زبان روح یک ملت است، والاترین تجلی¬گاه فرهنگ اوست. پایه و اساس وجود معنوی و ارزشهای اوست. تا زمانی که زبان ملتی زنده است؛ تاریخش ادامه خواهد داشت. با فرسایش زبان، فرهنگ آن ملت نیز رو به زوال می¬رود. روح، تاریخ، سرشت و سرنوشت هر ملتی در زبان آن ملت خود را می¬نمایاند. . می¬توان گفت در ایران با این وجود که ملتها و زبانهای گوناگون وجود دارد؛ با تحمیل یک زبان بر زبانهای دیگر به نوعی اقدام به ژنوساید سفید و یا ژنوساید روانی می¬کنند. ژنوسایدی که نه تنها به تضعیف، تحدید و تخریب زبانهای دیگر منجر شده است؛ بلکه به شیوه¬ای سیستماتیک، برنامه¬ریزی شده، گسترده و مداوم در پی تحریف گذشته¬ی تاریخی ملتهای دیگر و پاک کردن و به کنار نهادن آن از ذهن ملتهای دیگر می¬باشند. . این پروژه را می¬توان “فارسیزاسیون” نامید. فارسیزاسیون در ایران به معنای از بین بردن یا تلاش برای از بین بردن ریشه¬ها، روشها، باورها و زبان دیگر ملتها و تحمیل و جایگزینی آن با زبان، روش و باورهای خودشان در سطحی گسترده و در فرآیندی برنامه¬ریزی شده و به شیوه-ای سازماندهی شده و به بهانه¬های واهی یکپارچگی و امنیت ملی صورت می¬باشد ؛ بهانه¬ای که دیگر حکومتهای حاکم بر ملتهای بدون دولت نیز در راستای آسیمیله کردن آن ملتها به آن دست می¬یازند. بهانه¬ای که در ظاهر بسیار پر¬طمطراق و رعب آور می¬نماید. تمام آثار و عملکردهای نهادها و سازمانهای حکومتی، نشانگر تلاش در راستای ملیت¬زدایی، تضعیف و از میان برداشتن فرهنگ، زبان، تاریخ و سنتهای دیگر ملتها می¬باشد. . بیشتر اوقات می¬توان گفت که گسترش زبان فارسی و تحمیل آن بر دیگر ملتها، به معنای بی¬ارزش نشان دادن زبان دیگر ملتها می¬باشد. هیچ کس ادعای بی¬فایده بودن یادگیری دیگر زبانها از جمله فارسی، ترکی، عربی و یا هر زبان دیگری را ندارد؛ اما مساله زمانی بغرنج و دردآور می¬شود که زبان مادری¬ات تنها زبانی است که نمی¬توانی با خواست، میل و آرزوی خود آنرا یاد گرفته و با آن آموزش ببینی ! . شایان ذکر است تضمین حداقل حقوق بشر، بسیاری از چارچوبها، رویکردها، سنتها و سیاستهای موجود را به چالش می¬کشد. با این اوصاف لزوم دستیابی به شناختی دقیق و همه جانبه از تمام ابعاد جامعه¬شناختی، روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و فلسفی آن هر چه بیشتر نمایان می¬شود.در این راستا بحث از حوزه¬ی حق بر زبان مادری یکی از حوزه¬های بسیار حیاتی است. باید مد¬نظر داشت زمانی که موضوع حق بر زبان مادری مطرح می¬شود صرفا به معنای حق بر صحبت کردن، نشر آثار به زبان مادری، و یا ایجاد رشته¬ای در دانشگاه برای آموزش زبان مادری و یا تاسیس شبکه¬ای تلویزیونی نیست؛ بلکه مساله، حق آموزش و تحصیل از سطوح ابتدایی تا عالی به زبان مادری نیز مطرح است. مساله، ترویج، تقویت، تثبیت، توسعه و گسترش فرهنگ و تاریخ یک ملت از زبان آن ملت و به زبان خود آن ملت است. . صحبت از ایجاد، تقویت و توسعه¬ی سازمانها، نهادها و مراجعی است که نه تنها به گسترش این امر یاری رسانند و دستیابی به این اهداف را تسهیل نمایند؛ بلکه بر صحت اجرای آن نیز نظارت داشته باشند. صحبت از حکومتها و دولتهاست که نه تنها نباید به دخالتهای غیر موجه اقدام ورزند؛ بلکه حداکثر توان و تلاش خود را در چارچوب تامین امکانات و شرایط برابر، عادلانه، منصفانه و آزادانه فراهم آورند. در اینجا صحبت از آزادی زبان و حق آموزش به زبان مادری به عنوان یک ارزش مطرح است نه یک ابزار. در اینجا صحبت از برابری و عدالت و انصاف در بهره¬مندی از آزادی و احترام، بهره¬مندی از فرصتهای فرهنگی، آموزشی و تعلیمات و بهره¬مندی از منابع و امکانات به صورت برابر، عادلانه و منصفانه مطرح است. . حق آموزش و تحصیل به زبان مادری در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند؛ منشور زبان مادری ، اعلامیه¬ی جهانی حقوق زبانی ، بندهای ۳ و ۴ ماده¬ی ۴ اعلامیه¬ی حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی ، ملی ، زبانی و مذهبی ، ماده¬ی ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده¬ی ۲۷ میثاق بین¬المللی حقوق مدنی و سیاسی و… مورد تاکید قرار گرفته است؛ با این اوصاف کسانی که به این واقعیت باوار ندارند که حق بر زبان مادری حقی موسع و بدون شرط است بیشتر شبیه به دلقکهایی می-مانند که امیدی واهی به منحرف کردن واقعیات اجتماعی و تاریخی دارند. . باید در نظر داشت که تمامی انواع حقوق بشر، جهانشمول و تقسیم¬ناپذیراند و با هم وابستگی متقابل و ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ بنابر¬این از جانب همه¬ی حکومتها و دولتها و در کل جامعه¬ی بین¬المللی، حقوق بشر باید به شیوه¬ای فراگیر، عادلانه و منصفانه و بر پایه¬ای برابر در نظر گرفته شود. ضمن اینکه باید توجه داشت که معاهدات حقوق بشری و در کل حقوق بشر، ماهیتی حمایتی دارد و نه مبادلاتی. بنابر¬این نه تنها عدم انجام اقدامات لازم بلکه حتی عدم پیش¬بینی¬های لازم در تضمین و احقاق حقوق و آزادیهای بنیادین، خود به گونه¬ای نقض این حقوق و آزادیها محسوب می¬شود. . مبارزه برای احقاق حقوق و آزادیهای¬مان، مبارزه برای کنترل قدرت است؛ آنچنان که هنجارهای حقوق بشر را نیز باید هنجارهای کنترل قدرت نامید. در عین حال این مبارزه برای آزادی، وابسته است به مبارزه برای آموزش و پرورش به زبان مادری، حقوق زنان و کودکان، حذف همه¬ی تبعیضها و بی-عدالتیها و سوء استفاده¬¬ها. چرا که همانگونه که اشاره شد همه¬ی حقوق با یکدیگر در ارتباط متقابل قرار داشته و انتقال¬ناپذیر، تقسیم¬ناپذیر و جهانشمول¬اند. درعین حال باید هوشیار بود حقوق مدنی و خواستهای دمکراتیزه شدن نیز به صورت فردگرایانه نمایانده نشوند؛ بلکه باید به شیوه¬ای آن را سازماندهی و برنامه¬ریزی نمود که جزیی از فرآیند دمکراتیزاسیون باشند. . البته شایان ذکر است، دمکراسی هیچگاه به خودی خود برای منافع سردمداران تهدیدی به شمار نیامده است حتی در بیشتر اوقات با عنایت به اینکه همه¬ی سیستمها و ابزار قدرت در اختیار آنان است به احتمال قوی از دمکراسی، حقوق بشر و مفاهیم آزادی سوء استفاده نیز می¬کنند. بنابراین دمکراسی-ای که سیستماتیک و از جانب نهادهای مدنی و مردم پیش برده نشود و برای آن در چارچوب فرآیندی مشخص، روشن و عادلانه، مداوم و گسترده برنامه¬ریزی دقیقی صورت نگیرد؛ با شکست مواجه خواهد شد. . اگر ملتها، مردم، سازمانهای غیر¬دولتی داخلی و بین¬المللی و دیگر سازمانهای بین¬المللی و حکومتها به حقوق بشر و تضمین و اجرای آن معتقد نباشند و آنرا اعمال ننمایند و وظایف خود را به صورت کامل به اجرا درنیاورند؛ باید گفت طولی نخواهد کشید که ناقوس مرگ سیاست صلح¬طلبانه و امنیت و آسایش را خواهیم شنید. تقلیل و از میان برداشتن محدودیتها و نابرابریها و بی¬عدالتیها از سر راه فعالیتهای سیاسی و تضمین و اجرای حقوق و آزادیهای بنیادین بشری، چه از طریق تغییر و یا تعدیل برخی اصول قانون اساسی و چه از طریق اجرای برخی اصول اجرا نشده، حداقل انتظارات می¬باشد. . هر چند در شرایط کنونی، بسیاری اوقات در واقع نمی¬توان مرز دقیقی میان حقوق بشر و سیاست قایل شد اما زورآزمایی میان این دو تا به حال به نفع عاملان و مزدوران سیاست جنگ¬طلبانه و ناعادلانه، پرده-ای از واقعیت است که نباید از آن چشم¬پوشی کرد؛ در عین حال ذکر این واقعیت که ملل غیر حاکم و زیردست، متوجه بی¬عدالتیها و تو¬خالی بودن شعارها و اقدامات نظامهای حاکم موجود شده¬اند و سعی در رهایی از یوغ ظلم و ستم را دارند؛ جای بسی امیدواری است. چرا که این مساله از یک طرف به آسیب¬پذیری این نظامها و از طرف دیگر تقویت، تثبیت و توسعه¬ی جبهه¬ی حقوق بشر می¬انجامد. . مساله¬ی شایان ذکر دیگری که در این شرایط قابل بحث است این موضوع می¬باشد که؛ به غیر از معدودی از سازمانهای حقوق بشری هیچکدام از آنها، چه در سطح داخلی و چه در بعد بین-المللی، از نظر ملتهای مبارز و تحت ستم اعتبار چندانی ندارند و دلیل عمده¬ی این اعتبار ضعیف را باید از عملکرد آنان برداشت کرد. زیرا هیچگاه به محکومیت خشونت حکومت و دولت و نابرابریها و بی¬عدالتیهایی که علیه این ملل و سازمانهای متبوع آنان روا داشته شده نپرداختهاند. زیرا هیچگاه بی¬اعتنایی به اخلاق، بازداشتهای خودسرانه و بدون محاکمه، شکنجه-ی زندانیان، قوانین ناعادلانه، عدم اجرای قوانین به صورت برابر، منصفانه و عادلانه برای همه، سازمان جانبدار قضایی و… که نتیجه¬اش رنج و فشار روانی و بی¬عدالتی برای ملتهای غیر حاکم بوده را محکوم نکرده¬اند. . در واقع بسیاری از برنامهها و فعالیتهای سازمانهای حقوق بشری داخلی و حتی عمدهی عملکرد نمایندگان گرایشات چپ [ اپوزیسیون داخل و خارج ] در حقوق بشر نیز به لکه¬های دولت–ملت¬گرایی افراطی آلوده است. . اگر حقیقتا به دنبال راه حل منطقی و عاقلانه و صلح¬آمیزی هستند؛ حداقل می بایست در قبال وضعیت موجود سوگیری ساده¬ای داشته باشند و آن عبارت خواهد بود از فعالیت در راستای به رسمیت شناخته شدن وتسهیل در اعمال حق تعیین سرنوشت ملل و احترام به فرهنگ ها، زبانها، عقاید و اندیشه¬های دیگر و تلاش در چارچوب منع شکنجه، منع تبعیض و منع رفتارهای خشن و غیر انسانی. اطلاع¬ رسانی دقیق و شفاف و بی¬طرفانه ، همچنین ارایه¬ی گزارشهای دوره¬ای به مراجع داخلی و بین¬المللی از دیگر وظایف آنان محسوب می¬شود. . بدون شک عدم توانایی در دستیابی به یک استراتژی مشترک میان گروههای فعال بر تداوم این وضعیت خواهد افزود. در این شرایط صلح دایم صرفا با ایجاد و تثبیت عدالت، آزادی از ترس، رهایی از فقر و با احقاق حقوق بنیادین و آزادیهای اساسی میسر خواهد شد. . در این شرایط حساس ایجاد سیستمی نوین با شرایطی عادلانه و منصفانه که دیگر ملتها نیز در آن به حقوق کامل خود دست یابند و اقدام در راستای ایجاد انجمنها و کمیته¬ها برای حمایت معنوی و مادی از زندانیان آزادی، زندانیان سیاسی، بازداشت¬شدگان و خانواده¬هایشان و تلاش برای آزادی آنان و همچنین اطلاع¬رسانی دقیق در مورد سرنوشت شان، مطلع ساختن مراجع بین¬المللی مسوول و متعهد و سازماندهی مبارزه¬ای تبلیغاتی و… بسیار حیاتی است. . علاوه بر این درخواست از نهادها، سازمانهای مدنی و نمایندگان مجلس جهت تشکیل کمیسیونهای مستقل تحقیق برای رسیدگی به موضوعات مرتبط نیز ضروری است. همه¬ی این اقدامات باید در راستای احقاق حق تعیین سرنوشت ملل و پایان بخشیدن به شکنجه و انواع رفتارهای غیر انسانی، پایان دادن به دستگیریهای مخالفان و مجازاتهای بدون محاکمه و بدون حضور وکیل و هیات منصفه و همچنین تامین و تضمین آزادی رسانه¬ها باشد. . به نظر می¬رسد تنها راه رهایی از این بن¬بست و احقاق حقوق و آزادیهای همه¬ی ملتها با پذیرش یک واقعیت ساده امکان¬پذیر است: . پذیرش چند ملیتی و تکثر فرهنگی و زبانی، پذیرش، تضمین، تثبیت، تقویت و توسعه¬ی مشارکت عادلانه، آزادانه، فعال، گسترده و موثر همه¬ی ملیتها و فرهنگها در فرآیند دمکراتیزاسیون و در نهایت و مهمتر از همه تحقق حق تعیین سرنوشت ملل.
۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه
زبان مادری چیست؟
زبان روح یک ملت است، والاترین تجلی¬گاه فرهنگ اوست. پایه و اساس وجود معنوی و ارزشهای اوست. تا زمانی که زبان ملتی زنده است؛ تاریخش ادامه خواهد داشت. با فرسایش زبان، فرهنگ آن ملت نیز رو به زوال می¬رود. روح، تاریخ، سرشت و سرنوشت هر ملتی در زبان آن ملت خود را می¬نمایاند. . می¬توان گفت در ایران با این وجود که ملتها و زبانهای گوناگون وجود دارد؛ با تحمیل یک زبان بر زبانهای دیگر به نوعی اقدام به ژنوساید سفید و یا ژنوساید روانی می¬کنند. ژنوسایدی که نه تنها به تضعیف، تحدید و تخریب زبانهای دیگر منجر شده است؛ بلکه به شیوه¬ای سیستماتیک، برنامه¬ریزی شده، گسترده و مداوم در پی تحریف گذشته¬ی تاریخی ملتهای دیگر و پاک کردن و به کنار نهادن آن از ذهن ملتهای دیگر می¬باشند. . این پروژه را می¬توان “فارسیزاسیون” نامید. فارسیزاسیون در ایران به معنای از بین بردن یا تلاش برای از بین بردن ریشه¬ها، روشها، باورها و زبان دیگر ملتها و تحمیل و جایگزینی آن با زبان، روش و باورهای خودشان در سطحی گسترده و در فرآیندی برنامه¬ریزی شده و به شیوه-ای سازماندهی شده و به بهانه¬های واهی یکپارچگی و امنیت ملی صورت می¬باشد ؛ بهانه¬ای که دیگر حکومتهای حاکم بر ملتهای بدون دولت نیز در راستای آسیمیله کردن آن ملتها به آن دست می¬یازند. بهانه¬ای که در ظاهر بسیار پر¬طمطراق و رعب آور می¬نماید. تمام آثار و عملکردهای نهادها و سازمانهای حکومتی، نشانگر تلاش در راستای ملیت¬زدایی، تضعیف و از میان برداشتن فرهنگ، زبان، تاریخ و سنتهای دیگر ملتها می¬باشد. . بیشتر اوقات می¬توان گفت که گسترش زبان فارسی و تحمیل آن بر دیگر ملتها، به معنای بی¬ارزش نشان دادن زبان دیگر ملتها می¬باشد. هیچ کس ادعای بی¬فایده بودن یادگیری دیگر زبانها از جمله فارسی، ترکی، عربی و یا هر زبان دیگری را ندارد؛ اما مساله زمانی بغرنج و دردآور می¬شود که زبان مادری¬ات تنها زبانی است که نمی¬توانی با خواست، میل و آرزوی خود آنرا یاد گرفته و با آن آموزش ببینی ! . شایان ذکر است تضمین حداقل حقوق بشر، بسیاری از چارچوبها، رویکردها، سنتها و سیاستهای موجود را به چالش می¬کشد. با این اوصاف لزوم دستیابی به شناختی دقیق و همه جانبه از تمام ابعاد جامعه¬شناختی، روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و فلسفی آن هر چه بیشتر نمایان می¬شود.در این راستا بحث از حوزه¬ی حق بر زبان مادری یکی از حوزه¬های بسیار حیاتی است. باید مد¬نظر داشت زمانی که موضوع حق بر زبان مادری مطرح می¬شود صرفا به معنای حق بر صحبت کردن، نشر آثار به زبان مادری، و یا ایجاد رشته¬ای در دانشگاه برای آموزش زبان مادری و یا تاسیس شبکه¬ای تلویزیونی نیست؛ بلکه مساله، حق آموزش و تحصیل از سطوح ابتدایی تا عالی به زبان مادری نیز مطرح است. مساله، ترویج، تقویت، تثبیت، توسعه و گسترش فرهنگ و تاریخ یک ملت از زبان آن ملت و به زبان خود آن ملت است. . صحبت از ایجاد، تقویت و توسعه¬ی سازمانها، نهادها و مراجعی است که نه تنها به گسترش این امر یاری رسانند و دستیابی به این اهداف را تسهیل نمایند؛ بلکه بر صحت اجرای آن نیز نظارت داشته باشند. صحبت از حکومتها و دولتهاست که نه تنها نباید به دخالتهای غیر موجه اقدام ورزند؛ بلکه حداکثر توان و تلاش خود را در چارچوب تامین امکانات و شرایط برابر، عادلانه، منصفانه و آزادانه فراهم آورند. در اینجا صحبت از آزادی زبان و حق آموزش به زبان مادری به عنوان یک ارزش مطرح است نه یک ابزار. در اینجا صحبت از برابری و عدالت و انصاف در بهره¬مندی از آزادی و احترام، بهره¬مندی از فرصتهای فرهنگی، آموزشی و تعلیمات و بهره¬مندی از منابع و امکانات به صورت برابر، عادلانه و منصفانه مطرح است. . حق آموزش و تحصیل به زبان مادری در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند؛ منشور زبان مادری ، اعلامیه¬ی جهانی حقوق زبانی ، بندهای ۳ و ۴ ماده¬ی ۴ اعلامیه¬ی حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی ، ملی ، زبانی و مذهبی ، ماده¬ی ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده¬ی ۲۷ میثاق بین¬المللی حقوق مدنی و سیاسی و… مورد تاکید قرار گرفته است؛ با این اوصاف کسانی که به این واقعیت باوار ندارند که حق بر زبان مادری حقی موسع و بدون شرط است بیشتر شبیه به دلقکهایی می-مانند که امیدی واهی به منحرف کردن واقعیات اجتماعی و تاریخی دارند. . باید در نظر داشت که تمامی انواع حقوق بشر، جهانشمول و تقسیم¬ناپذیراند و با هم وابستگی متقابل و ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ بنابر¬این از جانب همه¬ی حکومتها و دولتها و در کل جامعه¬ی بین¬المللی، حقوق بشر باید به شیوه¬ای فراگیر، عادلانه و منصفانه و بر پایه¬ای برابر در نظر گرفته شود. ضمن اینکه باید توجه داشت که معاهدات حقوق بشری و در کل حقوق بشر، ماهیتی حمایتی دارد و نه مبادلاتی. بنابر¬این نه تنها عدم انجام اقدامات لازم بلکه حتی عدم پیش¬بینی¬های لازم در تضمین و احقاق حقوق و آزادیهای بنیادین، خود به گونه¬ای نقض این حقوق و آزادیها محسوب می¬شود. . مبارزه برای احقاق حقوق و آزادیهای¬مان، مبارزه برای کنترل قدرت است؛ آنچنان که هنجارهای حقوق بشر را نیز باید هنجارهای کنترل قدرت نامید. در عین حال این مبارزه برای آزادی، وابسته است به مبارزه برای آموزش و پرورش به زبان مادری، حقوق زنان و کودکان، حذف همه¬ی تبعیضها و بی-عدالتیها و سوء استفاده¬¬ها. چرا که همانگونه که اشاره شد همه¬ی حقوق با یکدیگر در ارتباط متقابل قرار داشته و انتقال¬ناپذیر، تقسیم¬ناپذیر و جهانشمول¬اند. درعین حال باید هوشیار بود حقوق مدنی و خواستهای دمکراتیزه شدن نیز به صورت فردگرایانه نمایانده نشوند؛ بلکه باید به شیوه¬ای آن را سازماندهی و برنامه¬ریزی نمود که جزیی از فرآیند دمکراتیزاسیون باشند. . البته شایان ذکر است، دمکراسی هیچگاه به خودی خود برای منافع سردمداران تهدیدی به شمار نیامده است حتی در بیشتر اوقات با عنایت به اینکه همه¬ی سیستمها و ابزار قدرت در اختیار آنان است به احتمال قوی از دمکراسی، حقوق بشر و مفاهیم آزادی سوء استفاده نیز می¬کنند. بنابراین دمکراسی-ای که سیستماتیک و از جانب نهادهای مدنی و مردم پیش برده نشود و برای آن در چارچوب فرآیندی مشخص، روشن و عادلانه، مداوم و گسترده برنامه¬ریزی دقیقی صورت نگیرد؛ با شکست مواجه خواهد شد. . اگر ملتها، مردم، سازمانهای غیر¬دولتی داخلی و بین¬المللی و دیگر سازمانهای بین¬المللی و حکومتها به حقوق بشر و تضمین و اجرای آن معتقد نباشند و آنرا اعمال ننمایند و وظایف خود را به صورت کامل به اجرا درنیاورند؛ باید گفت طولی نخواهد کشید که ناقوس مرگ سیاست صلح¬طلبانه و امنیت و آسایش را خواهیم شنید. تقلیل و از میان برداشتن محدودیتها و نابرابریها و بی¬عدالتیها از سر راه فعالیتهای سیاسی و تضمین و اجرای حقوق و آزادیهای بنیادین بشری، چه از طریق تغییر و یا تعدیل برخی اصول قانون اساسی و چه از طریق اجرای برخی اصول اجرا نشده، حداقل انتظارات می¬باشد. . هر چند در شرایط کنونی، بسیاری اوقات در واقع نمی¬توان مرز دقیقی میان حقوق بشر و سیاست قایل شد اما زورآزمایی میان این دو تا به حال به نفع عاملان و مزدوران سیاست جنگ¬طلبانه و ناعادلانه، پرده-ای از واقعیت است که نباید از آن چشم¬پوشی کرد؛ در عین حال ذکر این واقعیت که ملل غیر حاکم و زیردست، متوجه بی¬عدالتیها و تو¬خالی بودن شعارها و اقدامات نظامهای حاکم موجود شده¬اند و سعی در رهایی از یوغ ظلم و ستم را دارند؛ جای بسی امیدواری است. چرا که این مساله از یک طرف به آسیب¬پذیری این نظامها و از طرف دیگر تقویت، تثبیت و توسعه¬ی جبهه¬ی حقوق بشر می¬انجامد. . مساله¬ی شایان ذکر دیگری که در این شرایط قابل بحث است این موضوع می¬باشد که؛ به غیر از معدودی از سازمانهای حقوق بشری هیچکدام از آنها، چه در سطح داخلی و چه در بعد بین-المللی، از نظر ملتهای مبارز و تحت ستم اعتبار چندانی ندارند و دلیل عمده¬ی این اعتبار ضعیف را باید از عملکرد آنان برداشت کرد. زیرا هیچگاه به محکومیت خشونت حکومت و دولت و نابرابریها و بی¬عدالتیهایی که علیه این ملل و سازمانهای متبوع آنان روا داشته شده نپرداختهاند. زیرا هیچگاه بی¬اعتنایی به اخلاق، بازداشتهای خودسرانه و بدون محاکمه، شکنجه-ی زندانیان، قوانین ناعادلانه، عدم اجرای قوانین به صورت برابر، منصفانه و عادلانه برای همه، سازمان جانبدار قضایی و… که نتیجه¬اش رنج و فشار روانی و بی¬عدالتی برای ملتهای غیر حاکم بوده را محکوم نکرده¬اند. . در واقع بسیاری از برنامهها و فعالیتهای سازمانهای حقوق بشری داخلی و حتی عمدهی عملکرد نمایندگان گرایشات چپ [ اپوزیسیون داخل و خارج ] در حقوق بشر نیز به لکه¬های دولت–ملت¬گرایی افراطی آلوده است. . اگر حقیقتا به دنبال راه حل منطقی و عاقلانه و صلح¬آمیزی هستند؛ حداقل می بایست در قبال وضعیت موجود سوگیری ساده¬ای داشته باشند و آن عبارت خواهد بود از فعالیت در راستای به رسمیت شناخته شدن وتسهیل در اعمال حق تعیین سرنوشت ملل و احترام به فرهنگ ها، زبانها، عقاید و اندیشه¬های دیگر و تلاش در چارچوب منع شکنجه، منع تبعیض و منع رفتارهای خشن و غیر انسانی. اطلاع¬ رسانی دقیق و شفاف و بی¬طرفانه ، همچنین ارایه¬ی گزارشهای دوره¬ای به مراجع داخلی و بین¬المللی از دیگر وظایف آنان محسوب می¬شود. . بدون شک عدم توانایی در دستیابی به یک استراتژی مشترک میان گروههای فعال بر تداوم این وضعیت خواهد افزود. در این شرایط صلح دایم صرفا با ایجاد و تثبیت عدالت، آزادی از ترس، رهایی از فقر و با احقاق حقوق بنیادین و آزادیهای اساسی میسر خواهد شد. . در این شرایط حساس ایجاد سیستمی نوین با شرایطی عادلانه و منصفانه که دیگر ملتها نیز در آن به حقوق کامل خود دست یابند و اقدام در راستای ایجاد انجمنها و کمیته¬ها برای حمایت معنوی و مادی از زندانیان آزادی، زندانیان سیاسی، بازداشت¬شدگان و خانواده¬هایشان و تلاش برای آزادی آنان و همچنین اطلاع¬رسانی دقیق در مورد سرنوشت شان، مطلع ساختن مراجع بین¬المللی مسوول و متعهد و سازماندهی مبارزه¬ای تبلیغاتی و… بسیار حیاتی است. . علاوه بر این درخواست از نهادها، سازمانهای مدنی و نمایندگان مجلس جهت تشکیل کمیسیونهای مستقل تحقیق برای رسیدگی به موضوعات مرتبط نیز ضروری است. همه¬ی این اقدامات باید در راستای احقاق حق تعیین سرنوشت ملل و پایان بخشیدن به شکنجه و انواع رفتارهای غیر انسانی، پایان دادن به دستگیریهای مخالفان و مجازاتهای بدون محاکمه و بدون حضور وکیل و هیات منصفه و همچنین تامین و تضمین آزادی رسانه¬ها باشد. . به نظر می¬رسد تنها راه رهایی از این بن¬بست و احقاق حقوق و آزادیهای همه¬ی ملتها با پذیرش یک واقعیت ساده امکان¬پذیر است: . پذیرش چند ملیتی و تکثر فرهنگی و زبانی، پذیرش، تضمین، تثبیت، تقویت و توسعه¬ی مشارکت عادلانه، آزادانه، فعال، گسترده و موثر همه¬ی ملیتها و فرهنگها در فرآیند دمکراتیزاسیون و در نهایت و مهمتر از همه تحقق حق تعیین سرنوشت ملل.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر