم پوسیده گرگان را برای مصرف و پخت نان به تبریز می آورند (نقل از کتاب گذشته چراغ راه آینده)
سیاست یکسان سازی وآسیمیله کردن ملل ساکن در ایران که بعد از انقراض سلسله قاجار شکل گرفته بود، اولین بار از آذربایجان شروع می شود.با ورود مخبرالسلطنه به آذربایجان در سال 1299 سخت ترین فشارها به آذربایجان وارد شده و در تمام مدارس ترکی حرف زدن ممنوع اعلام شده و برای دانش اموزان خردسال که ترکی حرف میزدند جریمه های نقدی و تنبیه های بدنی برپا می شود. سید احمد کسروی ها و دیگر گماشتگان شونیزم و راسیزم دهها جلد کتاب بر علیه آذربایجان و ترکان را به رشته تحریر در می آورند و به انواع و اقسام جعلیات از جمله تاریخ آذربایجان و همچنین زبان مردم آذربایجان گویا که ترکی نیست و آذری است نظریه هایی مطرح می نمایند. مدعی می شوند که آذری شاخه ای از زبان فارسی بوده و می باشد. حال آنکه در هیچ منبع تاریخی تا آن زمان چنین ادعایی مطرح نبوده، و لهجه ای از فارسی به نام آذری نیز وجو نداشته است. فارسی که خود لهجه ای از زبان عربی است چگونه می تواند دارای لهجه های مختلفی داشته باشد اما فارسی گویش های مختلفی دارد که گویش های افغانی و تاجیکی و ایرانی از مهمترین گویش های آن می باشند که اکنون نیز متداول است.
راسزم حاکم و شونیزم فارس هم در جبهه فرهنگی و تاریخی و هم در جبهه اقتصادی بر علیه آذربایجان به فعالیت مشغول بوده و برای نابودی اقتصاد آن نیز از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد، بطوریکه آقای قاسم معماری نماینده مردم اهر در دوره 5 مجلس شورای اسلامی در نطق پیش از دستور خود سخنان جالبی را بیان کرده و میگویند آذربایجان تا جنگ جهانی اول یکی از بزرگترین صادر کنندگان گوشت، علوفه دامی، لبنیات، گندم، تخم مرغ، خشکبار بود حال آنکه اکنون در تمام این زمینه ها خود با کمبود شدید مواجه بوده ، و خود به وارد کننده تبدیل گردیده است با اینکه آذربایجان برای تولیدات این محصولات از پتانسیلهای بسیار بالایی برخوردار است حال علت چیست که خود به واردکننده تبدیل شده است ؟ جز بی توجهی دولتها چه می تواند باشد.
بعد از شهادت شیخ محمد خیابانی جو شدید پلیسی در تبریز ایجاد می شود و به مقابله با هرگونه اعتراضات مردمی پرداخته و آن را سرکوب می کنند. دورانی که مخبراسلطنه در آذربایجان والی بوده، از سیاهترین دورانی می باشد که بر آذربایجان از طرف مرکز اعمال شده است. همین فشارها بوده که زمینه را برای قیام و حاکمیت ملی فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری را آماده می کند. با ورود ارتش متفقین به ایران که قدرت حاکمیت مرکزی در ایران تضعیف میگردد و جو نسبتا آزادی در محیط سیاسی ایران بوجود می آید، باز اعتراضات مردمی که از فشار مخبرالسطنه و مامورانش به تنگ آمده بودند در انتخابات مجلس دوره چهاردهم شورای ملی سید جعفر پیشه وری را که از زندانیان سیاسی دوره رضاشاه بود با اکثریت قاطع رای به نمایندگی مجلس از طرف مردم انتخاب می کنند. با رد صلاحیت نمایندگی پیشه وری امید مردم آذربایجان نیز نسبت به مرکز بریده شده و از بین میرود.همین سرخوردگی سیاسی مردم موجب می شود که مردم بعد از تشکیل فرقه، گروه گروه به آن می پیوندند و زمینه تشکیل یک حکومت ملی در آذربایجان شکل میگیرد. همانطوریکه قبلا نیز گفته شد، فشارهای سیاسی و اجتماعی واقتصادی نسبت به مردم آذربایجان که با سقوط حکومت ترک تبار قاجار توسط خاندان پهلوی با حمایتهای داخلی و خارجی از این حاکمیت مستبد موجب پدید آمدن این جنبش گردید گرچه شکل ملی داشت اما در واقعیت یک قیام آزادیبخش بود که مردم برای آزادی خود از قید و بند راسیسم مبارزه میکردند. . با شهامت تمام میتوان گفت در تاریخ ایران هیچ سلسله ای به اندازه خاندان قاجاردر ایران مورد هجوم واقع نشده و هیچ نقطه مثبتی در آن گویا نبوده است. این امر به جز انگیزه سیاسی چه میتواند باشد؟ در حالیکه رجالهای بسیار بزرگی در این خاندان بوده اند که در سیاست ایران نقش بزرگی را ایفا کرده.اند. احمدشاه آخرین شاه قاجار با کمی سن از با لیاقترین و شجاع ترین شاهان قاجار بوده است. تنها گناه احمدشاه عدم امضای قرارداد 1919 با انگلستان بوده است . وقتی وثوق الدوله و حامیان او به احمد شاه توصیه می کنند با امضای قرارداد مذکور میتواند به ایران برگشته و به حکومت خود ادامه دهد، احمدشاه با تمام شهامت از این کار خوداری کرده و می گوید گوجه فروختن از اینگونه شاهی که چنین قرارداد ننگینی را امضا کند بهتر است. اغلب مورخین معاصر در برابر این مواضع فکری احمد شاه سکوت کرده اند.
پایان حکومت قاجار اوج مبارزات آزادیبخش ملل ساکن در ایران
اواخر دوره قاجار که با توطئه و دسائس مختلفی همراه بوده که سر آغاز حکومت پهلوی نیز می باشد همراه با اوج خیزش های آزادیبخش که دارای رنگ ملی داشته ، بوده است. مردمی که در برابر تهاجمات راسیستی قرار گرفته و خود را در برابر آسیمیله اقلیتی فارس می بینند و ازطرفی دیگرنیز زیر شدیدترین فشارهای قزاقهای دولتی که تحت امر رضاخان بوده اند، قرار می گیرند بر علیه حکومت مرکزی به قیام بر می خیزند. دولت انگلستان رضاخان پهلوی را در برابر احمدشاه که فردی دمکراتیک و دارای اندیشه های مترقی بود، تحت حمایت قرار داده و تشویق به سرکوب اعتراضات و جنبش های مردمی می نماید . در اوج این جنبشهای آزادیبخش ملل ایرانی که با شدت تمام ادامه داشت، واقعه ای که درجهان پدید آمد و با قدرت تمام صورت مسئله را تحت شعاع قرار داده و روند آن را دگرگون ساخت مسئله جنگ چهانی بود. در داخل ایران نیز رضاشاه از ناسیونالیزم فاشیزم به شدت حمایت نموده و با استفاده از این ابزار به ناسیونالیزم آریایی و هم خونی با فاشیزم آلمان تاکید نموده با همه نزدیکی به انگلستان عملا با فاشیزم آلمان توسط عوامل مجله ایرانشهر و دیگران با آنها مربوط شده و متحد شده بود.. رشد ناسیونالیسم با رهبری هیتلردر آلمان که شکل مخربی به خود گرفته بود، وقعا جهان را به وحشت انداخت. نگرشهای منفی زیادی را نسبت به جنبشهای ناسیونالیستی در جهان بوجود آورد. در این خصوص هیچگونه بحثی در هیچ منبعی نشده است اما واقعیتهای دنیای آن روزی و حتی بعد از جنگ حقیقت های زیادی را آشکار می سازد و نمود عینی آن را در قطب بندیهای جهانی نیز ملاحظه میکنیم که اتحاد جهانی برای در هم شکستن فرقه دمکرات آذربایجان جنوبی و عدم حمایت شوروی از آن و شدت عمل استالین در برابر خیزشهای ناسیونالیستی ملتهای در ترکیب شوروی سابق مانند گرجی ها چچن ها و ملل حاشیه قفقازمانند آذربایجان شمالی و... که به شدت مورد سرکوب قرار گرفتند. در اروپا نیز جدایی طلبان اسپانیا و استقلال طلبان ایرلند از جمله نمونه هایی است که مورد سرکوب شدید قرار گرفتند. گرچه عدم حمایت شوروی از فرقه دمکرات آذربایجان جنوبی را اغلب محققین مربوط به فشارهای دولتهای غرب در برابر توسعه طلبی دولت شوروی سابق میدانند، اما این یک طرف قضیه است همانطوریکه گفته شد رشد فزاینده ناسیونالیسم در جهان که آلمان هیتلری آن را پایه گذاری کرده بود تمام جهان را به وحشت انداخته، در روند این حوادث تاثیر مهمی را گذاشت. در این برهه در ایران آهنگ مبارزات آزادیبخش که دارای رنگ ملی داشت، افزایش یافته و با شدت تمام به پیش می تاخت، که قدرتهای بزرگ جهانی نیز مایل نبودند که حرکتهای ملی در این جغرافیای حساس جهانی بوجود آمده و دارای قدرت سیاسی باشند. متاسفانه اشتباه قدرتهای بزرگ جهانی در این بود که این خیزشها با ناسیونالیزم هیتلری آلمان فرق اساسی دارد و این ملل ساکن در ایران در اعتراض به سیاستهای راسیسم فارس، برای رهایی مبارزه میکنند و در آن مرحله تاریخی این دولتها قادر به درک این مسئله نبودند. در کنفرانس تهران نیز که رهبران کشورهای متفق جمع شده بودند بر همین اساس که احتمال تجزیه ایران را بوسیله ملل ایرانی تصور میکردند برحمایت خود از حکومت مرکزی و تمامیت ارضی ایران تاکید نمودند و با وجود اختلافات به وجود امده با رضاشاه ، فرزند او محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه در ایران مورد حمایت قرار داده و به عنوان دولت رسمی ایران به رسمیت شناختند. این حرکت کشورهای متفق در بحبوحه جنگ حمایت جدی از شونیزم فارس و راسیزم حاکم بر ایران بود که رضاشاه آن را بوجود آورده و جانشین او محمدرضا پهلوی نیز همان سیاست را ادامه میداد. تجهیز ارتش شاه بعد از جنگ جهانی دوم و حمایت بی دریغ آنها در سرکوب جنبشهای آزادیبخش ملل ایرانی مانند مردم آذربایجان و کردها توسط ورهرام و اویسی و هجوم وحشیانه ارتش به بلوچستان و لرها و قشقاییها که در این یورشها به شدیدترین وجه مردم را سرکوب کرده و حتی از کشتار کودکان و پیران نیز دریغ نکرده و مردم عادی نیز قتل و عام شدند. در دوران حاکمیت خاندان پهلوی تمام سران ملل ایرانی به نحوی از بین برده شده و یا اعدام شدند. این سرکوبها نه تنها موجب از بین رفتن مبارزات آزادیبخش ملی در جوامع ایرانی نشد بلکه به عنوان یک معضل سیاسی در ایران تا به حال مطرح بوده و میباشد.
برای سرکوبی ملل ساکن درایران، جالبترین نکته ای که ملاحظه می شود حتی مخالفان دولت پهلوی با آنها همگام می شوند.جناح مقابل پهلوی که در زمان محمدرضا شاه که از یک انسجام نسبی بر خوردار بودند و در مقابل سیاستهای پهلوی دو پهلو حرکت نموده و معتقد بودند که شاه با توجه به قانون اساسی باید سلطنت کند نه حکومت، در صحنه سیاسی ایران برای سرکوبی مبارزات آزادیبخش ملی در کشور با رژیم پهلوی کاملا هم سویی داشتند. قوام السلطنه با همه اختلافات با شاه در سرکوب فرقه دمکرات آذربایجان تا آخرین لحظه در کنار محمدرضا پهلوی که تمام رشته کار از دستش در رفته بود ایستاده ، ابتکار عمل را به دست گرفت و برای عبوراز این بحران حاکمیت را با تمام قوا رهبری کرد. دکتر محمد مصدق نیزاز دیگر چهرهای سیاسی این دوران و مخالف شاه با همه دمکرات منشی خود یکی از چهره های شاخصی بود که در تصویب لایحه انجمن های ایالتی که از طرف دولت رزم آرا به مجلس تقدیم شده بود به شدت مخالفت کرد. تمرکز قدرت به ایالت ها را زمینه تجزیه کشور تلقی میکرد. حتی ترور رزم ارا را که عده ای آن را به مصدق نیز مربوط می سازند ،از این امر ناشی می دانند.(قانون انجمن های ایالتی و ولایتی از اصول مترقی قانون مشروطیت بوده که متاسفانه هیچوقت مورد اجرا قرار نگرفت) دکتر محمد مصدق در نطق پیش از دستور خود که آقای حسین مکی نیز وقت خود را در اختیار دکتر ایشان میگذارد میگوید راجع به ماده واحده پیشنهادی دولت و آیین نامه ای که تهیه کرده اند مخالفت ما سبب شده که بعضی اشخاص زود باور اینطور تصور کنند که ما منکر تشکیل انجمن های ایالتی هستیم ( روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران سال ششم شماره 1580 مذاکرات جلسه 47) البته حتی از گفتار خود دکتر مصدق استنباط می شود که این سخنان تنها بر اساس فشارهایی که بر او وارد شده ، ایراد گردیده است . از آن گذشته در آن جلسه تذکری را به دولت مطرح می سازد که کاملا عکس گفتار او را نشان میدهد عین تذکر دکتر مصدق چنین است دولت چرا به تشکیل انجن های شهرها (شورای شهر) که از ضروریات است اقدام نمی کند؟ اگر صداقت وجود دارد ابتدا شوراهای شهرها تشکیل شود و سپس اگر موفقیت آمیز بود به تشکیل انجمن های ایالتی اقدام گردد. (نطق های دکتر مصدق ج اول دفتر دوم ص 20)
واقعیتی که در صحنه سیاسی ایران ملاحظه میکنیم، این است که اوج زایش و تشکیل گروههای پان ایرانیستی تماما به این دوره مربوط می باشد که جبهه ملی ایران آن را رهبری می کندو حتی گروههای چپ از جمله گروه تقی ارانی و بعدها نیز حزب توده با شیوه ای دیگر همان سیاست خط راست را دنبال می کنند که موضع گیریهای بعدی حزب توده آن حقیقت را روشن میکند. مذاکرات کنفرانس وحدت حزب توده با فرقه دمکرات که اسناد آن در کتابی بنام اسناد و اعلامیه های قبل از انقلاب حزب توده منتشر شده و کتاب خاطرات یاد مانده های آقای امیرعلی لاهرودی همگی حاکی از واقعیتهای انکار ناپذیر مواضع حزب توده به حرکتهای آزادیبخش ملی از جمله فرقه دمکرات آذربایجان می باشد. اردشیر آوانسیان عضو کمیته مرکزی حزب توده در خاطرات خویش به صراحت بیان میکند که تشکیل فرقه از اول کار درستی نبوده و ایرج اسکندری دبیر اول سابق حزب هم در خاطرات خود که به صورت کتابی منتشر شده، معتقد است که تشکیل فرقه بر حزب توده تحمیلی بوده است. این امر واقعیتی را که بر ملا می سازد آن است که چپ و راست هر دو یک خط را در ایران بر علیه این مبارزات دنبال میکرده اند.
بعداز انقلاب اسلامی که استارت آن در 29 بهمن ماه 1356 از طرف مردم تبریز زده شد و بعد از یکسال به پیروزی رسید. همان شعاری که در دوران استبداد شاهنشاهی داده میشد (ایران آریایی) این بار به شکل دیگری مطرح شده و رنگ مذهبی به خود گرفت (امت واحده اسلامی) . با این مرزبندی اولیه که هنوز قانون اساسی آن به تصویب نرسیده بود خط خود را کاملا مشخص کرد. تند باد انقلاب به شکلی بود که هر گونه اظهار نظری را دفع میکرد. جو شدید مذهبی تمام حوادث را با عینکهای ایدلوژیک ارزیابی میکرد و همه چیز دستخوش احساسات مذهبی شده بود و اولین قدمهای مبارک انقلاب هم همراه با قتل عام های شدید و حذف تمام اندیشه های غیرخودی را، آن هم با تفسیری که خود از اسلام میکردند، چهره خود را نمایان ساخت. این تفسیرها بعدا به شکل بارزی خود را نشان داد و به عنوان اسلام ایرانی یعنی همان اسلام فازسی مطرح گردید. در این روند حتی افراد وگروههای اسلامی باصطلاح غیر خودی نیز به مرور زمان مورد حذف قرار گرفتند، مراجع تقلیدی مانند آیت الله قمی و ایت الله شریعتمداری .... و گروههایی مانند نهضت آزادی و جاما به رهبری دکتر کاظم سامی ( از قربانیان اولیه قتل های مشهور زنجیره ای توسط وزارت اطلاعات که ترور شد) با وجود اعتقادات شدید مذهبی به حاشیه رانده شدند. جنبشهای آزادیبخش ملی نیز از همان روزهای آغازین انقلاب مورد هجوم وحشیانه رهبران مذهبی فارسگرا که کتابهایی مانند خدمات متقابل ایران و اسلام را به رشته تحریر در آورده اند ( مرتضی مطهری) واقع شده و با فتوای آنها مورد قتل عام قرار گرفتند. کشتار رهبران ترکمن صحرا و یورش به عربهای الاهواز و قتل عام کردها در سنندج و دیگر شهرهای کردستان و سرکوب خونین مردم تبریز در حرکات مشهور به خلق مسلمان که سید حسین موسوی تبریزی رئیس دادگاه انقلاب وقت تبریز رهبران آن را در یک شبه دستگیر و همه آنها را به همراه 200 نفر بدون محاکمه اعدام کرد. همه اینها نمونه هایی است که جمهوری اسلامی ایران در نخستین مراحل تشکیل خود به این جنایتها دست زد . همانطوریکه شعار نژاد آریایی و آسیمیله کردن دیگر ملل ایرانی در آن برای رژیم پهلوی و پان ایرانیست های راسیسم یک استراتژی بود به طوری که به نحوی میخواستند تمام ملل موجود در این جغرافیا را با این نژاد خیالی مربوط ساخته و آنها را برخواسته از باصطلاح آریایی بدانند، جمهوری اسلامی نیز به نحو دیگری دنبال میکنند . از جمله اینکه آذربایجانیها و کردها و بلوچها را از آریایی دانسته و میدانند.آذربایجانیها را گویا آذری و کردها را شاخه ای از مادها و بلوچ ها را همان قومی که شاهنامه بر آن تاکید دارد ذکر کرده و آنها را منتسب به آریاییها میکنند تا گویا ثابت کنند که در این سرزمین ملتی غیر فارس وجود نداشته و ندارد. قوم غالب درایران نیزهمان قوم آریایی بوده که زبان آنها نیز فارسی یا همان پارسی می باشد.نزدیک به یکصد سال است که این سیاست در ایران حاکم است با سرنگونی رژیم پهلوی باز این سیاست ادامه داشته و دارد. همان قوه ها و بنیادهایی که در رژیم پهلوی با هدف مبارزه فرهنگی با ملل ساکن ایرانی بوجود آمده بودند با وجود اختلافات بنیادی با رژیم جمهوری اسلامی در خصوص این مبارزه با آنها همسو شده و بطور مشترک عمل میکنند.بنیادهایی مانند بنیاد موقوفه دکتر محمودی و جبهه ملی شاخه داخل و حزب پان ایرانیست مرحوم فروهر و حتی نهضت آزادی ایران و گروههای معروف به جنبش اصلاحات و سبز و لو اینکه به شکل اپوزسیون در صحنه سیاسی ایران عمل میکنند، حتی در این خصوص گاها رادیکالتر از حاکمیت شعار میدهند.مرحوم ورجاوند در نامه معروف خویش به رئیس جمهور وقت جناب خاتمی خطر فعالان ملی را به ایشان متذکر می شوند و آقای دکتر یزدی دبیر نهضت آزادی در دانشگاههای امریکا از خطر تکرار تجربه شوروی سابق در ایران سخن میگوید و اکبر گنجی فعال سیاسی و روزنامه نگار مشهور اصلاح طلب در دیداری با جناب دکتر ابراهیم یزدی از خطر تجزیه ملل ایرانی نگرانی خود را اعلام میکند حال آنکه رژیم جمهوری اسلامی حتی نفس کشیدن را از این سیاسیون ایران دریغ مینماید همه جنایتهای رژیم جمهوری اسلامی را فراموش کرده بلکه خطر اصلی را مبارزات آزادیبخش ملی ملل ساکن ایرانی تلقی میکنند. آقای مزروعی نیز از عدم همسویی مردم آذربایجان با جنبش سبز گلایه کرده و میگویند در دوران نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق نیز مردم آذربایجان از شرکت در مبارزه علیه شاه خوداری کردند واقعیتی که ما نیز آن را انکار نمی کنیم اما باید دلایل آن را نیز منصفانه قبول کرد. که اهم آن را میتوان چنین گفت دکتر محمد مصدق در برابر شاه مواضع شفاف و پایداری نداشت و با گذشت از آن باهمه ژستهای دمکراتیک خود مخالف اجرا و تصویب قانون انجمن های ایالتی بود که تبریز از پرچمداران اجرای این قانون اساسی بود که مخالفت مصدق با این قانون نوعی بدبینی در آذربایجان نسبت به مصدق را در پی داشته است و علاوه بر اینها در تیریز سرخوردگی سیاسی نسبت به مرکز حاکم بود سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی و رد صلاحیت پیشه وری نماینده اول منتخب مردم تبریز و همچنین قتل عام فرقه دمکرات آذربایجان توسط رژیم شاه در مردم بدبینی نسبت به مرکز ( مصدق هم طرفدار تمرکز قدرت در مرکز بود ) به وجود آورده بود. همین عوامل موجب شده بود که مردم آذربایجان نسبت به رهبری نهضت ملی نظر مساعدی نداشته باشند، همان خطوطی که اکنون عده زیادی از سران جنبش اصلاحات و حرکت سبز انجام می دهند و سیاست آسیمله کردن ملل ساکن ایرانی را در زبان اقلیت غالب که اکنون زبان رسمی کشورکه همان زبان فارسی می باشد در سر می پرورانند. عملا معتفد به مرکزگرایی بوده و با تمام وجود از اقتدار حکومت مرکزی دفاع میکنند که همیشه مرکزگرایی با دیکتاتوری همراه بوده است، حال انکه با متدهای امروزی حکومتداری که اصل بر مردم سالاری و حکومت دمکراسی است با مرکزگرایی نمیتواند سازگار باشد. ملل مختلف جهان در پی آن هستند که به نوعی مردم را در سرنوشت آینده مملکتداری دخیل کنند و این حرکت نوعی تنفیذ قدرت مردم در حاکمیت می باشد که انتخابات و تشکیل حکومتهای فدرالی از نخستین گامهای این پدیده هستند.
حکومت جمهوری اسلامی با توجه به ایدلوژی خود ساخته خویش با اینکه از برادری و برابری سخن میگوید اما عملا در برابر ملل ساکن ایرانی همان سیاست و روشی را به کار گرفته که رژیم شاهنشاهی پهلوی آن را به کار میگرفت با این فرق که حکومت جمهوری اسلامی در سیاست خود رنگ مذهبی به خود داده و به جای تبلیغ قوم آریایی دم از امت واحده اسلامی – فارسی می زند. در شعارهای خود میگوید هیچ کس به دیگری برتری ندارد بلکه معیار سنجش انسانها بر اساس تقوا و عمل به اسلام است. سوالی که برای ما مطرح می شود آن می باشد که این رژیم تا چه حدی حتی به شعارهای خود عمل کرده و آن را باور داشته است ؟ عملکرد سه دهه جمهوری اسلامی را که بررسی میکنیم این شعار جز عوامفریبی چیز دیگری نبوده است حالا از کدام تقوای الهی حرف میزنند باید خود پاسخگو باشند . قتل عام های گسترده و فسادهای اقتصادی و دزدیها کلان از موسسات مالی در عالیترین سطح مقامات عالی کشور تماما صدق گفتار مارا نشان میدهد که در چه راهی حکومت اسلامی گام برمیدارد. بی عدالتی ها نه تنها از مبارزات آزادیبخش ملی نتوانسته به کاهد بلکه هر روز بر دامنه آن نبز افزوده می شود. اختصاص بودجه به استانها با توجه به آمارهای سازمان برنامه و بودجه کل کشور نشانگر این موضوع می باشد که فاصله تبعیضها در کشور در چه حدی است. بودجه اختصاصی به اصفهان در عرض ده سال اخیر 30 برابر درحالیکه با تورم موجود در کشور بودجه استانهای کردستان – ادربایجان شرقی –اردبیل –بلوچستان – استان خوزستان ( با گذشت از طرحهای مربوط به توسعه نفت و گاز) حتی 5 برابر هم نشده است و تمام طرح های عمرانی در این استانها نیمه تمام مانده است استان آذربایجانشرق به لحاظ صنعتی قبل از انقلاب دومین شهر صنعتی کشور به شمار میرفت طبق گزارش سازمان توسعه استانها اکنون 23 استان کشور می باشد. در منطقه استانهای بلوچستان و کردستان هیچ کارخانه صنعتی وجود ندارد و تنها منبع در آمد مردم ااز طریق قاچاق کالاها و مواد مخدر است. به لحاظ اقتصادی نیز مردم حاشیه کشور که اغلب از ملل غیر فارس می باشند چنین وضعیتی را دارا هستند سطح توسعه استانهای فارس نشین مانند اصفهان –کرمان- یزد ودیگر شهرهای آن به لحاظ زیرساختهای بنیادی مانند اتوموبیل سازی و احداث نیروگاههای برق و احداث مدرسه و دانشگاه و بیمارستان .... بالاترین رتبه را در گزارش توسعه استانها صاحب بوده اند حتی درصد بیکاری در این استانها نسبت به استانهای ذکر شده محروم خیلی پایین تر می باشد. طبق گزارش مسکن و شهرسازی کشور یکی از بزرگترین مشکل کلانشهرها بعد ازانقلاب اسلامی مهاجرت و حاشیه نشینی در این شهرها بوده است. گرچه آمار دقیقی از این مهاجرتها و چه کسانی آنها را تشکیل میدهند،اعلام نمی شوند اما 90 در صد این مهاجرتها را آذربایجانیها و کردها تشکیل میدهند. به علت عدم توجه دولت قادر به زندگی درموطن اصلی خود نبوده و ناچار به ترک دیار شده اند . در بررسی اعدامهای کشور نیز آماری که دولت جمهوری اسلامی بیان کرده استان بلوچستان در رتبه اول و آذربایجان غربی در رتبه دوم وکردستان در رتبه سوم و خوزستان در رتبه چهارم قرار دارند که اگر دقت کنیم این استانها مراکز اصلی سکونت ملل ساکن ایرانی می باشند و قریب به اتفاق این اعدامیان کسانی هستند که به اتهام تجزیه طلبی اعدام شده اند. این اعدامیان غیر از کسانی هستند که در یورشهای مستقیم به اعتراضات مردم با محاکمه های کذایی و اعترافات اجباری محکوم و اعدام شده اند. اینها سیاستهای اقتصادی وسیاسی رژیم جمهوری اسلامی بوده که شرح آن رفت و درابعاد فرهنگی نیزشبانه روز رادیو و تلویزیون و تمام رسانه های حکومتی بر علیه ملل ساکن ایرانی به تبلیغ مشغول هستند و کوچکترین اعتراضات آنها با اتهامات واهی مانند وابسته به خارجیان و جاسوسی مورد محاکمه قرار میگیرند. در حالیکه هر ساله میلیونها دلار کتاب به کشورهای تاجیکستان و افغانستان جهت گسترش زبان فارسی بنا به اظهار مطبوعات رسمی و وابسته به دولت اعلام شده اختصاص می یابد. در صورتیکه نسبت به ملل ساکن ایرانی سیاست آسیمیله در پیش گرفته می شود و مستقیم و غیر مستقیم میلیونها دلار خرج این سیاست رژیم میگردد.
به راستی اتحاد و اتفاق و برادری که رایسزم حاکم وشونیزم فارس مدعی ان هستند این است . این چگونه برادری است که ملل ساکن ایرانی را از کوچکترین حق و حقوق انسانی محروم ساخته اند.
منابع و ماخذ
1-گزارشهای سازمان برنامه و بودجه در خصوص بودجه استانها در سال 1380 چاپ تهران
2- گزارش وزارت مسکن و شهرسازی – مهاجرت مشکل کلان شهرها در سال1375 چاپ تهران
3-گزارش توسعه استانها - سازمان برنامه بودجه در سال 1370 چاپ تهران
4- یاد مانده ها –خاطرات امیرعلی لاهرودی چاپ باکو
5- خاطرات ارداشز آوانسیان عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران
6- خاطرات ایرج اسکندری دبیر اول سابق حزب توده ایران
7-اسناد و اعلامیه های قبل از انقلاب حزب توده – انتشارات حزب توده ایران
8- احمد شاه نوشته حسین مکی سال 160 چاپ تهران
9- روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران سال ششم شماره 1580 سال 1329 شمسی
10- نطقهای دکتر محمد مصدق در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی – ج اول – دفتر دوم ص 20
11- کتاب گذشته چراغ را آینده (جامی) نشرخارج از کشور قبل از انقلاب
12. مجموعه مقالات از احزاب مردم بلوچ و عربهای الاهواز و حزب دمکرات کردستان ایران و جبهه ملی ایران و نهضت آزادی ایران مورد استفاده قرار گرفته است
کشوری که در آن به سر می بریم، ترکیبی نامتجانسی از ملل مختلفی است که در کنار هم در جغرافیایی به نام ایران زندگی می کنند. با اینکه نسبت به ترکیب جمعیتی آن تا به حال هیچکونه اطلاعاتی داده نشده وقانون مشخصی نیز در آن به تصویب نرسیده است اما شعار برادری و برابری و مساوی حقوق یکسان برای شهروندان در قانون اساسی فعلی بدون اینکه نامی از ملل برده شود، مطرح گردیده است بطوریکه در زیرنویس بند 6 اصل 2 چنین امده است ( قانون اساسی) نفی هر گونه ستم گری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری و قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین میکند. و در بند 6 اصل 3 بر محو هرگونه استبداد و خود کامگی و انحصارطلبی تاکید دارد ودر اصل 19 آمده مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ،نژاد، زبان و مانند آنها سبب امتیاز نخواهد بود. آیا واقعا به راستی این بندهای قانون اساسی که به آنها اشاره شده مورد اجرا قرار می گیرند؟ آیا به راستی اصل 19 که تنها منشور مورد ادعای صریح قانون اساسی در خصوص حقوق ملل موجود در ایران می باشد، از طرف حاکمیت جمهوری اسلامی رعایت می شود؟ اگر چنین است چرا یک بلوچ و یا عرب و یا هر ملت دیگری حق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و یا خبرگان و یا در مقامات کلیدی مانند وزیر و یا معاونین آنها را در طول سی وسه سال عمر جمهوری اسلامی را نداشته اند؟ با این وضعیت موجود که ملاحظه می شود اصل 19 قانون اساسی شعاری بیش نمی باشد. همانطوریکه بیان شد ترکیب فعلی ایران کنونی ترکیب نامتجانسی از ملتها است که از نظر فرهنگی و اجتماعی، اشتراکات کمتری با یکدیگر داشته و دارند.سرشماریهای مختلفی که دردهه های اخیراز جمعیت کشورانجام گرفته اما هیچوقت آماری دقیق در خصوص ترکیب جمعیتی ارایه نشده است ، اما با توجه به بررسیهای تقریبی میتوان دریافت که درایران کنونی سیاست حاکم از طرف اقلیت فارس بر کشور اعمال شده و می شود. و لو اینکه جریانی مخالف حاکمیت هم بوده باشند در سیاست سرکوب و فشار بر گروههای اتنیکی در ایران سیاستی واحد در پیش دارند.(در این خصوص بیشتر سخن خواهیم گفت)
ترکیب جمعیتی در ایران
جمعیت ترکها که در استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و اردبیل و قزوین و زنجان وهمدان و تهران وکرج وقم و شهرهای اراک و ساوه به صورت اکثریت غالب ساکن هستند و در استانهای فارس خراسان و اصفهان و لرستان به صورت نسبی وجود دارند. اگر به طور دقیق سرشماری شوند شاید نزدیک به نصف جمعیت کشور را تشکیل دهند. ودر خصوص کردها نیزآماری که از طرف احزاب سیاسی آنها اعلام شده جمعیت کرهای ایران را از 5 الی 7 میلیون نفر ذکرکرده اند و امار عربها را از 3 تا 5 میلیون و بلوچ ها را تا 3 میلیون و لرها نیز تا 3 میلیون و ترکمنها را در دشت گرگان نزدیک به یک میلیون نفر گفته شده است. و گیلک و مازنی و طالش و و غیره ..... نیز در ایران دارای جمعیتهایی می باشند. این حدس و گمانه ها و حتی غلوها به آن دلیل است که حاکمیت از ارایه آمار دقیق جمعیتی واهمه دارد که زبان حاکم بر کل جمعیت کشورکه زبان فارسی می باشد، تنها متعلق به اقلیتی ناچیز است که حاکمیتهای موجود دریک صد سال اخیر در صدد اسیمیله کردن جمعیت کثیر کشور را در آن داشته ودارند و اکنون نیز این سیاست بر ایران حکمفرمایی می کند.
سیاست راسیزم حاکم و شونیزم فارس در ایران
سیاست راسیزم حاکم و شونیزم فارس که در این یکصد سال اخیر همانطوریکه گفته شد بر ایران سلطه دارند و با استفاده از شعارهای فریبنده ای چون ایران از آن ایرانی است و همه دارای حقوق متساوی در این کشور می باشند به سلطه خود ادامه میدهند، بدون اینکه به کوچکترین حق و حقوق انسانی دیگر ملل ساکن در ایران، توجهی داشته باشند. ملل ایرانی ساکن در این جغرافیا به معنی واقعی از حق تعیین سرنوشت خویش محروم بوده و به فارس شدن محکوم گردیده اند و هر گونه مبارزات ملی در ایران از سوی این راسیزم حاکم به شدت سرکوب شده ومی شوند. حداقل ترین حقوقی که جوامع بین المللی برای هر ملتی قائل بوده ، حق تحصیل به زبان مادری می باشد، که بنا به اظهار وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران که در مصاحبه ای به صراحت بیان نموده 70 در صد کودک ایرانی به زبان مادری تحصیل نمی کنند. یعنی در حقیقت از این حق قانونی و انسانی خود محروم می باشند. متاسفانه جامعه جهانی در برابر این قانون شکنی حاکمیت ایران دهها سال است سکوت کرده اند و هیچ واکنشی نسبت به سیاست اسیمیله کردن ملل ایرانی واکنشی نشان نمیدهند.
راسیزم حاکم و شونیزم فارس در ایران بعد از سقوط خاندان ترک تبار قاجاربا سیاست ترکزدایی در ایران بوجود آمده است. اگر ملاحظه کنید اغلب کتابهایی که بر علیه ترک ها ومخصوصا آذربایجانیها نوشته شده، مربوط به این دوران مب باشد . عملا سیاست ترک زدایی تبدیل به سیاست یکسان سازی ملل ایرانی در این جغرافیا گردیده و به مرور زمان شکل شونیزم و راسیزم به خود گرفت. البته سیاست جهانی نیز با توجه به جو حاکم بر جهان این سیاست را حمایت و مورد تقویت قرارداد. (در این خصوص توضیحات بیشتری داده خواهد شد) مبارزات ملل تحت ستم ایرانی که بر اثر فشارهای مضاعف بر آنها شکل گرفته بود، در این دوران آغاز میشود. مبارزات مردم عربها در منطقه الاهواز به رهبری شیخ خزعل و شورش کردها در مناطق کردنشین و بلوچها در مناطق مختلف بلوچستان که تا سالها حاکمیت جرات ورود بر آن را نداشت که با شدت تمام جریان داشته، که همه این اعتراضات دارای منشا ملی بوده است که یکی پس از دیگری توسط رضاخان سرکوب شده و به شکل فجیعی مورد قتل وعام قرار می گیرند. اذربایجان نیز به همراه این قیامها در این مرحله تاریخی به رهبری شیخ محمد خیابانی که از تحقیر و فشارهای شونیزم حاکم به تنگ آمده بود به اعتراض بر میخیزد. والی تبریز سرشماری مردم تبریز را خرشماری خطاب میکند و گندم مرغوب تبریز را به مرکز فرستاده و گندم پوسیده گرگان را برای مصرف و پخت نان به تبریز می آورند (نقل از کتاب گذشته چراغ راه آینده)
سیاست یکسان سازی وآسیمیله کردن ملل ساکن در ایران که بعد از انقراض سلسله قاجار شکل گرفته بود، اولین بار از آذربایجان شروع می شود.با ورود مخبرالسلطنه به آذربایجان در سال 1299 سخت ترین فشارها به آذربایجان وارد شده و در تمام مدارس ترکی حرف زدن ممنوع اعلام شده و برای دانش اموزان خردسال که ترکی حرف میزدند جریمه های نقدی و تنبیه های بدنی برپا می شود. سید احمد کسروی ها و دیگر گماشتگان شونیزم و راسیزم دهها جلد کتاب بر علیه آذربایجان و ترکان را به رشته تحریر در می آورند و به انواع و اقسام جعلیات از جمله تاریخ آذربایجان و همچنین زبان مردم آذربایجان گویا که ترکی نیست و آذری است نظریه هایی مطرح می نمایند. مدعی می شوند که آذری شاخه ای از زبان فارسی بوده و می باشد. حال آنکه در هیچ منبع تاریخی تا آن زمان چنین ادعایی مطرح نبوده، و لهجه ای از فارسی به نام آذری نیز وجو نداشته است. فارسی که خود لهجه ای از زبان عربی است چگونه می تواند دارای لهجه های مختلفی داشته باشد اما فارسی گویش های مختلفی دارد که گویش های افغانی و تاجیکی و ایرانی از مهمترین گویش های آن می باشند که اکنون نیز متداول است.
راسزم حاکم و شونیزم فارس هم در جبهه فرهنگی و تاریخی و هم در جبهه اقتصادی بر علیه آذربایجان به فعالیت مشغول بوده و برای نابودی اقتصاد آن نیز از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد، بطوریکه آقای قاسم معماری نماینده مردم اهر در دوره 5 مجلس شورای اسلامی در نطق پیش از دستور خود سخنان جالبی را بیان کرده و میگویند آذربایجان تا جنگ جهانی اول یکی از بزرگترین صادر کنندگان گوشت، علوفه دامی، لبنیات، گندم، تخم مرغ، خشکبار بود حال آنکه اکنون در تمام این زمینه ها خود با کمبود شدید مواجه بوده ، و خود به وارد کننده تبدیل گردیده است با اینکه آذربایجان برای تولیدات این محصولات از پتانسیلهای بسیار بالایی برخوردار است حال علت چیست که خود به واردکننده تبدیل شده است ؟ جز بی توجهی دولتها چه می تواند باشد.
بعد از شهادت شیخ محمد خیابانی جو شدید پلیسی در تبریز ایجاد می شود و به مقابله با هرگونه اعتراضات مردمی پرداخته و آن را سرکوب می کنند. دورانی که مخبراسلطنه در آذربایجان والی بوده، از سیاهترین دورانی می باشد که بر آذربایجان از طرف مرکز اعمال شده است. همین فشارها بوده که زمینه را برای قیام و حاکمیت ملی فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری را آماده می کند. با ورود ارتش متفقین به ایران که قدرت حاکمیت مرکزی در ایران تضعیف میگردد و جو نسبتا آزادی در محیط سیاسی ایران بوجود می آید، باز اعتراضات مردمی که از فشار مخبرالسطنه و مامورانش به تنگ آمده بودند در انتخابات مجلس دوره چهاردهم شورای ملی سید جعفر پیشه وری را که از زندانیان سیاسی دوره رضاشاه بود با اکثریت قاطع رای به نمایندگی مجلس از طرف مردم انتخاب می کنند. با رد صلاحیت نمایندگی پیشه وری امید مردم آذربایجان نیز نسبت به مرکز بریده شده و از بین میرود.همین سرخوردگی سیاسی مردم موجب می شود که مردم بعد از تشکیل فرقه، گروه گروه به آن می پیوندند و زمینه تشکیل یک حکومت ملی در آذربایجان شکل میگیرد. همانطوریکه قبلا نیز گفته شد، فشارهای سیاسی و اجتماعی واقتصادی نسبت به مردم آذربایجان که با سقوط حکومت ترک تبار قاجار توسط خاندان پهلوی با حمایتهای داخلی و خارجی از این حاکمیت مستبد موجب پدید آمدن این جنبش گردید گرچه شکل ملی داشت اما در واقعیت یک قیام آزادیبخش بود که مردم برای آزادی خود از قید و بند راسیسم مبارزه میکردند. . با شهامت تمام میتوان گفت در تاریخ ایران هیچ سلسله ای به اندازه خاندان قاجاردر ایران مورد هجوم واقع نشده و هیچ نقطه مثبتی در آن گویا نبوده است. این امر به جز انگیزه سیاسی چه میتواند باشد؟ در حالیکه رجالهای بسیار بزرگی در این خاندان بوده اند که در سیاست ایران نقش بزرگی را ایفا کرده.اند. احمدشاه آخرین شاه قاجار با کمی سن از با لیاقترین و شجاع ترین شاهان قاجار بوده است. تنها گناه احمدشاه عدم امضای قرارداد 1919 با انگلستان بوده است . وقتی وثوق الدوله و حامیان او به احمد شاه توصیه می کنند با امضای قرارداد مذکور میتواند به ایران برگشته و به حکومت خود ادامه دهد، احمدشاه با تمام شهامت از این کار خوداری کرده و می گوید گوجه فروختن از اینگونه شاهی که چنین قرارداد ننگینی را امضا کند بهتر است. اغلب مورخین معاصر در برابر این مواضع فکری احمد شاه سکوت کرده اند.
پایان حکومت قاجار اوج مبارزات آزادیبخش ملل ساکن در ایران
اواخر دوره قاجار که با توطئه و دسائس مختلفی همراه بوده که سر آغاز حکومت پهلوی نیز می باشد همراه با اوج خیزش های آزادیبخش که دارای رنگ ملی داشته ، بوده است. مردمی که در برابر تهاجمات راسیستی قرار گرفته و خود را در برابر آسیمیله اقلیتی فارس می بینند و ازطرفی دیگرنیز زیر شدیدترین فشارهای قزاقهای دولتی که تحت امر رضاخان بوده اند، قرار می گیرند بر علیه حکومت مرکزی به قیام بر می خیزند. دولت انگلستان رضاخان پهلوی را در برابر احمدشاه که فردی دمکراتیک و دارای اندیشه های مترقی بود، تحت حمایت قرار داده و تشویق به سرکوب اعتراضات و جنبش های مردمی می نماید . در اوج این جنبشهای آزادیبخش ملل ایرانی که با شدت تمام ادامه داشت، واقعه ای که درجهان پدید آمد و با قدرت تمام صورت مسئله را تحت شعاع قرار داده و روند آن را دگرگون ساخت مسئله جنگ چهانی بود. در داخل ایران نیز رضاشاه از ناسیونالیزم فاشیزم به شدت حمایت نموده و با استفاده از این ابزار به ناسیونالیزم آریایی و هم خونی با فاشیزم آلمان تاکید نموده با همه نزدیکی به انگلستان عملا با فاشیزم آلمان توسط عوامل مجله ایرانشهر و دیگران با آنها مربوط شده و متحد شده بود.. رشد ناسیونالیسم با رهبری هیتلردر آلمان که شکل مخربی به خود گرفته بود، وقعا جهان را به وحشت انداخت. نگرشهای منفی زیادی را نسبت به جنبشهای ناسیونالیستی در جهان بوجود آورد. در این خصوص هیچگونه بحثی در هیچ منبعی نشده است اما واقعیتهای دنیای آن روزی و حتی بعد از جنگ حقیقت های زیادی را آشکار می سازد و نمود عینی آن را در قطب بندیهای جهانی نیز ملاحظه میکنیم که اتحاد جهانی برای در هم شکستن فرقه دمکرات آذربایجان جنوبی و عدم حمایت شوروی از آن و شدت عمل استالین در برابر خیزشهای ناسیونالیستی ملتهای در ترکیب شوروی سابق مانند گرجی ها چچن ها و ملل حاشیه قفقازمانند آذربایجان شمالی و... که به شدت مورد سرکوب قرار گرفتند. در اروپا نیز جدایی طلبان اسپانیا و استقلال طلبان ایرلند از جمله نمونه هایی است که مورد سرکوب شدید قرار گرفتند. گرچه عدم حمایت شوروی از فرقه دمکرات آذربایجان جنوبی را اغلب محققین مربوط به فشارهای دولتهای غرب در برابر توسعه طلبی دولت شوروی سابق میدانند، اما این یک طرف قضیه است همانطوریکه گفته شد رشد فزاینده ناسیونالیسم در جهان که آلمان هیتلری آن را پایه گذاری کرده بود تمام جهان را به وحشت انداخته، در روند این حوادث تاثیر مهمی را گذاشت. در این برهه در ایران آهنگ مبارزات آزادیبخش که دارای رنگ ملی داشت، افزایش یافته و با شدت تمام به پیش می تاخت، که قدرتهای بزرگ جهانی نیز مایل نبودند که حرکتهای ملی در این جغرافیای حساس جهانی بوجود آمده و دارای قدرت سیاسی باشند. متاسفانه اشتباه قدرتهای بزرگ جهانی در این بود که این خیزشها با ناسیونالیزم هیتلری آلمان فرق اساسی دارد و این ملل ساکن در ایران در اعتراض به سیاستهای راسیسم فارس، برای رهایی مبارزه میکنند و در آن مرحله تاریخی این دولتها قادر به درک این مسئله نبودند. در کنفرانس تهران نیز که رهبران کشورهای متفق جمع شده بودند بر همین اساس که احتمال تجزیه ایران را بوسیله ملل ایرانی تصور میکردند برحمایت خود از حکومت مرکزی و تمامیت ارضی ایران تاکید نمودند و با وجود اختلافات به وجود امده با رضاشاه ، فرزند او محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه در ایران مورد حمایت قرار داده و به عنوان دولت رسمی ایران به رسمیت شناختند. این حرکت کشورهای متفق در بحبوحه جنگ حمایت جدی از شونیزم فارس و راسیزم حاکم بر ایران بود که رضاشاه آن را بوجود آورده و جانشین او محمدرضا پهلوی نیز همان سیاست را ادامه میداد. تجهیز ارتش شاه بعد از جنگ جهانی دوم و حمایت بی دریغ آنها در سرکوب جنبشهای آزادیبخش ملل ایرانی مانند مردم آذربایجان و کردها توسط ورهرام و اویسی و هجوم وحشیانه ارتش به بلوچستان و لرها و قشقاییها که در این یورشها به شدیدترین وجه مردم را سرکوب کرده و حتی از کشتار کودکان و پیران نیز دریغ نکرده و مردم عادی نیز قتل و عام شدند. در دوران حاکمیت خاندان پهلوی تمام سران ملل ایرانی به نحوی از بین برده شده و یا اعدام شدند. این سرکوبها نه تنها موجب از بین رفتن مبارزات آزادیبخش ملی در جوامع ایرانی نشد بلکه به عنوان یک معضل سیاسی در ایران تا به حال مطرح بوده و میباشد.
برای سرکوبی ملل ساکن درایران، جالبترین نکته ای که ملاحظه می شود حتی مخالفان دولت پهلوی با آنها همگام می شوند.جناح مقابل پهلوی که در زمان محمدرضا شاه که از یک انسجام نسبی بر خوردار بودند و در مقابل سیاستهای پهلوی دو پهلو حرکت نموده و معتقد بودند که شاه با توجه به قانون اساسی باید سلطنت کند نه حکومت، در صحنه سیاسی ایران برای سرکوبی مبارزات آزادیبخش ملی در کشور با رژیم پهلوی کاملا هم سویی داشتند. قوام السلطنه با همه اختلافات با شاه در سرکوب فرقه دمکرات آذربایجان تا آخرین لحظه در کنار محمدرضا پهلوی که تمام رشته کار از دستش در رفته بود ایستاده ، ابتکار عمل را به دست گرفت و برای عبوراز این بحران حاکمیت را با تمام قوا رهبری کرد. دکتر محمد مصدق نیزاز دیگر چهرهای سیاسی این دوران و مخالف شاه با همه دمکرات منشی خود یکی از چهره های شاخصی بود که در تصویب لایحه انجمن های ایالتی که از طرف دولت رزم آرا به مجلس تقدیم شده بود به شدت مخالفت کرد. تمرکز قدرت به ایالت ها را زمینه تجزیه کشور تلقی میکرد. حتی ترور رزم ارا را که عده ای آن را به مصدق نیز مربوط می سازند ،از این امر ناشی می دانند.(قانون انجمن های ایالتی و ولایتی از اصول مترقی قانون مشروطیت بوده که متاسفانه هیچوقت مورد اجرا قرار نگرفت) دکتر محمد مصدق در نطق پیش از دستور خود که آقای حسین مکی نیز وقت خود را در اختیار دکتر ایشان میگذارد میگوید راجع به ماده واحده پیشنهادی دولت و آیین نامه ای که تهیه کرده اند مخالفت ما سبب شده که بعضی اشخاص زود باور اینطور تصور کنند که ما منکر تشکیل انجمن های ایالتی هستیم ( روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران سال ششم شماره 1580 مذاکرات جلسه 47) البته حتی از گفتار خود دکتر مصدق استنباط می شود که این سخنان تنها بر اساس فشارهایی که بر او وارد شده ، ایراد گردیده است . از آن گذشته در آن جلسه تذکری را به دولت مطرح می سازد که کاملا عکس گفتار او را نشان میدهد عین تذکر دکتر مصدق چنین است دولت چرا به تشکیل انجن های شهرها (شورای شهر) که از ضروریات است اقدام نمی کند؟ اگر صداقت وجود دارد ابتدا شوراهای شهرها تشکیل شود و سپس اگر موفقیت آمیز بود به تشکیل انجمن های ایالتی اقدام گردد. (نطق های دکتر مصدق ج اول دفتر دوم ص 20)
واقعیتی که در صحنه سیاسی ایران ملاحظه میکنیم، این است که اوج زایش و تشکیل گروههای پان ایرانیستی تماما به این دوره مربوط می باشد که جبهه ملی ایران آن را رهبری می کندو حتی گروههای چپ از جمله گروه تقی ارانی و بعدها نیز حزب توده با شیوه ای دیگر همان سیاست خط راست را دنبال می کنند که موضع گیریهای بعدی حزب توده آن حقیقت را روشن میکند. مذاکرات کنفرانس وحدت حزب توده با فرقه دمکرات که اسناد آن در کتابی بنام اسناد و اعلامیه های قبل از انقلاب حزب توده منتشر شده و کتاب خاطرات یاد مانده های آقای امیرعلی لاهرودی همگی حاکی از واقعیتهای انکار ناپذیر مواضع حزب توده به حرکتهای آزادیبخش ملی از جمله فرقه دمکرات آذربایجان می باشد. اردشیر آوانسیان عضو کمیته مرکزی حزب توده در خاطرات خویش به صراحت بیان میکند که تشکیل فرقه از اول کار درستی نبوده و ایرج اسکندری دبیر اول سابق حزب هم در خاطرات خود که به صورت کتابی منتشر شده، معتقد است که تشکیل فرقه بر حزب توده تحمیلی بوده است. این امر واقعیتی را که بر ملا می سازد آن است که چپ و راست هر دو یک خط را در ایران بر علیه این مبارزات دنبال میکرده اند.
بعداز انقلاب اسلامی که استارت آن در 29 بهمن ماه 1356 از طرف مردم تبریز زده شد و بعد از یکسال به پیروزی رسید. همان شعاری که در دوران استبداد شاهنشاهی داده میشد (ایران آریایی) این بار به شکل دیگری مطرح شده و رنگ مذهبی به خود گرفت (امت واحده اسلامی) . با این مرزبندی اولیه که هنوز قانون اساسی آن به تصویب نرسیده بود خط خود را کاملا مشخص کرد. تند باد انقلاب به شکلی بود که هر گونه اظهار نظری را دفع میکرد. جو شدید مذهبی تمام حوادث را با عینکهای ایدلوژیک ارزیابی میکرد و همه چیز دستخوش احساسات مذهبی شده بود و اولین قدمهای مبارک انقلاب هم همراه با قتل عام های شدید و حذف تمام اندیشه های غیرخودی را، آن هم با تفسیری که خود از اسلام میکردند، چهره خود را نمایان ساخت. این تفسیرها بعدا به شکل بارزی خود را نشان داد و به عنوان اسلام ایرانی یعنی همان اسلام فازسی مطرح گردید. در این روند حتی افراد وگروههای اسلامی باصطلاح غیر خودی نیز به مرور زمان مورد حذف قرار گرفتند، مراجع تقلیدی مانند آیت الله قمی و ایت الله شریعتمداری .... و گروههایی مانند نهضت آزادی و جاما به رهبری دکتر کاظم سامی ( از قربانیان اولیه قتل های مشهور زنجیره ای توسط وزارت اطلاعات که ترور شد) با وجود اعتقادات شدید مذهبی به حاشیه رانده شدند. جنبشهای آزادیبخش ملی نیز از همان روزهای آغازین انقلاب مورد هجوم وحشیانه رهبران مذهبی فارسگرا که کتابهایی مانند خدمات متقابل ایران و اسلام را به رشته تحریر در آورده اند ( مرتضی مطهری) واقع شده و با فتوای آنها مورد قتل عام قرار گرفتند. کشتار رهبران ترکمن صحرا و یورش به عربهای الاهواز و قتل عام کردها در سنندج و دیگر شهرهای کردستان و سرکوب خونین مردم تبریز در حرکات مشهور به خلق مسلمان که سید حسین موسوی تبریزی رئیس دادگاه انقلاب وقت تبریز رهبران آن را در یک شبه دستگیر و همه آنها را به همراه 200 نفر بدون محاکمه اعدام کرد. همه اینها نمونه هایی است که جمهوری اسلامی ایران در نخستین مراحل تشکیل خود به این جنایتها دست زد . همانطوریکه شعار نژاد آریایی و آسیمیله کردن دیگر ملل ایرانی در آن برای رژیم پهلوی و پان ایرانیست های راسیسم یک استراتژی بود به طوری که به نحوی میخواستند تمام ملل موجود در این جغرافیا را با این نژاد خیالی مربوط ساخته و آنها را برخواسته از باصطلاح آریایی بدانند، جمهوری اسلامی نیز به نحو دیگری دنبال میکنند . از جمله اینکه آذربایجانیها و کردها و بلوچها را از آریایی دانسته و میدانند.آذربایجانیها را گویا آذری و کردها را شاخه ای از مادها و بلوچ ها را همان قومی که شاهنامه بر آن تاکید دارد ذکر کرده و آنها را منتسب به آریاییها میکنند تا گویا ثابت کنند که در این سرزمین ملتی غیر فارس وجود نداشته و ندارد. قوم غالب درایران نیزهمان قوم آریایی بوده که زبان آنها نیز فارسی یا همان پارسی می باشد.نزدیک به یکصد سال است که این سیاست در ایران حاکم است با سرنگونی رژیم پهلوی باز این سیاست ادامه داشته و دارد. همان قوه ها و بنیادهایی که در رژیم پهلوی با هدف مبارزه فرهنگی با ملل ساکن ایرانی بوجود آمده بودند با وجود اختلافات بنیادی با رژیم جمهوری اسلامی در خصوص این مبارزه با آنها همسو شده و بطور مشترک عمل میکنند.بنیادهایی مانند بنیاد موقوفه دکتر محمودی و جبهه ملی شاخه داخل و حزب پان ایرانیست مرحوم فروهر و حتی نهضت آزادی ایران و گروههای معروف به جنبش اصلاحات و سبز و لو اینکه به شکل اپوزسیون در صحنه سیاسی ایران عمل میکنند، حتی در این خصوص گاها رادیکالتر از حاکمیت شعار میدهند.مرحوم ورجاوند در نامه معروف خویش به رئیس جمهور وقت جناب خاتمی خطر فعالان ملی را به ایشان متذکر می شوند و آقای دکتر یزدی دبیر نهضت آزادی در دانشگاههای امریکا از خطر تکرار تجربه شوروی سابق در ایران سخن میگوید و اکبر گنجی فعال سیاسی و روزنامه نگار مشهور اصلاح طلب در دیداری با جناب دکتر ابراهیم یزدی از خطر تجزیه ملل ایرانی نگرانی خود را اعلام میکند حال آنکه رژیم جمهوری اسلامی حتی نفس کشیدن را از این سیاسیون ایران دریغ مینماید همه جنایتهای رژیم جمهوری اسلامی را فراموش کرده بلکه خطر اصلی را مبارزات آزادیبخش ملی ملل ساکن ایرانی تلقی میکنند. آقای مزروعی نیز از عدم همسویی مردم آذربایجان با جنبش سبز گلایه کرده و میگویند در دوران نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق نیز مردم آذربایجان از شرکت در مبارزه علیه شاه خوداری کردند واقعیتی که ما نیز آن را انکار نمی کنیم اما باید دلایل آن را نیز منصفانه قبول کرد. که اهم آن را میتوان چنین گفت دکتر محمد مصدق در برابر شاه مواضع شفاف و پایداری نداشت و با گذشت از آن باهمه ژستهای دمکراتیک خود مخالف اجرا و تصویب قانون انجمن های ایالتی بود که تبریز از پرچمداران اجرای این قانون اساسی بود که مخالفت مصدق با این قانون نوعی بدبینی در آذربایجان نسبت به مصدق را در پی داشته است و علاوه بر اینها در تیریز سرخوردگی سیاسی نسبت به مرکز حاکم بود سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی و رد صلاحیت پیشه وری نماینده اول منتخب مردم تبریز و همچنین قتل عام فرقه دمکرات آذربایجان توسط رژیم شاه در مردم بدبینی نسبت به مرکز ( مصدق هم طرفدار تمرکز قدرت در مرکز بود ) به وجود آورده بود. همین عوامل موجب شده بود که مردم آذربایجان نسبت به رهبری نهضت ملی نظر مساعدی نداشته باشند، همان خطوطی که اکنون عده زیادی از سران جنبش اصلاحات و حرکت سبز انجام می دهند و سیاست آسیمله کردن ملل ساکن ایرانی را در زبان اقلیت غالب که اکنون زبان رسمی کشورکه همان زبان فارسی می باشد در سر می پرورانند. عملا معتفد به مرکزگرایی بوده و با تمام وجود از اقتدار حکومت مرکزی دفاع میکنند که همیشه مرکزگرایی با دیکتاتوری همراه بوده است، حال انکه با متدهای امروزی حکومتداری که اصل بر مردم سالاری و حکومت دمکراسی است با مرکزگرایی نمیتواند سازگار باشد. ملل مختلف جهان در پی آن هستند که به نوعی مردم را در سرنوشت آینده مملکتداری دخیل کنند و این حرکت نوعی تنفیذ قدرت مردم در حاکمیت می باشد که انتخابات و تشکیل حکومتهای فدرالی از نخستین گامهای این پدیده هستند.
حکومت جمهوری اسلامی با توجه به ایدلوژی خود ساخته خویش با اینکه از برادری و برابری سخن میگوید اما عملا در برابر ملل ساکن ایرانی همان سیاست و روشی را به کار گرفته که رژیم شاهنشاهی پهلوی آن را به کار میگرفت با این فرق که حکومت جمهوری اسلامی در سیاست خود رنگ مذهبی به خود داده و به جای تبلیغ قوم آریایی دم از امت واحده اسلامی – فارسی می زند. در شعارهای خود میگوید هیچ کس به دیگری برتری ندارد بلکه معیار سنجش انسانها بر اساس تقوا و عمل به اسلام است. سوالی که برای ما مطرح می شود آن می باشد که این رژیم تا چه حدی حتی به شعارهای خود عمل کرده و آن را باور داشته است ؟ عملکرد سه دهه جمهوری اسلامی را که بررسی میکنیم این شعار جز عوامفریبی چیز دیگری نبوده است حالا از کدام تقوای الهی حرف میزنند باید خود پاسخگو باشند . قتل عام های گسترده و فسادهای اقتصادی و دزدیها کلان از موسسات مالی در عالیترین سطح مقامات عالی کشور تماما صدق گفتار مارا نشان میدهد که در چه راهی حکومت اسلامی گام برمیدارد. بی عدالتی ها نه تنها از مبارزات آزادیبخش ملی نتوانسته به کاهد بلکه هر روز بر دامنه آن نبز افزوده می شود. اختصاص بودجه به استانها با توجه به آمارهای سازمان برنامه و بودجه کل کشور نشانگر این موضوع می باشد که فاصله تبعیضها در کشور در چه حدی است. بودجه اختصاصی به اصفهان در عرض ده سال اخیر 30 برابر درحالیکه با تورم موجود در کشور بودجه استانهای کردستان – ادربایجان شرقی –اردبیل –بلوچستان – استان خوزستان ( با گذشت از طرحهای مربوط به توسعه نفت و گاز) حتی 5 برابر هم نشده است و تمام طرح های عمرانی در این استانها نیمه تمام مانده است استان آذربایجانشرق به لحاظ صنعتی قبل از انقلاب دومین شهر صنعتی کشور به شمار میرفت طبق گزارش سازمان توسعه استانها اکنون 23 استان کشور می باشد. در منطقه استانهای بلوچستان و کردستان هیچ کارخانه صنعتی وجود ندارد و تنها منبع در آمد مردم ااز طریق قاچاق کالاها و مواد مخدر است. به لحاظ اقتصادی نیز مردم حاشیه کشور که اغلب از ملل غیر فارس می باشند چنین وضعیتی را دارا هستند سطح توسعه استانهای فارس نشین مانند اصفهان –کرمان- یزد ودیگر شهرهای آن به لحاظ زیرساختهای بنیادی مانند اتوموبیل سازی و احداث نیروگاههای برق و احداث مدرسه و دانشگاه و بیمارستان .... بالاترین رتبه را در گزارش توسعه استانها صاحب بوده اند حتی درصد بیکاری در این استانها نسبت به استانهای ذکر شده محروم خیلی پایین تر می باشد. طبق گزارش مسکن و شهرسازی کشور یکی از بزرگترین مشکل کلانشهرها بعد ازانقلاب اسلامی مهاجرت و حاشیه نشینی در این شهرها بوده است. گرچه آمار دقیقی از این مهاجرتها و چه کسانی آنها را تشکیل میدهند،اعلام نمی شوند اما 90 در صد این مهاجرتها را آذربایجانیها و کردها تشکیل میدهند. به علت عدم توجه دولت قادر به زندگی درموطن اصلی خود نبوده و ناچار به ترک دیار شده اند . در بررسی اعدامهای کشور نیز آماری که دولت جمهوری اسلامی بیان کرده استان بلوچستان در رتبه اول و آذربایجان غربی در رتبه دوم وکردستان در رتبه سوم و خوزستان در رتبه چهارم قرار دارند که اگر دقت کنیم این استانها مراکز اصلی سکونت ملل ساکن ایرانی می باشند و قریب به اتفاق این اعدامیان کسانی هستند که به اتهام تجزیه طلبی اعدام شده اند. این اعدامیان غیر از کسانی هستند که در یورشهای مستقیم به اعتراضات مردم با محاکمه های کذایی و اعترافات اجباری محکوم و اعدام شده اند. اینها سیاستهای اقتصادی وسیاسی رژیم جمهوری اسلامی بوده که شرح آن رفت و درابعاد فرهنگی نیزشبانه روز رادیو و تلویزیون و تمام رسانه های حکومتی بر علیه ملل ساکن ایرانی به تبلیغ مشغول هستند و کوچکترین اعتراضات آنها با اتهامات واهی مانند وابسته به خارجیان و جاسوسی مورد محاکمه قرار میگیرند. در حالیکه هر ساله میلیونها دلار کتاب به کشورهای تاجیکستان و افغانستان جهت گسترش زبان فارسی بنا به اظهار مطبوعات رسمی و وابسته به دولت اعلام شده اختصاص می یابد. در صورتیکه نسبت به ملل ساکن ایرانی سیاست آسیمیله در پیش گرفته می شود و مستقیم و غیر مستقیم میلیونها دلار خرج این سیاست رژیم میگردد.
به راستی اتحاد و اتفاق و برادری که رایسزم حاکم وشونیزم فارس مدعی ان هستند این است . این چگونه برادری است که ملل ساکن ایرانی را از کوچکترین حق و حقوق انسانی محروم ساخته اند.
منابع و ماخذ
1-گزارشهای سازمان برنامه و بودجه در خصوص بودجه استانها در سال 1380 چاپ تهران
2- گزارش وزارت مسکن و شهرسازی – مهاجرت مشکل کلان شهرها در سال1375 چاپ تهران
3-گزارش توسعه استانها - سازمان برنامه بودجه در سال 1370 چاپ تهران
4- یاد مانده ها –خاطرات امیرعلی لاهرودی چاپ باکو
5- خاطرات ارداشز آوانسیان عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران
6- خاطرات ایرج اسکندری دبیر اول سابق حزب توده ایران
7-اسناد و اعلامیه های قبل از انقلاب حزب توده – انتشارات حزب توده ایران
8- احمد شاه نوشته حسین مکی سال 160 چاپ تهران
9- روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران سال ششم شماره 1580 سال 1329 شمسی
10- نطقهای دکتر محمد مصدق در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی – ج اول – دفتر دوم ص 20
11- کتاب گذشته چراغ را آینده (جامی) نشرخارج از کشور قبل از انقلاب
12. مجموعه مقالات از احزاب مردم بلوچ و عربهای الاهواز و حزب دمکرات کردستان ایران و جبهه ملی ایران و نهضت آزادی ایران مورد استفاده قرار گرفته است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر