۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

اگر احمدی نژاد تانزی٬و خامنه ای ابن خلدون خوانده بود؟

اگر احمدی نژاد تانزی٬و خامنه ای ابن خلدون خوانده بود؟-رضا طالبی
بازی است یا اینکه تخته نردی دوستانه است! بعضا مفاهیم  سیاسی  و نظریات تا آرنج عسلی  فلسفی و دینی هم پاسخ گو نیستند.
از زمان به روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد و گمانه زنی های تقلبی حال یقین هم باشد حول محور او می چرخید. سانچو پانزایی که  در رویای دن کیشوت شدن و دن کیشوتی که مبارزه اش با  آسیا ب بادی است که با خون می چرخد.
ورود احمدی نژاد را شاید نقطه عطفی در سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی بدانیم٬ یرا در تمامی ازمنه نوسانی حکومتی این سیستم فردی٬ این چنین فاقد سیاست نمایشی وارد عرصه نشده بود. بازرگان٬ ٬ هاشمی و خاتمی و..... کسانی بودند که بر محور قراردادن ژست سیاسی و بازی یک و بام و دو هوا و به مفهوم سیاسی٬ کتنرلایز درونی و رضایت خارجی واقف بوده و آنرا بکار می گرفتند. اما سیاست موازنه سازی حکومت که به نوعی توسط ولایت فقیه بصورت واسطه و به مفهوم دیگری توسط خدا اداره میشود همیشه سبب استفاده متقارن چپ و راست٬ ولایی و غیر ولایی ٬ارتش و سپاه٬ ملی-مذهبی و مذهبی صرف ....شده است.
بنای جمهوری اسلامی پس ا ز دولت موقت٬ و مساله مجاهدین ٬بر همین اساس بوده است.برقراری سیستم تک صدایی همانند رژیم شاه بصورت باطنی و نمایش سیستم چند صدایی با کنترل حکومت. خود روح ا... خمینی پس از جنگ قدرت مابین مجاهدین و مذهبیون بر این مساله تاکید دارد و مشت آهنین و حذف سیاسی به جای حذف فیزیکی را در مانیفست نظام قرار میدهد. میدان سازی برای جناح مخالف و پس از مانور آزاد.... خود به خود براساس لمپنیزمی که ناشی از انقلاب بوده است حذف میشود. روز مرگ بر بهشتی و شب  بهشتی تو لایقی بهشتی٬ تاثیر کاریزمای دینی و تحمیلی روحانیت را بر مردم نشان داد.
به مرور در مساله ولایت فقیه و مساله نظارتی نیز این مورد پیش امد. ولایت فقیهی که ابتدا بصورت نظارتی و دور از صحنه تمامی مسائل را رصد میکرد برای توازن خود نیاز به ولایت فقیهی داشت که قدرت را در اختیار داشت و چون وجود والی دومی در این ظرایط امکان پذیر نبود و یا ساخت و ترکیب آن سخت و ریسک آور بود. هردو در یک شخص جمع شد فردی بنام رهبری!
روح الله خمینی در کتاب کشف الاسرار خود مینویسد:
« اين که مي گويند حکومت بايد به دست فقيه باشد نه آن است که فقيه بايد شاه و وزير و سرلشگر و سپاهي .... باشد ، بلکه فقيه بايد نظارت در قوه ي مقننه و در قوه ي مجريه ي مملکت اسلامي داشته باشد . » (کشف الاسرارص۲۳۲)
نظریه ای که به مرور فقیه را هم سپاهی٬ هم وزیر٬ هم شاه٬ هم سرلشگر و هم ناظر کرد. منطقی که جز در ولایت فقیه در سیستم حکومت اسلامی دیده نشد. پس از حوادث انتخابات و دستگیری خیل کثیری از مردم و فعالین سیاسی مدنی ٬شاهد پیروزی همین منطق بودیم ٬منطقی که توانست که روزی بازرگان را پرورش دهد و سپس حذف کند٬ امروزه نیز موسوی را بازیافت کرد و منزویش کرد و توانست با ترفندی مخالفینی را که نم توانست به راحتی دستگیر و اواره کند در اندک زمانی بازداشت و ایزوله کند. احمدی نژاد هم با همین سیاست وارد میدان شد٬ برای  ایجاد توازن و کنترل ولیکن وی خود را از حالت ابزار و بازیچه بیرون کشید و با تکیه بر اتاق فکری قدرتمند خود همانند هاشمی ثمره و مشایی توانست رهبری و سپاه را دور بزند. او توانست با دسترسی به اطلاعات خفیه کشوری که سرپوش از جنایات و سرقتهای بادمجان دور قاپچینهای رهبری و سپاه بر می دارد را به چنگ اورده و همانند بهانه ای جهت قربانی نشدن خود و افشای ریخت و پاشها و سیاست بیمارش استفاده بنماید. احمدی نژاد با کودتای سپاه و رهبری آمد و لی هنوز با کودتای مجدد رهبری و سپاه حاضر به رفتن نیست٬ زیرا او در این سالها سان تزویی را در پشت خود همانند مشایی داشت که برگه گارانتیش را بدون امضای رهبر ی رسمی کرد. کودتای اقتصادی سپاه و خبر دستگیری چند از اعضای اداره مخابرات و فناوری اطلاعات سپاه نشان از همین کش و قوسهای ما بین دو محور موازنه می باشد٬ محوری که همانند بازرگان و یا خاتمی خط موازی نیست بلکه همان خط است و لیکن میخواهد همان سیاست پاک شده خمینی در کشف الاسرار را دوباره زنده کند یعنی فقیه مطلقه ناظر نه شاه و  نه وزیر و نه سپاهی!!
کودتای ارزی سپاه و مقصر جلوه دادن تحریم ها به نوعی تقصیرها را به گردن احمدی نژاد انداخت٬ رییس جمهوری که صم و بکم و عمی سیاستهای مرادش خامنه ای را اجرا کرد و این شد نتیجه کار٬ افزایش بی رویه دلار که جز سود برای تولید کننده دلار ندارد زیرا با نرخ اندک میخرد و گران میفروشد و بازیهای ائمه جمعه زرخریدی که دیروز مطیع و امروز دموکرات شده اند همه از ترس خامنه ای از تغییر انی شرایط و افشای پشت پرده خبر میدهد ٬بطوریکه او با قوت قلب سپاه در سفرش به خراسان از سیاست غلط افزایش حمعیتی خود انتقاد کرد٬ یعنی انتقاد به احمدی نزاد یعنی دیگر من نیستم! قربانی جدید لازم است٬ البته احمدی نژاد هم بیکار ننشست و با تکیه کلامها و نیشهای سیاسیش ٬چنته  اطلاعاتی- امنیتی  خود را پر نشان داد.
احمدی نژاد هم قربانی کرد و هم قربانی رژیمی شد که خود در جنایاتش سهیم بود ولیکن مجری بود٬ غلامی حلقه به گوش که شاید در خواب خودرا اسپارتوکس و یا شعیب بن صالح می دید٬ نه عامل و خامنه ای قربانی سپاهیو.نی شد که همانند ضحاک ماردوش در زیر عبایش انها را پرورش داد و هرروز مغز یک جوان را نثار دهان مبارکشان کرد ٬ هر دو قربانی شدند یکی به علت عدم آشنایی با علم سیاست و دیگری به علت اقتصاد پوشالی٬ عروسکان خیمه شب بازی ای که قرار است نوید یک خاتمی و یا هاشمی دیگر و یا سیستم پارلمانی و حکومت نظامی را بدهند٬ دو سیاستی که جهت گارانتی کردن نظام  از داخل جهت تبدیل شدن به قدرت هسته ای می باشد٬ مشروعیت داخلی از لحاظ کشاندن دوباره مردم به پای صندوقهای رای با شوی سیاسی و مانکنی و به تاخیر انداختن دخالت خارجی با عنوان گذار به دموکراسی !
خامنه ای ایکاش به جای تماشای اعترافات و امضای شبانه حکم اعدام ها اندکی ابن خلدون میخواند٬ جاییکه این حکیم عربی در توضیح نظریه عصبیت در دولتها  مینویسد:
تعصب نژادي ، احساس برادري ، وطن خواهي و در يک کلمه ، عصبيت در مردم باديه نشين افزون تر و به همين دليل ، همبستگي و طول عمر سياسي آنان بيش تر است . 
ولي هر گاه يکي از قبايل به تشکيل دولت بپردازد ، به تدريح عصبيت خويش را از دست مي دهد و سرانجام ، مرگ ، دولتش را فرا مي گيرد ؛ زيرا محيط و نظام شهر ،که دولت در آن تشکيل مي شود و تداوم مي يابد ، از عصبيت کمي برخوردار است . حتي اگر دولت به عمران و آباداني شهرها همت گمارد ، تقويت و تحکيم دولت فراهم نمي آيد ، بلکه هر قدر عمران و آباداني شهرها بيش تر شود ، از ميزان همبستگي ، هماهنگي و تجانس ( عصبيت ) انسان ها مي کاهد و دولت را به مرحله ي نيستي نزديک تر مي سازد . (انديشه ي اجتماعي متفکران مسلمان از فارابي تا ابن خلدون ، آز اد ارمکي ، ص ۳۰۷ – ۳۰۸) 
علاوه بر تأسيس دولت ، که به زوال عصبيت کمک مي کند ، شهر نشيني نيز به زندگي مصرفي و نيزبه نابودي عصبيت مدد مي رساند .همچنين نابودي دين و اخلاق به حيات عصبيت خاتمه مي دهد و رواج استبداد ، مرگ تمدن ها و عصبيت ها و را فراهم مي آورد . همچنين انتقال ويا تبديل زندگي دام داري به کشاورزي ، به زندگي عصبيت پايان مي بخشد و ماليات ستاندن منجر به زبوني ، خواري و گسستن منشأ عصبيت مي شود و اختلاط و آميختگي تازيان با ملل غير عرب به تباهي عصبيت مي انجامد ؛ يعني : همان عصبيتي که موجب پيوند فرد با ديگران ، مايه ي انسجام درون گروهي و باعث تسليم ناپذيري ، اتحاد قومي و ديني مردم شده بود(همان ، ص ۳۰۹ - ۳۱۰ ؛ تاريخ انديشه هاي اجتماعي در اسلام ، ستوده ، ص ۱۴۱ – ۱۴۲). 
و ایکا ش احمدی نژاد هم به جای آریایی گری و یارانه بازیها و هجویات اندکی تانزی و نظریان مدرن اقتصادی اورا می خواند٬ 
تانزی این موضوع را مطرح می سازد كه در نظریه های متعارف در مورد نقش اقتصادی دولت همواره فرض بر این است كه مسئولان دولتی هرگز اجازه نمی دهند منافع شخصی یا علایق خانوادگی و اجتماعی بر تصمیم های اداری آنها اثر بگذارد. اما در جهان واقعی هم مسئولان دولتی و هم اشخاص خصوصی در اتخاذ تصمیم های حرفه ای خود تحت تأثیر روابط شخصی و خانوادگی قرار می گیرند و میزان تأثیر این عوامل بر تصمیم های اداری به خصوصیات فرهنگی هر جامعه بستگی دارد. با توجه به نكات فوق، تانزی معتقد است یك كارمند یا مسؤول دولتی هنگامی مرتكب فساد اداری شده است كه در اتخاذ تصمیم های اداری تحت تأثیر منافع شخصی و یا روابط و علایق خانوادگی و دوستی های اجتماعی قرار گرفته باشد.
اما به جای تانزی و ابن خلدون هردو ماکیاولی خواندند٬ ماکیاولی کوچک..ماکیاولی بزرگ. بازی بزرگی که در جنگ سیاسی ما بین جناح خامنه ای و احمدی نژاد و تزریق بودجه کشوری به هزاران نهاد زالو صفت و عدم پخش درست و عدالت محور بودجه بر اساس جمعیت و قوم٬ رفته رفته با عدم مدیریت هدایت شده ناصحیح اقتصادی احمد ینژاد و سیاستهای غلط ساختاری و حکومتی خامنه ای برنده ای جز سپاه پاسداران نداشت و چنین است که یواش یواش زمزمه های نامزدی قاسم سلیمانی نیز شنیده میشود و سیاست اقتصاد مقاوتی چیزی نخواهد ساخت جز کره شمالیست و دیر میشود که اگر کار ینکنیم زیرا که همه این ها که میبینید عروسک خیمه شب بازیند و این پرده سیاه را باید درید وگرنه روز از نو و روزی از نو ولی بدتر و بدتر و بدتر.

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

خوان گالارزاها در تبریز ....(کمپلکسی از دلار٬احمدی نژاد و مکزیک)

رضاطالبی
نظام كورپوراتيويستي در مکزیک حال فروپاشي است.  حزب پی آر ای با استفاده ازتقلبهاي انتخاباتي در اين نظام، مناصب عمده حكومتي را به انحصار خود در مياورد و با استفاده از حربه توزيع امتيازات ريز و درشت از طريق تشكيلاتهاي كارگري، دهقاني و حزبي و غيره حزبي كنترل توده اي اعمال ميكند. اين نظام كه مدت بيش از شصت سال به سرمايه داران بزرگ و زمينداران خدمت كرد امروز به بحران افتاده است.بخش عظیم مردم دیگر به حزب اعتماد ندارند.روحیه رشوه و امتیازات در بین آنها رو به رشد است.
   همانگونه كه يك دهقان زاپاتيست ميگويد: "ما تفنگ بر نداشته ايم كه باز هم مثل سابق به هر چه كه به ما بدهند، مثل يك لقمه نان اضافي، مبلغي پول و يا كلاهي براي جلوگيري از تابش آفتاب، قناعت كنيم... ما از حكومت يك لقمه نان چربتر، يك خروسك قندي، و يك زيرپيراهن اضافي، آنطور كه سابقا معمول بوده، نميخواهيم
چند دستگي شديدي ميان طبقات حاكمه بويژه بر سر طراحي برنامه هاي آينده براي برخورد به بحران. يك بخش خواهان ابقاء حزب  در قدرت است ـ البته با اندكي آرايش "دموكراتيك". بخش ديگري از بورژوازي بزرگ معتقد است از آنجا كه دولت كورپوراتيويستي كنوني ديگر بخوبي از پس سركوب توده ها بر نميايد، دموكراسي پارلماني را پيشنهاد ميكند تا احزاب مختلف به نوبت در تشكيل حكومت شركت كنند ـ (فريب توده ها). برخي از اعضاي طبقات حاكمه نيز توسط سياستهاي حكومت از صحنه كنار نهاده شده اند. اين سياستها تنها در خدمت محفل بسيار كوچكي از آنها است.
مطالب بالا بررسی اجمالی قیام دهقانی چیاپاس و علل رخداد آن در سال ۱۹۹۴ در مکزیک بود.مطالعه اجمالی قیام دهقانی نه از باب سوسیالیستی بلکه ظلم ملی و استعمار نژادی علیه بومیان سرخپوستی ساکن قاره آمریکا و چگونگی تغییرات استراتژیکی بورژوازی دقیقا با حالت فعلی حکومت مرکزی طهران و سیستم آنتی اقتصادی داخل جریان بندی های حاکمیت می باشد.روهاس در مقاله ای در مورد حزب پی آر ای و حاشیه های قیام چیاپاس مینویسد: مبارزات بزرگي در پيش است. مردم براي نيل به پيروزي در اين مبارزات لازم است كه با روشني و قاطعيت، هر سه حزب نماينده بورژوازي بزرگ و زمينداران و دام "دموكراسي پارلماني" شان را محكوم نمايند. همچنين ضروري است كه از قيام عادلانه و قهرمانانه دهقانان سرخپوست چياپاس كه با شورش خود سرفصل نويني در مبارزات انقلابي مكزيك گشودند، بياموزيم.
کلمه های کاربردی روهاس نشان از تعمیم مبارزه برای سرنگونی کل سیستم موجود است٬ حال این سیستم امپریالیستی یا سوسیالیستی و یا مذهبی توتالیتر تک محور باشد ٬ زیرا روهاس بر وجود آلترناتیو سازی حکومتها توسط جریان خودساخته اپوزیسیونی واقف است و پناه گرفتن در دامان جناح دیگر اقناع کردن خود در ساختار مبارزاتیست. زیرا همه و همه تلاش برای کسب مشروعیت سپس استعمار ملل جهت منافع حزبی و عقیدتی خود را به عنوان اصول دکترین قبول کرده اند.
دعوای زرگری داخل سیستم جمهوری اسلامی ما بین جناح باصطلاح خامنه ای و سپاه و جریان نو محافظه کاری احمدی نژاد  به نوعی انحراف بخشی به مدول فکری جامعه بود و هست که القای سیستماتیک اختلاف در داخل حکومت را پی ریزی میکند.هنگامیکه جریانی رو به زوال است با پرورش جریان فکری از درون خود و اعمال سیاستهای آزمون و خطایی توسط آن جریان می پردازد٬ زیرا میتواند با تقبل این سیاستها در بین مردم خود را عامل معرقی کند و با رد آن به فرافکنی و ایجاد جبهه مبارزاتی علیه آن جریان پرداخته و خودر اکنار کشیده و ناجی مردم بخواند.ولی پس از عدم موفقیت سیاستها ی اقتصادی و ترویج تکنو ناسیونالیسم آریایی-اسلامی در کشور توسط رئیس جمهور احمدی نژاد ٬استراتژی باند خامنه ای و سپاه تغییر کرد و یک کلمه ٬ احمدی نژاد باید حذف شود!!!! این نوع تفکر سبب ایجاد تردید در برنامه های احمدی نزاد شد٬ وی خود را به عنوان بازیچه ای دید که توسط خامنه ای و تیمش همانند عروسک خیمه شب بازی برا ی خنداندن مردم بکار رفته است.یادداشت دهم اردیبهشت ماه آئین نیوز که پس از نشر آن فیلتر شد دقیقا به این موضوع اشاره دارد:
  سایت «آئین‌نیوز» آئین نیوزعلام کرد احمدی‌نژاد روز‌های آینده تصمیمات «قاطع و دشمن شکنی» اتخاذ خواهد کرد که نتیجه آن به زیر کشیده شدن «صدر مناصب اعطایی الهی» خواهد بود
بازی قدرت٬ بازی ای که پس از آشکار شدن اینکه خامنه ای به حذف احمدی نژاد جهت بقای خود رای داده است٬ شروع شد. احمدی نژاد و مشایی در یک تغییر استراتژیک پس از جمع اوری اسناد مهم حکومتی از جمله اخباری که مربوط به ناپدید شدن اسناد و اوراق امنیتی وزارت اطلاعات بود٬ احمدی نژاد را در موضع قدرت قرار داد. خامنه ای نیز بر حسب سیاستهای اعمالی حزب پی آر ای مکزیک دو روند را در دستورکار خود قرار داد: ۱- ایجاد نظام پارلمانی-۲ حذف توام مخالفین درون سیستمی با محوریت قراردادن فردی ولایت فقیه
این نوع تاکتیک حاصل موفقیت در جریان سبز ها بود٬ سپاه و اتاق فکر ولایت فقیه با ایجاد روند انتخابات ناسالم  و ایزوله کردن موسوی توانستند بدون محاکمه منطقی و علنی به نوعی دشمنان خود را غربال کنند و به سادگی صدها تن از آنها را دستگیر و یا با ایجاد ترس و اعمال خشونت سبب مهاجرت قشر عظیمی از روشنفکران به خارج از کشور گردند٬ این نوع تاکتیک در راستای روند دوم بود یعین حذف توام با محوریت ولایی که سبب شد طرز فکری مخالفین نیز به نوعی جذب اصلاح گردد تا براندازی و این نوع تفکر به مرور در بین آنها رشد پیدا کند زیرا تا کنون داعیه داران براندازی نتوانسته بودند به طور ساختاری مبارزه خود را در درون کشور عمل یکنند و رشد این نوع فکر میتوانست به بقای حکومت کمک کند.اما احمدی نژاد که خود نیز ابزاری جهت اجرا شدن این نوع دکترین بود به نوعی پس از درک قربانی شدن خود برای حفظ خامنه ای دست به تغییر استراتژی زد که سبب گردید اتاق فکری ولایی بر محوریت روند اول یعنی ایجاد نظام پارلمانی و حذف ریاست جمهوری بیاندیشد ٬ ساختاری که پس از حذف نخست وزیری در جمهوری اسلامی هنوز مسکوت مانده بود.زیرا پس از حذف نخست وزیری که پله اول قدرت گیری علی خامنه ای بود٬ وی با گماشتن افراد ی که نفوذ کثیری بر آنها داشت و یا بقول کوچه و بازاری از انها آتوهای خفنی داشت با خیال راحت به اعمال سیاستهای خود میپرداخت. ولیکن پس از نقطه عطف جریان موسوی وی به قدرت طلبی های خود افزود و نظر به اینکه احمدی نژاد را هم مطیع کامل خود می دید با طیب خاطر به حکفرمایی ادامه داد. این فقط اندیشه خامنه ای نبود بلکه تیم هدایت دار وی نیز به پس از خامنه ای میاندیشد به حفظ نطام همانطور که الهام در جمع دانشجویان امام صادق گفته بود: حفظ نطام از جان امام زمان هم مهم تر است ٬ حفظ نطام از جان احمد ینژاد و حتی خود خامنه ای برای تیم در سایه مهم تر است ٬لذا با تشویش بازار  و به راه انداختن تظاهرات خیابانی و نمایش های ضد دولت و نه ضد حکومت ٬ احمدی نژاد را در این مساله مقصر جلوه دادند٬ حال اینکه مقصر اصلی خامنه ای است و احمد ینژاد بازیچه ای بیش نیست. این نوع حرکات به نوعی توهین به شعورملی و یا حتی عدم شعور ملی را نمایش میدهد. تحریک بازار تبریز به علت اینکه همیشه در حرکات انقلابی از قیام مظروطه تا ۲۹ بهمن و...تبریز مرکز شروع قیامها و مخالفتها بوده است و در پایان خود نصیبی از آن نداشته و به قول شهریار؛ گندمت با وعده جو میبرند اما بدان    می پزند از خاک اصطبل فلان بهر تو نان ٬نیز در همین راستا بود. یزرا قیامهایی که بر مبنای اقتصادی و بقولی شکمی باشد با تامین مایحتاج و روال عادی سیاستهای غیر دموکراتیک و تبعیضی حکومت را فراموش کرده و برای دهها سال ساختار سیستم توتالیتر را گارانتی میکند. همان کاری که حزب پی آر ای در مکزیک انجام داد و بقای سالانه خود را تامین کرد. خلاصه کلام این است که ایجاد شعور ملی در راستای تامین توام موارد اقتصادی مهم ترین مساله باید در کشور باشد. ظلم اقتصادی و نژادی همانند ی که در مکزیک علیه سرخپوستان بود در جامعه ایران علیه ملل مختلف مشهود است.دموکراسی ای که از لوله تفنگ برآید جز این نخواهد بود. تعدیل خواست مردمی بويژه آذربایجان از مساله دریاچه اورمیه و دموکراسی و عدم تبعیض به مساله اقتصادی و بورژوازی شاید منطقی به نظر رسد ولیکن د دراز مدت شعورملی را وابسته اقتصادی و انهم مقطعی مینماید و مردم را بی توجه به خواستهای دموکراتیک کرده و انفعال شدید را برآنان حاکم خواهد کرد. شاید توجه به تکنو ناسیونالیسم در سیاستهای فعالین کمتر بوده و این ضعف از این مساله نشات میگیرد و سبب میشود که حرکتهای اجتماعی و سیاسی به مرور ضعیف و ضعیف تر گردند.مساله دلار و اقتصاد مساله بقای حکومت جمهوری اسلامیست و شرکت و یا عدم شرکت در اعتراضات که کماکان بدون هدایت راهبردیست سبب قربانی شدن جامعه همانند مولود تفکر حکومت یعنی احمد ینژاد میشود و از سوی دیگر اگر جریانهای مدنی و سیاسی بتواند در یک پوست اندازی سریع از این مساله استفاده بنمایند به راحتی میتوانند خواستهای ملی و دموکراتیک خود را در ان گنجانده و علیه حکومت استفاده نمایند. زیرا با عدم تحقق دموکراسی٬ عدم تبعیض نژادی و عدم تغییر سیستم فکری جامعه بازهم شاهد حکومت جمهوری اسلامی با نامی دیگر خواهیم بود.حکومتی که اقتصادش را در اصفهان و قربانیش را در تبریز میگیرد. وگرنه با تغییر احزاب و فرد و احمدی نژاد و خامنه ای مشکل ادامه پیدا خواهد کرد و نخبگان نیز به جای بروز پردازی با گذشته نگاری و تسلسل نوشته های تاریخی جالی خالی نیاز فکری مردمی را پرنکرده و رفته رفته شعورملی تبدیل به شعور شکمی شده که بعضا با اسلام و بعضا با یکسانسازی قومی مبتنی بر شعارهای تقسیم عادلانه سرمایه پرخواهد شدو ما باز هم بازهم.......
زیرا حکومت با سیاستی مرکب از تظلم اقتصادی و نژاد ی ٬ مردم را تحت فشار قرار داده و عدم پرداخت به این دو سبب سو استعمال سیستم از ما میشود. مبارزات سرخپوستی چه در مکزیک و یا آرژانتین هردو من را تحت تاثیر قرارداده اند ٬بطوریکه روند مبارزه توام اقتصادی-ملی را از مکزیک شروع کرده و با حفظ و اهمیت گزاری فرهنگی و زبانی که عقاید را فدای اقتصاد نمی کند پایان میبرم با مثالی شاید بی ربط از قبایل سرخپوستی آرژانتین که سخنم را بطور غیر مستقیم بیان کنم تا بازهم دچار سانسور خود و یا سایت ناشر مربوطه نشود و آن این است؛

در ایالت سالتا در بیرونی ترین قسمت شمال آرژانتین، جائی که سرخپوستان خلق ویچی بسر میبرند ، سفید پوستان قصد اشغال بدون مقاومت آنجا را دارند که بصورت منطقی هر قطعه آن ارث ملی ویچی ها میباشد. سرخپوستان خلق ویچی هنوزنوع  زندگی اشان را همانند ۵۰۰ سال قبل برای خود حفظ کرده اند و ادامه حیات میدهند ، خلق ویچی به آخرین گروه سرخپوستان شکارچی تعلق دارند و در منطقه چاکو های آرژانتینی مستقر هستند . در طول صدها سال ویچی ها بمانند توباها چوروتع و بقیه خلقهای سرخپوست بطور وسیع آسیب ندیده اند . حداقل آنانی که از کوچ اجباری پایان قرن نوزدهم جان سالم بدر برده اند .
چاکوی بزرگ منطقه ای کشتزاری است که وسعت آن ۸۰۰/۰۰۰کیلومتر مربع است و مابین کوردیلرن  و رودخانه بزرگ پاراگوئه و پارانا قرار دارد . بخش بزرگی از آنان یک  شبه گروه از جنگلهای بوش و قاچاقچیان چوب آرژانتینی هستند که در منطقه نگهبانی میدهند . باقیمانده آنان در کشورهای پاراگوئه و بولیوی قرار دارند.فشار شدید اقتصادی و سیاست بازیهای حکومتی که هیچ رابطه ا یبا ساکنان اصلی این سرزمین ندارد نتوانست سرخپوستهای ویچی را آسمیله کند هرچند در مقایسه زندگی عمومی آنها با سرخپوستان تفاوت ها فاحش است. ویچی ها به مرور در خود نهادینه کردن که برای احقاق حقوق خود اول باید خود باشند و سپس حق خود بودن را از غیر بطلبند.حال خود بیابید پرتقال فروش را!!!

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

دیکتاتور با نان اضافه!!!-(به بهانه دستگیریهای اخیر در آزربایجان)-رضا طالبی

سالهاست که در این فضای باصطلاح سیاسی و قضائی حاکمیت هنوز و هنوز واژگان و مفاهیم حقوقی تعریف نشده است ٬و اگر تعریف شده به هیچ وجه قابل فهم و برداشت حقوقی نیست.سالهای سال است که حتی در زبان مادران ما نیز این واژه بازی میکند٬پان ترک٬ تجزیه طلب و.....و هنوز که هنوز است به اقتضای زمان مدرن نمیتوانند تفکیک ها را حلاجی و تعریف کنند و یا بهتر بگویم تعریف کنیم.به ریش دارش میگوییم ٬جانماز آبکش٬ به دختری که لباسهای غربی و اندکی مدرن میپوشد میگوییم فاحشه٬ به پسری که به اقتضای جوانیش محو فرهنگ و تمدن و موسیقی غیر است میگوییم لات و اوباش و امثالهم و در نهایت به هویت طلب و رادیکال آن که جدایی طلب است اصطلاحات همانند پانترک و تجزیه طلب را به کار می بریم.استفاده از اصطلاحات تجزیه طلب و پان ترک را بنده بد نمی انگارم ولیکن مکان و زمان و حساسیت سیاسی آن را در بعد گروه بندی و جبهه سازی به این صورت که در جامعه مورد استعمال قرار میگیرد را نمی پسندم.روند قضایی چه در دید عام و چه در مقطع خواص حکومتی- قضایی٬ در پرونده های منصوبین حرکت ملی آزربایجان ٬ سبب بنیادی کردن اتهامات و مشروعیت بخشیدن به سرکوب مضاعف در آستانه شکوفایی وجه دموکراتیک حرکت ملی می باشد.جنبش آزربایجان چه در بعد آکادمیک و چه اجرایی پروسه پوست اندازی و مدرنیزه شدن جهت چارچوب بندی تریبونی خواستهای خود است٬ این چارچوب بندی به معنای انحرافات قبلی نیست بلکه تغییر استراتژیکی میباشد که بصورت خزنده سعی در بیان حقوق و همزمان نمایش درون ساختاری آن میباشد٬ موردی که سالها قبل بیشتر تلاش و محوریت خویش را در درخواست حقوق حقه انسانی خود می دید و کمتر خود به بنیان سازی ان می پرداخت٬ ولیکن به مرور با تئوریزه شدن حتی اگر جنبی و مقطعی باشد٬ مبارزه نرم را پیشه کرده است که به مرور لزوم مبارزه زیرزمینی را بصورت الزام نه کفایت می طلبد. حرکن ملی آزربایجان ساختاری مرکب دارد و بر خلاف حرکتهای سبز و گروهکهای فدایی اقلیت و اکثریت و مجاهدین بر اساس محوریت سلسله مراتبی رشد نکرده است ٬ به همین خاطر چارچوب بندی نشده و پراکندگی تمایلات همیشه سیستم مبارزه را بر روی حکومت متمرکز ننموده است و قانون بقای شخصی یا صندلی که تلمیحی به همان داستان مشهور چهار صندلی و سه دور صندلی گرد می باشد که بعضا لزوم حذف فیزیکی را به طور غیر عمد ترویج داده است. تمامی این اپیدمی ها ناشی از تربیت جمعی و محیطی رژیم می باشد که  با حذف افراد موثر ٬سعی در ایجاد رقابت منفی جهت تحکیم موقعیت سازمانی فرد می نماید. واژه ها واصطلاحات و اتهامات را ایجاد و با تغییر رویکرد دستگیریها و سرکوبها به این اصطلاحات هم وجاهت قضایی و هم وجاهت فکری میدهد و سبب میشود که جامعه با ترس از غول واژوی پانترک و تجزیه طلب بر اساس ضمیر ناخودآگاهی که حاکمیت بطور زرکانه همانند کیت الکترونیکی در فرد قرا داده نسبت به آن عکس العمل نشان دهد. پان ترک بصورت نئو نازیسم و فاشیسم تعریف شده ٬ تجزیه طلب بصورت رادیکال و عامل ضد فارس و تکه پاره کردن سرزمینی به نمایش گذاشته میشود و پس از اینکه لغات مذکوره جای خود را یافتند ٬اتیکتها و مارکها به پیشانی فعالین شریف آزربایجانی چسبیده میشود. بعضا مشاهده میکنیم که این ویروس بطور ناخواسته در طیف روشنفکر جامعه ترکان آزربایجانی نیز نفوذ کرده و بحث های تسلسل وار واژه های ترک و آذر و آزری و .....به جای تشویق بطن حرکت به سوی واقع گرایی و اجرا محوری به سوی ترمینولوژی و تاریخ محوری و رویکرد عقب آنالیزی سوق پیدا میکند. این نوع تلاطمهای بی مورد و زمانبر تنیز سبب میشود که رژیم حاکمه بر اساس تخفف نطفه ای فعالین سطح بالای هرم ناموزون حرکت را دستگیر و بر اساس اتهامات بی پایه و اساس ٬ رکورد فیزیکی را یاجاد کرده تا سطح میانی هرم نیز با حذف موقت سطح بالایی سکوت اختیار کرده و پس از بازگشت فکری و فیزیکی سطح بالایی هنوز رکود در سطح میانی تداوم داشته و بدین ترتیب ارتباط سطوحی قطع و بازسازی مجدد ان بر اساس واژه های مردم هراس صورت گیرد و این بازسازی ناموزون سبب گسیختگی ایدئولوژیکی و ایجاد ترس تزریقی حکومت ٬بار را بر روی دوش بزرگان طیف انداخته و در جا زدن حرکت را مباح میکند. سیستم قضایی حاکمیت اسلامی نیز چون بر اساس تعریف اتهام از سوی حاکم شرع و قوانین ثانویه می باشد٬ هم میتواند قانون را در زمان تعیین کند و هم اینکه با محوریت قراردادن ضابطهای قضایی هرس کردن جوانه های درخت چنار جنبش را معیار اصلی در جهت کنترلایز کردن فعالین به اجرا در بیاورد.مطالعه احکام صادره از نهادهای قضایی بویژه در آزربایجان چندین موضوع مبهم و اشاره کور را به ما نشان میدهد که با داستان کوتاهی از جیمز تربر به عنوان مقدمه فلسفی آن به بحث و تشریح آن میپردازیم که با آزادی فعالین دستگیر شده در خوی که جهت مراسم سالگرد مرحوم ابراهیم جعفرزاده به روستای بیله وار شهر خوی مسافرت کرده و دستگیر شده اند نیز سنخیت پیدا میکند٬ زیرا ظاهر و باطن دستگیریهای مطروحه از پوچ بودن نظام حقوقی رژیم بالاخص در مقابله با حرکات مدنی در مناطق قومیتی خبر میدهد. جیمز تربر در داستانی زیبا به نکات فلسفی قشنگی اشاره میکند که با تمثیل قراردادن چندین حیوان روند قضایی کور و وابسته را نشان میدهد و نشر این داستان در بطن این مقاله صرف جهت تمثیل میباشد و مناقشه فردی و یا فکری در آن موجود نمی باشد.سگ گله ای پیر و باتجربه را که سالها پاسبان شهربود در یک روز تابستانی به اتهام قتل عمد بره ای دستگیر و بازداشت کردند٬در واقع بره را روباه مو قرمز سرشناسی ذبح کرده بود و بدن سرد نشده ی مقتول را در لانه سگ گله گذاشته بود.محکه در دادگاه کانگورو به ریاست قاض ولایی تشکیل شد.اعضای هیئت منصفه نیز از روباهان بودند و دادستان روباهی بود بنام رینارد.رینارد گفت: صبح بخیر جناب قاضیقاض ولابی با خوشرویی جواب داد: خدا به همرات فرزندم موفق باشیوکیل مدافع متهم سگی بود بنام پودل که دوست قدیم و همسایه متهم بود.پودل گفت:صبح بخیر آقای قاضیقاضی به او اخطار داد  و گفت:پیش از لزوم زرنگی نکن٬ زرنگی باید منحصر به طرف ضعیف باشد و این شرط انصاف است.موش کور اول موجودی بود که به محل شهود امد و شهادت داد که دیده است که سگ گله بره را کشته!!پودل اعتراض کرد:شاهد کور است!!!قاضی با خشونت گفت: خواهش میکنم مطالب شخصی و خصوصی را پیش نکشید.شاید شاهد جنایت را در عالم خواب و رویا دیده است.این به او حق میدهد تا شهادت داده و آنچه را که دیده است بیان کند.پودل گفت: اجازه میخواهم شاهد دیگری را به جایگاه فرابخوانمریتارد با نرمی گفت: ما اینجا شاهد دیگری نداریم فقط یک تعداد قاتل بسیار عزیز و گرامی داریم!!! روباهی بنام بازور به جایگاه شهود فرا خوانده شد٬ بازور گفت: من در واقع ندیدم که این بره کش!!! بره را به قتل برساند ول یشاید اگر نزدیک تر بودم میدیدم!!قاضی ولابی گفت: همین اندازه کاملا کافیست.پودل اعتراض کرد و گفت: من اعتراض دارم! روباهی که رئیس هیئت منصفه بود ایستاد و اعلان کرد :ما متهم را گناهکار می شناسیم اما به برائتش رای میدهیم.زیرا اگر متهم را به دار بیاویزیم و تنبیهش کنیم تمام میشود٬اما اگر اورا که متهم به جنایاتی سیاه همچون قتل و پنهان کردن جسد و رابطه داشتن با پوودل ها و وکلای مدافعه است را تبرئه کنیم هرگز دیگر کسی به او اعتماد نخواهد کرد و همه عمر مورد سوطن قرار خواهد گرفت.به دار آویختنش بیش از استحقاق اوست و به سرعت تمام میشود. رینارد فریاد کشید: آزاد کردن بعد از اثبات گناه برای خاتمه دادن به مفید بودن یک فرد زیباترین راه ممکن است. به این ترتیب پرونده بسته شد و دادگاه تعطیل و همه به خانه هایشان رفتند که در آن باره صحبت کنند.در دستگیریهای اخیر و یا عطف به ماسبق٬ نیز رژیم با اتهام زنی پوشالی و اذیت و آزار فعالین سختکوش آنها را آزاد کرده و از طریق ترویج ذهنیت و ابلاغ ان به نهادهای حکومتی فرد را از داشتن بساری از امکانات محروم میکند و با انگ انگاری کذایی و پرورش تفکر ضد حکومت و ضد دین بودن و مخلل امنیت ملی این ذهنیت را در جامعه و سطح لا متفکر ایجاد میکند که این اشخاص خواست دیگری دارند و سعی در انحراف دید مثبت ملی نسبت به آنها را دارد. دستگیری جنابان عباس لسانی و کیانوش توکلی و آنیلا آقازاده و سایرین گرامی نیز در راستای همین پروژه می باشد ٬ اعلان اتهام پان ترکیست با وجود اینکه اداره اطلاعات عالیه شهرستان خوی کاملا بر عدم سنخیت ایدئولوژیکی پان تورکیسم و امور انجام شده توسط این عزیزان وقوف کامل را دارد٬ آنها بر همین مبنای جیمیز تربری دو هدف را دنبال میکنند٬ یک سعی در اعمال فشار برای محدود کردن فعالیتهای فرهنگی و ترویج حرکت برای رهایی از این خفقان سیاسی و مدنی بسوی حرکت نادرست مسلحانه٬ با ایجاد این ذهنیت که بلی ملت عزیز اینها چرا زود آزاد میشوند و کسی به آنها کاری ندارد و اگر جرمی کرده اند ؟ چرا حبس و اعمال فشار شدید نشد؟ تا اینکه دید عام و سطحی نسبت به این فعالین سختکوش و مبارز را بد کنند که عموما در این امر موفق نبوده اند.  اصلا بر اساس قانون هم بنگریم پان ترکیسم سنخیتی با دستگیری ندارد و هیچ کس هم نمیتواند فرد را تفتیش عقاید بنماید که چه عقیده ای دارد حال اگر پان تورکیست بود یا نبود!خنده دارتر از آن افراد دستگیر شده بدون انجام جرم و براساس قانون من درآوردی قصاص قبل از جنایت دستگیر شده بودند.!!!لذا گزارشات این چنینی کاملا از عدم سواد علمی و سیاسی مسئول باصطلاح اطلاعاتی خوی دارد که با نگارش مشتی اراجیف و توهین به فعالین و من جمله مرحوم ابراهیم جعفرزاده که از فعالین و عناصر تاثیرگذار حرکت ملیست ٬ حکایت دارد. بررسی حقوقی و اداری این گزارش نیز از جمله نگارش عناصر سابقه دار پان ترکیسم بجای عناصر سابقه دار پان ترک٬ عدم شماره گذاری به علت هجو بودن نامه بطوریکه همانند تلفنگرام شماره سیار گرفته٬ استفاده عمدی از نام های جعلی شهرهای آزربایجان همانند ارومیه و نقده٬ وابسته نشان دادن فعالین ملی با اعلام واسطه ها به رسانه ها و تشکیلاتهای ملی که بطور عمومی در اتهامات کلیه فعالین مثبوت است٬ عدم سنخیت مفاهیم ضد انقلاب ٬ پان ترک و تجزیه طلب و پختن آش ایدئولوژیکی محصول اطلاعات٬ نشان از ترس و واهمه شدید این نهاد از تجمع عده ای از فعالین ملی دارد ٬ حکایت از ضعیف بودن این اکوان دیو ٬رستم گریز را داعی میکند.خلاصه٬ ایجاد اتهامات بی پایه و اساس و عدم استدلالات صحیح و سعی در تشویش اذهان عمومی با این نوع حرکات جز ضعف سیستم اطلاعاتی کشور چیزی نیست که با تلاش در جهت سوق دادن حرکت به سوی زیرزمین محوری و خشونت طلبانه٬ سعی در حذف مهره های اصلی همانطور که در گذشته رهبران بسیاری را از طریق اتهامات و اهانات بی دلیل و مسخره بر مبنای بی اخلاقی مخفی در جامعه سعی کرد که حذف بنماید ولیکن نتوانست امرو زنیز این نقش را در سطوح میانی و بالای هرم با دوسویه قرادادن اتهام و دستگیری انجام میدهد ولیکن شاید به جرئت بتوانم بگویم که موفق نخواهد شد اگر ما امنیت را در کمیت نبینیم و به کیفیت و حفظ سرمایه های ملی مان از هر نوع تفکری بپاخیزیم و برای سیر شدن خود دیکتار را با نان اضاف نخوریم بلکه عریان شدن سوسی سوخته حکومت ماها را از صرف آن بیزار میکند.بامید آنروز