۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

آزر ماه سال 1325 در آزربایجان چه گذشت!

آزر ماه سال 1325 در آزربایجان چه گذشت!
امین جعفری
خاطره شیرین تشکیل حکومت ملی در آزر ماه سال 1324 هیچ گاه از اذهان آزربایجانی ها پاک نشده و نخواهد شد. خاطره ای که می توان به جرات ادعا کرد جزو شیرینترین اتفاقات تاریخی آزربایجان بود. خاطره ای که با آزادی و استقلال آزربایجان همراه بود، خاطره ای که با رهایی از یوغ استعمار و چنگال راسیسم همراه بود.
آزربایجانی که دوران تلخ جنگ با روسها را با دادن هزینه های سنگین و مرگ فرزندان غیورش، سپری کرده بود.
آزربایجانی که دوران تلخ 11 ماه محاصره و جنگ را پشت سر گزرانده بود. (دوران مشروطه)
آزربایجانی که خاطره تلخ کشتار فرزندانش در اورمیه به دست ارامنه و آسوریها را پشت سر گذرانده بود.
آزربایجانی که دوران تلخ 16 ساله پهلوی اول را پشت سر گذرانده بود.
آزربایجانی که در این 16 سال زبانش زبان مهاجمان دانسته شده بود.
آزربایجانی که برای فرزندانش هویتی حیوانی نسبت داده شده بود.
آزربایجانی که فرزندانش به جرم صحبت به زبان مادریشان در مدارس تنبیه و تحقیر شده بودند.
و آزربایجانی که سیاه ترین روزهای خود را پشت سر گذرانده بود ...
اما اکنون تمام آن روزهای تلخ و ممنوعیت ها و توهین و تحقیرها تمام شده و آزربایجان صاحب حاکمیت ملی شده بود. و بدون دخالت بیگانه خود برای خود تعیین تکلیف می کرد. زبانش از قید اسارت و ممنوعیت آزاد شده بود. دوباره هویت انسانی جایگزین هویت حیوانی شده بود و ترک بودن عیب پنداشته نمی شد.
و آزربایجان آن روزها شیرینترین دوران خود را پشت سر می گذراند. در مدارس زبان شیرین مادری تدریس می شد و دیگر کتابها به زبان بیگانه نبود. دانشگاه و بیمارستان تاسیس شده بود، راه ها آسفالت گردیده بود و ... .
اما این آزادی و و خوشی آزربایجان دوامی نداشت و پس از گذشت یک سال استعمار دوباره چهره وحشی و کریه خود را نشان داد. و ثابت کرد که تحمل شادی و خوشی آزربایجان و آزربایجانی را ندارد ... حکومت ملی سقوط کرد و دوباره روزهای سیاه آزربایجان شروع شد ... .
خاطره تلخ اتفاقات آزر 1325 نیز هیچگاه از یادها زدوده نخواهد شد. خاطرات تلخ قتل و غارت و تجاوزهایی که به اسم "میهن پرستی" و به دست "میهن پرستان" بر سر مردم آزربایجان آمد!
اما واقعا گناه آزربایجان چه بود!؟
آیا آن همه قتل و غارت و تجاوز به دلیل آزادی خواهی و استقلال خواهی این ملت بود؟
آیا آزربایجان و آزربایجانی به علت استقلال طلبی مستحق آن همه کشت و کشتار و غارت و تجاوز بود؟
ای کاش آن میهن پرستان، حب میهن و حب انسان را تواما جایگزین پرستش صرف میهن می کردند تا آن خاطرات تلخ هیچگاه اتفاق نمی افتاد.
و به گوش باشیم باز هم اعقاب همان "میهن پرستان" با همان شعارها در کمین فرزندان آزربایجان هستند.

در ادامه اشاره ای کوتاه به اتفاقات آزر سال 1325 خواهد شد تا گوشه ای هر چند کوتاه از بلایی که "میهن پرستان" بر سر آزربایجان و آزربایجانی آوردند، نشان داده شود!
(قابل ذکر است در این نوشتار کوتاه اشاره ای به چگونگی شکل گیری و حمایت داخلی و خارجی از حکومت ملی نشده است و صرفا اتفاقات آزر 1325 مورد تاکید می باشد.)
همچنین لازم می دانم از بانوان شریف و غیور آزربایجان به علت نقل اتفاقاتی از آن روزهای تلخ که خارج از شئونات اخلاقی می باشد، عذر خواهی کنم.
//////////////////////


"... وقتی ارتش ایران به آزربایجان بازگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند. آنها هر آنچه به دستشان می رسید و هر چه می خواستند تصاحب می کردند.
رفتار سربازان اشغالگر روس بسیار برازنده تر از اعمال وحشیانه سربازان نجات بخش ارتش شاهنشاهی بود. به طوری که خاطره فوق العاده زشت و شومی در آزربایجان به جا گذاشت.
در آزربایجان اموال و احشام و دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند.
گر چه رسالت ارتش ایران، آزادی آزربایجان بود، ولی آنها مردم را غارت کرده، پشت سر خود مرگ و نابودی به جا گذاشتند.
به دنبال ارتش، مالکین فراری بازگشتند. آنها به دریافت بهره مالکان همان سال اکتفا نکردند، بلکه بهره مالکانه سال قبل را از دهقانان پس گرفتند و آن چنان روستاییان را غارت کردند که آنها ذخیره غذایی خود را هم از دست داده گرفتار گرسنگی شدند ..." (گذشته چراغ راه آینده است، جامی، 424 – به نقل از ویلیام داگلاس، سرزمین عجیب با مردم مهربان، چاپ نیویورک، 1951)

"از همان روز 21 آزر کشتار و غارت بی رحمانه ای در سراسر آزربایجان شروع شد.
چه کسانی دست به کشتار می زدند. آیا واقعا مردم آزربایجان علیه فرقه دموکرات قیام کرده بودند؟
آنچه مسلم است اکثریت مردم آزربایجان یعنی زحمتکشان شهر و روستا هرگز علیه فرقه دموکرات قیام نکردند و کشتار کنندگان از گروه های ذیل تشکیل می گردیدند:
1.ستاد ارتش شاهنشاهی از ماهها قبل دسته های متعددی مرکب از گروهبانان و استواران قدیمی که به زبان آزربایجانی آشنایی داشتند، به آزربایجان فرستاده بود. وظیفه این دسته ها ترور سران فرقه دموکرات، اشاعه اخبار دروغ و خرابکاری پشت جبهه بود.
اینکه همین افراد اولین کسانی بودند که سلاح به دست گرفته هر کسی را می خواستند می کشتند.
2. نوکران و خدمه مالکینی که از آزربایجان رانده شده و دهات خود را از دست داده بودند. از آن جمله جمشید اسفندیاری، نوکر و مباشر غدار املاک پناهیها که با توصیه دکتر جاوید مسئولیت «حفظ امنیت» شهر تبریز را به عهده گرفته بود.
3. فواحش و معتادین که مورد بی مهری فرقه دموکرات و حکومت ملی قرار گرفته بودند.
4. روباه صفتانی که برای کسب مقام و منزلت به فرقه روی آورده بودند و اینک با تغییر اوضاع سیاسی مدالهای 21 آزر خود را پنهان کرده دست به خون بی گناهان می آلودند.
5. عده معدودی از مردم کوچه و بازار که از رفتار تند و ناپسند بعضی از اعضای چپ نمای فرقه (مانند بعضی از مهاجرین) دل پر خونی داشتند. ضمنا عده نسبتا زیادی از روشنفکران شهری که روش سیاسی فرقه دموکرات آنان را آزرده خاطر ساخته بود، ورود نیروهای دولتی را با خوش بینی تلقی می کردند."( گذشته چراغ راه آینده است، جامی، 423)

"شهود عینی قابل اعتماد شهادت می دهند که سواران ذوالفقاری به سرکردگی سلطان محمد خان ذوالفقاری دوشادوش ارتش وارد شهر میانه گردیدند و در اجرای دستور سران ارتش و روسای ایل دسته دسته به خانه های مردم وارد شده به چپاول پرداختند و احشام دهقانان را گله گله یدک کشیده بردند.
در همان شهر عزیزه نام بانوی محترمی را که عضو سازمان زنان فرقه بود از خانه اش بیرون کشیده به شهربانی بردند. در برابر اداره شهربانی عالم نمای از خدا بی خبری فتوا داد که جان و مال و ناموس دموکراتها حلال است. لذا اراذل و اوباش در پناه سرنیزه های ارتش، جلو شهربانی برای تجاوز به زنی اسیر صف کشیدند تا به نوبت داخل و خارج شوند.
در حقیقت از آغاز هجوم آزرماه 1325، آزربایجان به یک صحنه طوفانی تبدیل یافت. میدانی که شقاوت، پستی، تنگ نظری و غلامی از یک طرف و دلیری، شهامت، علو نفس و آزادی از دگر سو به مقابله پرداختند.
...
آفتاب روز دوم آزرماه با ورود قوای دولتی از پس کوه های زنجان سر کشیده و جسد شیخ محمد خوئینی، روحانی بیداردل که به ضربت تیر در محضر خویش از پای درآمده بود از بالای بام خانه سرنگون گردید، در همان حال دسته دسته زحمتکشان شهر را به سوی مسلخ می بردند!
سراب، کانون آزادی آزربایجان سراپا در آتش کشیده شد. "محبوب" کارگر مبارز عضو کمیسیون تفتیش تشکیلات محلی را در منظر عام با سنگ قطعه قطعه کردند و جسد او را هلهله کنان به معرض نمایش گذاردند.
دهکده ها به غارت رفت، فداییان را مانند اسرای قرون وسطی به گاری بستند؛ دهقانان را قطعه قطعه کردند و عاری از شرف انسانی، به هتک حرمت ناموس زنان پرداختند!
اردبیل تلختر از روز 26 آزر خاطره ای ندارد، از فزونی شهیدان راه آمد و شد بسته شده بود، اجساد "ساری اسماعیل"، "دیبائیان" و دیگران را روی دست دور شهر می گردانیدند.
آخرین گفتار ساری اسماعیل حاکی از ایمان به پیروزی بازپسین بود!
خلیل دایی را سه بار بر دار کردند و هر بار نیمه جان به هوشش آوردند و دوباره بالا کشیدند. چنین جنایت موحشی را تاریخ به یاد ندارد.
...
دشمنان آزادی در کشتار اردبیل، چنگیز را روسفید کردند. آنها حتی کودکان خردسال را بالای دار فرستادند! سریه بانوی شجاع شاهسون را که یکه و تنها پنج روز در محاصره به مقاومت ادامه داده بود با وعده و پیمان از سنگر خویش بیرون کشیدند و ناجوانمردانه به سوی قتلگاه فرستادند!
هنگام تیرباران، او خاطر نشان ساخت:
«این برای شما فتحی نیست، تاریخ نام پیمان شکنان را با نفرت یاد خواهد کرد. آدمکشان در این معامله سودی نخواهند برد. فرزندان آزربایجان کین مرا خواهند جست، خون شهیدان درخت آزادی را بارور خواهد ساخت!»
در باسمنج سر بریده علی قهرمانی را بالای سر نیزه زدند و همچون اعصار قدیم گرد سرنیزه به چرخ زدن و رقصیدن پرداختند.
موج جنایت بالا آمده شهر تاریخی تبریز را فرا گرفت و هجوم ژاندارمهای دزد، پاسبانهای افیونی، اوباش و رجاله های شهر که زیر فرمان ناکسانی همچون سلطان علی شقاقی، سیف اله (خان) باغمیشه، میر شریف و حاجی علی اکبر بقال به نام "میهن پرستان!" گرد آمده بودند آغاز گردید.
... ژنرال عظیمی فرزند دلیر خلق آزربایجان هنگام تیرباران گفت:
"مطمئن باشید هر فرد ناراضی فردا یک ژنرال عظیمی خواهد بود، در انتظار انتقام ملی باشید!"

... فریدون ابراهیمی که دانش شگرف خویش را به خدمت توده های مظلوم ملت گماشت، مرگ را با چنان گشاده رویی استقبال کرد که دژخیم را به کرنش واداشت!»( گذشته چراغ راه آینده است، جامی، 426)

"شب بیستم آزر، محافل ارتجاعی با بسیج کردن عناصر ناراضی، به سربازخانه های تبریز هجوم بردند و سربازان بدون فرمانده را خلع سلاح کردند. دیگر هیچ چیز جلوی اعمال این گروه های مسلح را نمی گرفت. صبح روز بیست و یکم آزر در شهر حاکمیت دوگانه برقرار شده بود. بی ریا، شبستری و فریدون ابراهیمی رهبران فرقه با تعداد محدودی از افراد مسلح، کوشش می کردند که در شهر نظم برقرار کنند. از آن سود، اصغر بقال محسنی بازگان عمده، جنشید صادقی مالک عمده، صادقی مالک، حاجی محمد حیدرزاده مالک عمده و تقی بیت اللهی بازرگان، از افرار پلیس و ژاندارمری گروه های مسلح تشکیل داده بودند و به تشکیلات دموکرات ها هجوم برده و آنها را تار و مار می کردند.
بعد از اعلام عدم مقاومت از جانب آزربایجانی ها، نیروهای ارتش ایران برای ورود به شهرهای بزرگ شتابی از خود نشان نمی دادند. پیشاپیش نیروهای نظامی، دسته های قلدر مالکان مرتجع و ژاندارم های ملبس به لباس شخصی حرکت می کردند. رادیو تهران و روزنامه ها این دار و دسته را که تحت فرماندهی افسران با لباس مبدل قرار داشتند «میهن پرستان» می نامیدند. ماموریت اصلی این گروه به همراهی دسته های ارتجاع محلی، پاک کردن آزربایجان از وجود دموکرات ها برای استقبال پرشکوه از «ارتش پیروزمند شاهنشاهی» بود.
در تبریز قتل و غارت به معنای واقعی کلمه آغاز شده بود.
...
ظهر روز بیست و سوم آزر نیروهای ارتش ایران وارد تبریز شدند. اما جلوی غارت و ترور گرفته نشد، بر عکس، محافل ارتجاعی جری تر شدند.
... نظامی ها صاحبان اصلی شهر شدند و نخستین دادگاه صحرایی نظامی آغاز به کار کرد. سرهنگ زنگنه که به قساوت مشهور بود به دادستانی نظامی تبریز منصوب شد. اینکه او یک وقتی کودکان شیر خواره دموکرات ها را به تنور انداخته بود، هنوز از خاطره ها محو نشده بود.

در زندانهای تبریز دیگر جا نبود وچون ساخت زندان های جدید امکان نداشت، جهت پیدا کردن جا برای زندانیان جدید، گروه گروه از فعالین فرقه دموکرات را تیرباران می کردند. صدها سرباز و افسر قشون ملی و فدایی به حکم دادگاه صحرایی اعدام شدند. در عرض چند روز تعداد تیرباران شده ها به سه هزار نفر رسیده بود.
...
فریدون ابراهیمی [دادستان آزربایجان] تا آخرین فشنگ [برای محافظت از ساختمان کمیته مرکزی فرقه] جنگیده بود. شهامت او هنگام بازجویی به افسانه مبدل شد. در پاسخ به سئوال بازجو که «چرا هنگامی که دادستان بود به دستور روسها اشخاص را اعدام می کرد؟» گفته بود: «تمام حلق آویز شده ها دشمنان آزربایجان بودند و به اراده حکومت ملی من محاکمه شده اند. حکومت ملی زنده بوده و زنده خواهد ماند. من از روسها دستوری دریافت نکرده ام، اراده خلق خود و حکومت ملی را خود را به موقع اجرا در آورده ام».
آخرین کلام ژنرال عظیمی، سرهنگ مرتضوی و هجده افسر دیگر «زنده باد آزادی آزربایجان» بود.

کتابهای درسی را که حکومت ملی به زبان ملی چاپ کرده بود آتش زدند و در مدارس تدریس به زبان آزربایجانی ممنوع شد. دانشگاه آزربایجان، تئاتر ملی، فیلارمونی و موزه ها بسته شد. روزنامه های آزربایجانی زبان توقیف شدند. روزنامه های تبریز و آریا که نشر خود را به زبان فارسی آغاز کردند «دلایل» بسیاری برای ملت نبودن آزربایجانی ها ارائه می کردند.

بیست و نهم آزر ارتش ایران، آزربایجان را تحت نظارت کامل خود درآورد . رژیم اشغالگر مستقر شد و سرهنگ باتمانقلیج که کمی بعد از اشغال آزربایجان به حکومت نظامی تبریز منصوب شد، اعلام کرد که ما کسانی را که برای پیشه وری دست می زدند، عضو حزب او بودند و مدال بر سینه داشتند محو و نابود خواهیم کرد. در مدتی بس کوتاه 760 نفر به حکم دادگاه صحرایی اعدام شدند و هزارها نفر به دست «میهن پرستان» به قتل رسیدند.»( فراز و فرود فرقه دموکرات آزربایجان ، جمیل حسنلی، منصور همامی، 206 تا 209)

«بعد از اشغال دوباره شهرهای آزربایجان، سربازان بزرگوار دولتی به دستور صریح محمد رضا شاه به مجازات دسته جمعی مردم بیگناه و بی دفاع دست زدند و قتل، آتش سوزی، غارت و تجاوز به عنف در مقیاسی گسترده اعمال شد. این بار آزربایجان نه به وسیله خارجیان بلکه به وسیله هموطنان ایرانی مورد تجاوز قرار گرفته بود! از آن روز به بعد 21 آزر که روز ارتش نام گرفته، تعطیل رسمی بود، و در این روز «آزادی آزربایجان» جشن گرفته می شد. (اقتصاد سیاسی ایران، دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، ص 200)

آری
آزربایجان هیچگاه خاطرات تلخ و شیرین آزرماه را فراموش نخواهد کرد.


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر