۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

اهمیت زبان مادری در ایجاد فرهنگ و شکل دهی هویت ملی

اومود اورمولو
یکی از مهمترین عناصری که جوامع را از دیگر اجتماعات متمایز می کند زبان و فرهنگ می باشد. زبان یکی از مهمترین عناصر تشکیل دهنده هویت و فرهنگ ملی می باشد. 
زبان مادری نحوه بیان تکامل ملتی به شیوه خود می باشد. نوع نگرش به جهان پیرامون و حیات را ملت ها بوسیله ابزار زبان مشخص می سازند. ملل و ائتنیسسیته ها کائنات و جهان پیرامون را هر یک با نشانه های زبانی خود آشکار می سازند. بنا بر آنچه که گفته شد می توان زبان را به عنوان فرم دهنده اجتماع نامگذاری کرد. انسانهائی که در یک اجتماع زندگی می کنند محیط و جهان پیرامون خود را نه به شکل حقیقی آن بلکه به شکل زبانی که به آنها ارائه می شود می نگرند.
از زمانی که مفهوم ملت با ارزش ها و مفاهیم خاص مشخص شد مشخصه ها و خصوصیات ملت در زبان نیز کم و بیش نمود داشته اند. بر اساس گفته ها زبان شناسان مشهور دنیا خصوصیات معنوی ساختارهای اجتماعی ملتها، کاراکترهای روشنفکران، شخصیت های ملی در زبان و فرهنگ اجتماعات دارای علایق و پیوندهای بسیار زیادی می باشند. بنا به این گفته می توان زبان را از آثار قدرت معنوی یک ملت نام برد. نمای روح بیرونی یک ملت پیوسته در زبان خود را نمایان می کند. بر اساس گفته ویلهلم فون هومبولت (Wilhelm von Humboldt) زبان شناس، دیپلمات و فیلسوف آلمانی "زبان یک ملت روح آن می باشد، و روح ملتی در زبان آن نهفته می باشد".
در عصر کنونی تغییرات متعدد و پرسرعت جزء خصیصه های اجتماعات می باشد. در عصری که مفاهیم و تفکرات از نو شکل می گیرند مفاهیم و اساس هائی که در زمینه فرهنگ شکل گرفته اند بی شک بدون استفاده و کاربرد نخواهند بود. مسائلی که در محیط خانواده، محیط کار و ... اتفاق می افتد ما را از نو برای دوباره اندیشیدن و تفکر وادار می سازد. این ارزیابی ها به عنوان پلی فرهنگی مابین زمان گذشته - حال و زمان حال و آینده بوده و به عنوان دارائی های فرهنگ نمود پیدا می کند.
اگر در روستای و یا شهری دور دست زندگی کنیم نیز با این مفهوم و عناصر مرتبط با آن مواجه خواهیم شد. 
در تمامی بخش ها و دوره های زندگی اجتماعیمان با این کلمه و مفهوم مواجه می باشیم. از فرهنگ زبانیمان بحث می کنیم، پل ارتباطی مابین تکنولوژی، مدنیت و فرهنگ را مورد ارزیابی قرار داده و بحث می کنیم. با مفهومی که در تمامی شاخه های هنر خود را بروز داده استفاده می کنیم، فرهنگ موزیک، فرهنگ سینما، فرهنگ ادبیات و ... را می گوئیم. برای معرفی زندگی اجتماعیمان از کلمات و مفاهیم فرهنگ شهری، فرهنگ روستائی و ... بهره می بریم.
این مفاهیم تنها در مقالات روزنامه ها، کانال های تلویزیونی و رادیوئی و مجلات جای نگرفته در تمامی بخش های اجتماع پیوسته در حال جای گیری و استفاده می باشند.
طی سالهای متمادی از چگونگی شناسائی، تاثیرات و قدرت فرهنگ مان بحث های متعددی را محقق ساختیم. در این سالها بحث ها و مقالات متعددی در مورد چگونگی حفظ فرهنگ و انتقال آن به نسل بعدی مان بحث های متعددی را شکل دادیم. بسیاری از انسانهای پیرامونمان با سمپاتی و بسیاری دیگر با آنتی سمپاتی به موضوع نگریستند.               
در تعریفی که متخصصین سازمان جهانی یونسکو در ارتباط با فرهنگ بیان می دارند اشاره به خصوصیت تکامل و سیر تاریخی فرهنگ دارند. این شعار همواره به نقش محتوائی شعور اجتماعی- معنوی فرهنگ اشاره داشته و بر روند ضرورت نقش ملی فرهنگ تاکید دارد. بر اساس تعریف نیز فرهنگ ها تنها در سایه داشته های تاریخی اجتماعی ظاهر می شوند. فرهنگ ها در طی دوره های متعدد انسانی ظاهر شده و سبب استواری ملت ها شده و میشوند.
بر اساس نظریه ای قدرتی که سبب احیای تاریخ به امروز شده علم، فرهنگ و هنر بوده و این سه عنصر تاریخ را تا ابد همراهی خواهند کرد. طی زمانها و دوره های متوالی عناصر فوق در تاریخ تاثیرات فراوانی داشته اند.
اگر فرهنگ و ملت را به کودکی در درون رحم مادر تشبیه کنیم. تنها بند ناف کودک را به مادر متصل کرده است. اگر آن بند ناف را جدا کنیم نتیجه فاجعه بار خواهد بود. ملتها تنها با فرهنگ خود می توانند زیسته و به رشد و شکوفائی برسند. 
فرهنگ ها دارای جایگاه باور و اعتقادات دینی، اطلاعات تاریخی، ارزشها، عادات و رسوم و ... ملت ها می باشند. به طور کلی فرهنگ نوع و شیوه زندگی ملتی می باشد. 
فرهنگ شیوه زندگی اجتماع مشخصی در یک منطقه جغرافیائی می باشد. این فرهنگ در هنر، سیستم اجتماعی، عادات و رسوم این خلق پیوسته جاری می باشد. انسانهائی که دارای فرهنگ یکسانی بوده و در یک محدوده جغرافیائی مشخص زندگی کرده و زبان یکسانی را بکار می برند با تعریف دیگر انسانهائی که این خصوصیات را در چهارچوب گفته شده همراهی نمی کنند بی شک دارای تفکرات، هیجان ها، نوع بینش و نگرش متفاوتی می باشند. 
اهمیت زبان مادری در ظهور و شکل دهی معنای هویت ملی
زبان در بسیاری از اوقات به عنوان رابط و واسطه ادراک بین انسانها تعریف می شود. در زمانهای اخیر به جای رابط مفهوم برقرای پیوند را بکار می بریم. این تعریف در عین ناقص بودن بخش های اجتماعی و فرهنگی زبان را نادیده گرفته و زبان را به مانند یک تلفن موبایل تعریف می کند. اگر قصدمان از تعریف فوق برای زبان تنها برای بیان زبانهای ماشینی رابطی که پس از ظهور کامپیوتر در دنیای برنامه نویسی ظاهر شده اند باشد شاید این تعریف بتواند معنا و مفهوم زبان را دربرگیرد، ولی بی شک برای زبانهای انسانی تعریف فوق بسیار عاجز و ناتوان می باشد.
زبان انسان واسطه و حاصل هزاران سال انباشتگی تجربه می باشد. هر زبان ناشی از تجربه متفاوت یک اجتماع و یک خلق می باشد. زمانیکه علم روز قادر به کشف تاریخ عمیق گذشته نبوده و عاجز می باشد زبان مردم مشخصی که در یک جغرافیای مشخصی زیسته اند اکثر ویژگی های آن اجتماع را کم و بیش منتقل می کند. مردمی که در جغرافیای مشخصی زیسته ، شرایط جغرافیائی، پوشش گیاهی و تنوع حیوانات و ... در شکل گیری محتوای زبان نقش بسزائی داشته و دارند. برای مثال اعراب برای بیان مفهوم شتر کلمات متعددی را بکار می برند در دیگر سو اسکیموها نیز برای بیان مفاهیم برف و یخ کلمات مختلفی را استفاده می کنند. بر همین اساس زبانها در حین زاده شدن خود گذشته تاریخی و نوع زندگی آن خلق یا اجتماع را در تونل تاریخ و زمان به خوبی مشخص می سازند. 
برای مثال در ایجاد زبان ترکی ترکان بوُزکْر (bozkır) مشخصات جغرافیائی و نحوه و نوع زیست این اجتماع ترک به خوبی نمایان می باشد. این قوم ترک برای تمامی حیوانها اسامی خاص خود را داشته و حتی برای نامیدن و تمایز اسبها نام رنگ هائی را نیز ایجاد کرده است. در زبان ترکی bozkır برای بیان شرق مفاهیم گون دوغوشو(محل زاده شدن خورشید)، غرب گون باتی سی(محل غروب خورشید)، شمال گئجه اورتاسی (نیمه شب)، جنوب گوندوز اورتاسی (نیمه صبح)، تانری (آسمان)،گوغو گوْک(آسمان) و ...بکار می رود که نشان از اهمیت فعل ها در زبان bozkır ها می باشد. با مثال های فوق می توان به نوع برخورد روانشناسانه این اجتماع ترک پی برد ، به طوریکه برای آمدم، رفتم، دویدم و ... احتیاجی نبوده و فعل در جمله محل، زمان و شرایط را به خوبی ابراز می کند. برای مثال برای بیان جمله دیروز به خانه آمدم bozkır ها جمله دیروز قبل از غروب آفتاب به خانه آمدم (دونن گونش باتمادان ائوه گلدیم) را بکار می برند که جمله فوق به خوبی شرایط طبیعی و فرهنگ این قوم ترک را ابراز می کند. 
روندی که فرهنگ ها طی دوره های متوالی بر یکدیگر گذاشته اند به بهترین وجه ممکن در زبان اجتماعات جای خود را حفظ کرده است. کلمات غیرخودی زبانهائی که انسان ها امروزه به کار می برند نشان دهنده همان ارتباطات و علایق فرهنگها می باشد که در بستر زبان بروز کرده اند. انسانها تنها با تحقیقات علمی و زبانشناسانه می توانند از نحوه ارتباط اجتماعات و خلق ها مطلع شوند وگرنه راه را به بیراهه خواهند رفت. زبان مادری را نمی توان به مانند زبانهای خارجی با استفاده از قوانین آموزشی و سیستم ها آموخت چون قبل از بوجود آمدن سیستم های سیاسی و آموزشی زبان مادری می زیسته است. "کودکان با استفاده از رفلکس هائی که از اشیاء موجود در محیط می گیرند زبان مادری را می آموزند". در واقع زبان مادری به مانند چشم، حس بویائی و چشائی و تمامی ارگانهایمان یکی از طبیعی ترین خصوصیات هر انسانی می باشد. این تکامل همواره از پدر و مادر به کودکان به ارث رسیده و طی حیات بشری این روند ادامه داشته است. حتی این روند برای کودکانمان و نواده هایمان نیز تکرار خواهد شد. از یک سو زبان اجتماع مشخصی که در طول تجربه هزاران ساله گسترش یافته و از دیگر خصوصیت یادگیری طبیعی زبان در کنار هم یکی از مهمترین عناصر تشخیص اجتماعی می باشد. در سایه زبان فرد در کنار شناخت الفبای محیط خود را درون اجتماع حس کرده و تفاوت اجتماع خویش را با دیگر اجتماعات به خوبی درک می کند. در همین صورت می باشد که زبان فرد را عضوی از اجتماع مشخص تعریف کرده و هویت می بخشد و از دیگر سو با استفاده از تفاوت های زبانی اجتماعات مفهوم ملت را تقویت می کند. در کنار زبان برای معنا بخشیدن مفهوم ملت عناصر متعدد دیگری نیز وجود دارد، ولی بنا به تحقیقات متعدد در ایجاد جوامع زبان از مهمترین عناصر تشکیل دهنده می باشد.
بحث هائی که در مورد زبان در مطالب بالا ذکر شده است از اهمیت زبان برای هر اجتماعی سخن می گوید. اهمیت زبان هر اجتماع با تحقیقات زبان شناسی و گسترش زبان معنا پیدا می کند.  زبان با اجتماع رشد و تکامل می یابد. 
آموزش به زبان مادری مسئولیت گسترش و حفظ زبان اجتماعی را به دوش می کشد. هیچ اجتماعی بدون آموزش به زبان مادری و تنها با گفتگوی روزانه به زبان مادری قادر به حفظ و گسترش زبان اجتماع خود نمی باشد. "حفظ ملتی به آموزش به زبان مادری وابسته می باشد". در کنار عوامل اقتصادی و سیاسی آموزش به زبان مادری از پر اهمیت ترین موضوعات حفظ ملتی بوده و در غیر اینصورت اجتماع تابع و تحت سلطه خلق و اجتماعی دیگر خواهد بود.
کشور بنگلادش در سال 1999 پیشنهادی برای نامگذاری 21 فوریه (2 اسفند ماه) در دنیا برای پاسداشت زبان مادری به سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) ارائه داد که این پیشنهاد به تصویب نمایندگان بسیاری از کشورها رسید. پس از این واقعع تاریخی ارگانهای متعددی در جهت حفظ و پاسداشت زبان های بشری دنیا شکل گرفت و همه ساله در روز 21 فوریه در بسیاری از کشورهای دنیا مراسمات فرهنگی متعددی برگزار می شود.  
متاسفانه در جامعه چند ملیتی ایران هنوز وجود میلیونها انسان ترک، عرب، لر، کرد و دیگر ملل غیرفارس کتمان شده و همگی به اجبار تحت سلطه استعمار داخلی ائتنیک فارس واقع شده اند. علارغم سقوط رژیم فاشیست پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی که با نام برابری در میان ائتنیک ها جایگاهی یافته بود متاسفانه پس از گذشته 33 سال هنوز هم هویت ملی ائتنیک های غیرفارس ساکن این منطقه جغرافیائی کتمان شده و شهروند درجه دوم محسوب می شوند. اصل های بسیار عقب مانده ای به مانند اصل های 15 و 19 قانون اساسی فوق که حداقل 100 سالی از زمان محقق شدن این اصول عقب مانده گذشته است باز هم به حالت معلق و راکت باقی مانده اند. زبانهای ترکی، عربی و ... فارغ از هویت های ترک، عرب و ... میراث انسانیت اند و با نابودی این زبانها میراثی از این پازل بزرگ خالی خواهد ماند.    
منبع نوشته: برداشت آزادی از تز دکترای پرفسور دکتر احمد.ب.ارجیلاسون با نام در اثنای قرن 21 و اهمیت زبان در نحوه شکل گیری هویت ملی
 http://www.urmiyenews.com/2012/02/ulusal-kultur-ve-kimlik-korunmasnda.html?spref=fb

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

برملا شدن واقعيت اكثريت بودن تركها و اقليت بودن فارسها در ايران

برملا شدن واقعيت اكثريت بودن تركها و اقليت بودن فارسها در ايران 

مئهران باهارلي

http://demoqrafi.blogspot.com/
 
١-در منابع تاريخي و علمي پراكنده بسيار ميتوان درصد جمعيتي تركها و فارسهاي ساكن در ايران در مقاطع زماني مختلف و روند تغييرات حادثه در آنرا كمابيش و حتي با دقت قابل قبولي بدست آورد. اكنون ديگر قطعي شده است كه در آغاز قرن نوزده تركها اكثريت مطلق و در آغاز قرن بيستم، اكثريت نسبي مردم ايران را تشكيل ميداده اند. در آغاز قرن بيستم درصد فارس زبانان در ايران چيزي در حدود ٨ درصد بوده است.

٢-در دو قرن اخير درصد جمعيت ترك در ايران بعد از يك حادثه و طي يك روند كاهش يافته است:

الف- يك حادثه: تا قبل از انعقاد عهدنامه هاي گلستان و تركمانچاي و پيش از جدا شدن مناطق پرجمعيت ترك نشين شمال ارس از تركيب قلمرو دولت تركي آزربايجاني قاجار، ملت ترك اكثريت مطلق جمعيت ايران را تشكيل مي داد. پس از تغييرات فوق، توده ترك تبديل به اكثريت نسبي مردم ايران شد.

ب-يك روند: با تسلط و حاكميت عنصر قومي فارس بر دولت ايران پس از انقلاب مشروطيت سالهاي ١٩٠٥-١٩٠٦، سياست فارسسازي ملل غيرفارس و سركوب همه جانبه، سيستماتيك و بلاانقطاع زبان و هويت ملت ترك ساكن در ايران آغاز گرديد و بيش از يك صد سال –تا به امروز- ادامه يافت. روند فارس زبان شدن بخش قابل ملاحظه اي از توده ترك در اين كشور، يكي از عواقب اين سياست مخرب است. در نتيجه اين روند، در برهه زماني مذكور درصد جمعيت ترك زبان ساكن در ايران پيوسته كاهش و درصد جمعيت فارس زبان به صورت تصاعدي افزايش يافته است. (اين روند، زنگ خطري براي تركهاي ساكن در ايران است. زيرا با ميوه دادن سياست فارسسازي اعمال شونده از سوي دولت ايران و در صورت عدم تغيير در وضعيت فعلي و نرخ استحاله قومي توده ترك در فارسها، عنصر ملي ترك در آينده نزديك مي تواند تبديل به اقليتي در كشور ايران شود).

٣-با اين همه امروز يعني در ربع اول قرن بيست و يكم، هنوز هم ملت ترك اكثريت نسبي جمعيت ايران و ملت فارس دومين گروه ملي ساكن در آن را تشكيل ميدهد. اكثريت نسبي بودن تركان در ايران براي هر ناظر بي طرف امري بديهي است. ملت ترك در سه منطقه جمعيتي بسيار پرتراكم و حاصلخيز و پر آب شمال غرب (آزربايجان جنوبي)، مركز-جنوب (زاگرس) و شمال شرق ايران (افشاريورد) ساكن است. اما ملت فارس در مناطق به لحاظ جمعيتي بسيار كم جمعيت و بي آب صحرائي مركز و شرق ايران (پيرامون كوير لوت و دشت نمك) و نزديك مرزهاي افغانستان ساكن است. جمعيت فارسزبان شهرهاي حاشيه اي فارسستان و يا اقلا بخش بزرگي از آنها مانند تهران، شيراز، مشهد و اصفهان نيز، بويژه آن شهرهائي كه مدتها پايتخت دولتهاي تركي بوده اند، صرفا فارس زبان و نه فارس اند، يعني اهالي اين شهرها تركان، اعراب، يهوديان، لرها، تاجيكها و... …. فارس زبان شده در دهه ها و سده هاي اخير اند.

٤-گروههاي ناسيوناليست و اولتراناسيوناليست فارس كه بيش از يك صد سال است بر عليه ملل غيرفارس ساكن در ايران موضعي خصماني و جبهه گرفته اند، در همسوئي با ايدئولوژي و سياستهاي دولت ايران، در مورد شمار فارسهاي ساكن در اين كشور اغراق كرده و اين اقليت قومي را به صورت اكثريت مطلق نشان مي دهند. با بررسي آمار پراكنده منابع فارس كه در باره تركيب زباني و ملي مردمان ساكن در ايران وجود دارد ميتوان به اين نتيجه كلي رسيد كه تقريبا همه برآوردها و ارقام و اعداد مجلات و روزنامه ها و اطلسها و دائره المعارفهاي فارسي كه به عنوان آمار مطرح ميشوند داده هايي سياسي از روي تمايلات قوميتگرايانه٬ حدس و گمان٬ ادعا و آرزو بوده٬ تماما محصول خيال و بي پايه و از اساس اشتباهند. اولتراناسيوناليستهاي فارس، از سوي ديگر با روشهاي غير اخلاقي و لابيگري و فشار آوردن به منابعي كه اقدام به انتشار تخمينهاي بي طرفانه در باره تركيب زباني-ملي مردمان ايران مي كنند، سعي به پائين آوردن تعداد تركها و افزودن بر تعداد فارسها در انتشارات همچو منابعي مي كنند. چنانچه آنها با فشار آوردن بر محققين و مديران سايت ائتنولوق موفق به تغيير دادن تخمينهاي نشر اينترنتي سال ٢٠٠٠ اين موسسه در ارتباط با تركهاي ساكن در ايران شدند. اين تخمينها قبل از تغيير داده شدن، يكي از بي طرفانه ترين تخمينها و در تطابق با واقعيتهاي موجود زباني در ايران بود.

٥-اغلب منابع غربي كه سنتا سائقه هاي ضدتركي داشته و آگاهانه و ناآگانه ايران را مساوي با فارس تصور مي كنند، به بازتوليد آمارهاي ساخته شده توسط اولتراناسيوناليستهاي فارس و يا دولت ايران اقدام مي كنند. اين سازمانها و سايتها كه قاعدتا هيچوقت خود از مردم ايران بر حسب زبان و مليت سرشماري نکرده اند، براي ادعاهاي خود هيچ مدرك و منبعي از جمله داده هاي سرشماريهاي نفوس در مورد زبانهاي رايج در ايران را- همچو داده هائي اساسا وجود ندارند- نشان نميدهند. تنها منابع اينگونه مراكز همان آمارهاي بازسازي شده توسط اولتراناسيوناليستهاي فارس و پان ايرانيستها و دولت ايران است. نتيجتا برآوردهاي اين مراكز نيز سنديت نداشته و نميتواند منبع و يا بررسي بحساب آيد. از طرف ديگر٬ فصل مشترك داده هاي همه اين دست مراكز٬ مخصوصا برخي از مراكز سياسي و دائره المعارفهاي انگليسي- آمريكايي – فرانسوي كه پديدآورنده نژادپرستي پان ايرانيستي و استعمار فارسي٬ ترك ستيزي و عرب ستيزي و به سركار آورنده قوم اقليت فارس به حاكميت دولت ايران در سالهاي ١٩٠٥- ۱۹۲۵ هستند، اين است كه از سوئي سعي در زياد نشان دادن به ترتيب شمار فارسها (از جمله با فارس نشان دادن گيلكها و مازندرانيها و...)٬ كردها و كل ايراني زبانها؛ و از سوي ديگر سعي در كم نشان دادن شمار تركها٬ عربها و مجموع غيرايراني زبانها دارند.

٦-علي رغم مخفي كاري دولت ايران در باره تركيب ملي و زباني جمعيت ايران و سعي وي و ناسيوناليستهاي افراطي فارس به اقليت نشان دادن تركها -كه به واقع اكثريت نسبي مردم ايران را تشكيل مي دهند- و اكثريت نماياندن فارسها -كه در واقع دومين گروه ملي در ايران اند-، همواره بوده اند محققين و سياسيون و مراكز داخلي و خارجي كه با انگيزه هاي متفاوت به اين مسئله پرداخته و بر واقعيت اكثريت بودن تركها و يا اقليت بودن فارسها تاكيد كرده اند. صرف وجود چنين تثبيتهائي كه روز بروز بر تعدادشان افزوده مي شود، سواي صحت و سقم آنها، ادعاي اكثريت بودن فارسها در ايران را به طور جدي به زير سوال مي برد. در زير به عنوان مثال به چند نمونه اشاره مي شود:

الف-احمد كسروي: اين محقق ترك پان ايرانيست از آزربايجان جنوبي، در سال ١٩٢٣ اكثريت نسبي جمعيت مردم ايران را ترك دانسته است: "شايد زبان تركي بيش از زبان فارسي متداول است. .... نظر مؤلف اين است كه اكثريت با تركها ميباشد و اين يك تخمين الكي نيست، بلكه آنچه كه ما در زير ارائه ميدهيم، نتيجه تحقيقاتي است كه انجام داده ايم و اعداد و ارقام آن را ارائه خواهيم داد". (مقاله "اللغة التركية في ايران". مجله العرفان چاپ سوريه، جلد ٨، شماره هاي ٢-٣-٤-٥، ١٩٢٣-١٩٢٢، به زبان عربي).

ب-روشني بيگ: متخصص تركيه اي امور خاورميانه و ايران كه در آغاز قرن بيستم مدت دوازده سال را به تحقيق و تدقيق ميداني در داخل ايران و آزربايجان جنوبي گذرانده و داراي دهها بررسي و سخنراني در باره اين كشور است، در مقاله اي به نام "باطن ايران" (روزنامه وطن، استانبول، ١٥ آگوست ١٩٢٤) اكثريت مردم ايران را ترك دانسته است: "بز ياني باشمزده ايرانك اكثريتني تشكيل ايدن قرداش ملتني و اسكي تورك دولتني طانيمق بيله ايسته‌ميورز. ترجمه: ما حتي نمي خواهيم ملت برادري كه بغل گوشمان اكثريت مردم ايران را تشكيل مي دهد و دولت ترك قديمي او را بشناسيم".

پ-ستاره سرخ: ارگان كميته مركزي فرقه كمونيست ايران در شماره ٣-٤ خرداد خود (تير ١٣٠٨، ژوئن- ژوئيه ١٩٢٩، سال اول. وين-اطريش)، گروه ملي فارس-تاجيك را جمعا اقليتي در حدود ٤٥ درصد جمعيت ايران و فاقد اكثريت مطلق دانسته است: "قسمت موسوم بفارس يا تاجيك مملكت كه امروزه بر عموم اهالي اين سرزمين حكمراني ميكنند، بيشتر از ٤٥ درصد جمعيت ايران نبوده و با وجود اين تمام اقتدارات حكومتي و ادارات و پست هاي دولتي را اين يك قسمت از سكنه و يا بعبارت صحيح تر صنف حاكمه آن اشراف و ملاكين و متفـقـين و عمال ايشان در دست گرفته و براي خود انحصار نموده اند. حاكمان، رؤساي ماليه، معارف، عدليه و معلمين و حتي عمال خيلي جزء، ساير ولايات همه فارس و تقريبا نوباوگان طهـران و ملاك زاده هاي دارالسلطنه مباركه اند". (http://demoqrafi.blogspot.com/2006/04/45.html)

ت-محمدرضا شعار: در سال ١٩٤٧، بيش از نصف جمعيت ايران، يعني اكثريت مطلق جمعيت آن را به طور حتم ترك دانسته است: "امروز از بيست و دو ميليون جمعيت تقريبي ايران، نصف بيشتر آن را به طور حتم ايرانيهاي ترك زبان تشكيل مي دهند" (شعار، محمدرضا، "در باره زبان آزربايجان"، ١٣٢٦-١٩٤٧، صص ٤٠-٣٩- http://demoqrafi.blogspot.com/2006/08/22.html).

ج-صد پرمتكلمترين زبان دنيا: در سال ١٩٩٦ يك سايت تخصصي در باره تقسيم بندي زبانها و آمار متكلمين آنها (1996 Top 100 Languages by Population)، جمعيت تركان در ايران را در ٢٤،٣٥ ميليون و جمعيت فارسها در ايران را ٢٤،٢٨ ميليون تخمين زد. يعني طبق اين مركز، تركان اكثريت نسبي مردم ايران و فارسها بزرگترين اقليت ملي-زباني در ايرانند.

چ-ائتنولوق: موسسه تخصصي زبانشناسي ائتنولوق، در نشرهاي اينترنتي سال ٢٠٠٠  خود، زبان تركي آزربايجان را با حداقل حدود ٤٢،٣ درصد زبان اول مردم ايران و زبان فارسي را با حداكثر ٣٦،٩ درصد زبان دوم مردم ايران دانسته بود (اين آمار كه يكي از نزديكترين تخمينها به واقعيت زباني مردمان ايران بود، بعدها و پس از اعمال فشار و جوسازيهاي گروههاي ناسيوناليست افراطي فارس و پان ايرانيست، از سوي اين موسسه تغيير داده شد): "در حال حاضر زبان تركي آزربايجاني (مجموع كليه لهجه هاي آن، كه شامل خلقهاي تركمن، قزاق، اوزبك و اويغور نميباشد) با ٢٩،٣ ميليون متكلم، زبان اول مردم ايران به لحاظ تعداد متكلمين است. تركهاي آزربايجاني حداقل ٤٢،٣٪ جمعيت ايران را تشكيل ميدهند. زبان فارسي (مجموع كليه لهجه هاي آن) با ٢٥،٦ ميليون متكلم، زبان دوم مردم ايران است. فارسها حداكثر ٣٦،٩٪ جمعيت ايران را تشكيل ميدهند. (در اين آمار، گروههاي تورك تباري مانند آيماقها و هزاره ها كه اكنون به زبان تاجيكي سخن ميگويند نيز جزء فارسها منظور شده اند)".

د-عباس عبدي:‌ در سال ٢٠٠٦ در مصاحبه اي، عنصر ملي فارس در ايران را تا سالهاي دهه ٦٠ ميلادي، يك گروه اقليت قومي دانسته است: "در پيش‌تر، تركيب جمعيت اين ‌گونه نبود و در تركيب جمعيت ايران، فارس‌ها در اقليت قرار داشتند. از دهه‌هاي ٣٠ و ٤٠ به بعد به‌ دليل بهبود شرايط اقتصادي كه ابتدا براي مناطق مركزي رخ‌ داد، رشد جمعيت بالا رفت و تركيب جمعيت تغيير يافت. صد سال پيش پرچم‌داران مشروطه چه كساني بودند؟.... در آن ‌زمان چند درصد از مردم آذربايجان فارسي بلد بودند؟ به ‌ندرت كسي فارسي مي‌دانست. در كميته‌ي مركزي حزب توده كه همه تحصيل ‌كرده بودند و در اولين كميته‌ي مركزي كه تهران تشكيل شده بود، بيش از ٨٠ درصد از ترك‌هاي آن كميته فارسي بلد نبودند. http://demoqrafi.blogspot.com/2006/04/blog-post.html)

ر- جئين هارمن Jane Harman: نماينده دمكرات كنگره آمريكا از ايالت كاليفرنيا، در سال ٢٠٠٩ در اجلاس سالیانه AIPAC در واشنگتن در یک میز گرد رسمی، واقعيت اقليت بودن فارسها در ايران، وجود مساله ملي در اين كشور و لزوم استفاده جهان از آن در تعامل با دولت ايران را بر زبان آورد:The Persian population in Iran is not a majority. It is a plurality. There are many different, diverse and disagreeing populations inside Iran.  ترجمه: "فارسها در ايران اكثريت نيستند. در آنجا چندگانگي هست. در داخل ايران مردمان بسيار متفاوت، متنوع و ناسازگار با يكديگر وجود دارند."

ز- حميدرضا حاجي بابائي: وزير آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران، در سال ٢٠٠٩ اعلام كرد ٧٠ در صد از مردم ايران "دوزبانه" اند (http://demoqrafi.blogspot.com/2009/12/blog-post.html) . در ايران زبان فارسي از سوي دولت به غيرفارس زبانها، به عنوان زباني اجباري و رسمي آموزانده مي شود و تنها اين بخش از غيرفارس زبانها دو زبانه محسوب مي شوند. بنابراين، جمعيت تك زبانه هاي ايران، مركب است از بخشي از گروههاي غيرفارسي زبان كه زبان فارسي را نمي دانند، به علاوه فارسها كه نوعا تك زبانه اند. با توجه به اين حقيقت، اعتراف وزير آموزش و پرورش ايران به يك زبانه بودن ٣٠ درصد از مردمان ساكن در ايران (مركب از فارسها و گروههاي غيرفارس كه زبان فارسي را نمي دانند)، به معني اقرار رسمي به فارس بودن كمتر از ٣٠ درصد از اهالي ايران است.

م-علي اكبر صالحي: وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در اولين ماه سال ٢٠١٢ به هنگام ديدار خود از تركيه حين مصاحبه اي در شهر آنكارا اعلام نمود ٤٠ درصد از مردم ايران ترك زبان اند (http://demoqrafi.blogspot.com/2012/01/blog-post.html). با توجه به اينكه اصطلاح "ترك زبان" يكي از كدهاي رسمي و جايگزين دولتي براي كلمه "ترك" در ايران است، اعتراف وزير امور خارجه ايران به ترك زبان بودن ٤٠ درصد از مردمان ساكن در ايران، به معني اقرار رسمي به ترك بودن ٤٠ درصد از جمعيت اين كشور است

روز جهانی زبان مادری گرامی باد

مقدمه : زبان اولین وسیله ارتباطی انسانهاست،كه وظیفه اصلی آن برقراری ارتباط كلامی است. اما وظیفه فرعی دیگری را نیز بردوش می كشد كه بعضا مهمتر از وظیفه اول می باشد و آن تشكیل یكی از پایه های هویت ملی اقوام بشری است. در هرزبانی معمولا یك زبان مادر وجود دارد كه شاخه هایی به نام لهجه از آن انشعاب یافته است. یادگیری زبان مادری بر همه گویندگان آن زبان فرض مسلم می باشد. چرا كه بدون زبان مادری پایه های هویت و شخصیت فرهنگی افراد و به تبع آن، جامعه به طور ناقص شكل می گیرد. شاید به همین دلیل سازمانهای فرهنگی دنیا با ارائه كنوانسیون وبیانیه های مختلف خواستار حمایت و احیای زبان مادری اقوام مختلف در سراسرجهان هستند. سازمان یونسكو به عنوان مهمترین سازمان فرهنگی جهان، با نامگذاری 21فوریه(دوم اسفند) به عنوان " روز جهانی زبان مادری " نقش مهمی دراین میان ایفا نموده است، تا زبان مادری برای همیشه درتقویم فرهنگی كشورها زنده بماند و میلیونها انسان مهجوراز زبان مادری، طریق كسب زبان مقدس مادری را بیاموزد.

زبان مادری چیست و چرا اهمیت دارد؟

زبان مادری زبانیست که از مادر، پدر و نزدیکانمان آموخته ایم. بنا به نطر پژوهشگران کودک در رحم مادرش با زبان مادریش آشنا می شود و هنگام بدنیا آمدن که گریستن آغاز می کند اگر به زبان مادریش با وی سخن گفته شود، گریه اش را قطع کرده گوش می دهد.

کودک با گذشت زمان و شنیدن مکرر، زبان مادریش را آموخته آغاز به ادای آن می کند. کم کم با ساختن جملات کوتاه آغاز به سخن گفتن به زبان مادریش می کند. در طول زمان کوتاهی می آموزد تا به زبان مادریش احساسات و خواسته هایش را به اطرافیان خود تفهیم نماید. با زبان مادریش با دیگران رابطه برقرار کند. با همین زبان بازی می کند، می خندد، می گرید و وارد مشاجره و بگو مگو می شود. تنها و تنها با زبان مادریش است که قادر می شود دنیای پیرامون خود را بشناسد و بیان نماید. با سخن گفتن به زبان مادری از فردیت و تنهایی خویش خارج گشته از تعلق خود به گروه ویژه ای آگاه می شود. او با مهر و محبت، اعتماد و امنیتی که این تعلق به وی ارزانی داشته است زندگی می کند.

اگر بخواهیم یک توضیح علمی بدهیم، خواهیم گفت که سخن گفتن خود تفکری آهنگین (مصوّت) است. ما هنگام تفکر، خاموشانه با خود سخن می گوئیم. و آنگاه که لب به سخن می گشائیم، در حقیقت با صدا می اندیشیم.

هنگامیکه ما به زبان مادری سخن می گوئیم، بین ذهن و زبان (دهان) رابطه ای مستقیم برقرار می شود. دراینجا می خواهم مسئله را قدری بیشتر باز کنیم ، زمانیکه ما بزبان مادریمان سخن می گوئیم در حقیقت بین قلب و ذهن و زبانمان، رابطه ای تنگاتنگ برقرار می شود. زیرا این سخنان لحظات زندگی و تجارب گذشته مان را تداعی کرده در ذهن و روانمان زنده می کند، با هر واژه ای احساسهای عمیقی را بروز می کنیم و با آن، زندگی می کنیم، خرسند می شویم، ناخشنود می گردیم، حسرت می خوریم و انتظار می کشیم. با زنده شدن جملاتی که در ذهنمان شکل گرفته اند، مکنونات دلمان جان گرفته، از طریق ذهن، دهان و زبان تمامی احساسات و اندیشه های خودرا بیان و بدیگران تفهیم می کنیم. درست بهمین جهت هنگامیکه ما بزبان مادریمان سخن می گوئیم، مکانیزم سه گانه ای بین دهان و قلب و ذهنمان نظم و شکل میگیرد که با طبیعت انسانی سازگاری کامل و تمام دارد. لذا زبان مادری همچون کلیدیست که دنیای درونی مان را گشوده و به نمایش می گذارد. حجب و حیا، عیب و هنر و تمامی مکنونات درونی مان تنها و تنها زمانی آشکار می گردد که ما به زبان مادریمان سخن می گوئیم.

کودک در پنج سال اول زندگیش ۸۰% کل معلوماتی را که در تمام طول زندگیش باید بیآموزد، درخانواده اش کسب می کند و در ۷-۶ سالگی نیز سن مدرسه رفتنش فرا می رسد. مدرسه در شکل گیری شخصیت کودک نقش بسیار بزرگی دارد، زیرا مدرسه همانند پلی است بین خانواده و جامعه بزرگ، که آموخته های کودک در آغوش خانواده اش را کامل تر و علمی تر می کند و با پرورش جسم و روحش، وی را جهت کار و زندگی درجامعه آماده می کند. احساس هویتی را که کودک در آغوش خانواده اش کرده بود و نیز پیوند اورا به خانواده تقویت می نماید و در عین حال وی را از مسئولیتهائی که در قبال جامعه اش دارد آگاه می سازد. در این مرحله دو وضعیت مختلف پیش می آید:

-۱ کودک در مدرسه بزبان مادریش تحصیل خواهد کرد.

۲-کودک به زبانی کاملاً بیگانه با زبان مادریش تحصیل خواهد کرد.

در اینجا نخست تأثیرات روحی و شخصیتی شرائطی را بررسی می کنیم که کودک به زبان مادری خود تحصیل می کند:

گرچه متأسفانه این شرایط برای ما(ترک زبانان) آشنا نیست، اما آن چیزیست که ما پیوسته در آرزو و حسرت آن بسر برده ایم. نخستن باری که کودک پا به مدرسه می گذارد، از آنجائیکه نخستین جدائیش از میان خانواده و نزدیکانش نیز می باشد، احساسات غریب و شگفت انگیزی احاطه اش می کند. نخستین بار در یک محیط رسمی وارد می شود که در آنجا کسی را نمی شناسد. کودک با چنین احساساتی وارد کلاس می شود، سپس معلم نیز وارد شده به سخن گفتن آغاز می کند. معلم جایگاه بسیار ارجمندی دارد. کودک هم از وی می ترسد و هم احترامش می گذارد.

هرچند کودک در گیر و دار اینهمه احساس تنهائی و بیگانگی، خانواده و نزدیکانش را در کنار خود ندارد، اما او آنچنان نیروی حمایتگری با خود دارد که وی را در ایجاد رابطه با دیگران یاری می رساند و در این محیط شگفت و بیگانه گرما و نیرو می بخشد. این نیروی حمایت گر و نجاتبخش " زبان مادری" اوست که در اختیار دارد . بیاری زبان مادری با دیگران و حتی با انسانهای نا آشنا ایجاد رابطه می کند. معلم را نمی شناسد اما زبانی را که او صحبت می کند بخوبی می فهمد و در سایه این زبانست که او احساس می کند معلم نیز یکی از افراد ملتش میباشد. دروسی را که معلم می آموزد، چون به زبان مادریش می باشد می تواند بخوبی بفهمد.

ازآنجائیکه زبان گوینده بهمان زبانیست که وی بخوبی درک و احساس می کند، به سرعت قادر می شود به سئوالهای معلم جواب دهد، و این بنوبة خود به کودک حضور ذهن و آرامش روحی می بخشد و راه خلاقیت را برویش می گشاید.

کودک صاحب آنچنان توان و امکانیست که گفته های معلم را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده سئوالات جدیدی را طرح نماید و بهمین جهت نیز نیروی تحقیق و بررسی، پرس و جو و خلاقیتش به مرحله رشد و شکوفائی می رسد.

بعلت اینکه تدریس به زبان مادریش جریان پیدا می کند، در وجود کودک نیر اعتماد بخود، به خانواده و جامعه ای که به آن تعلق دارد هرجه بیشتر و مستحکمتر گشته، هویتش بطور کامل شکل می گیرد.

اکنون ببینیم اگر تحصیل به زبان مادری نباشد چه پیش خواهد آمد؟

کودک نخستین روز پا به مدرسه می گذارد. معلم وارد کلاس شده سر سخن را باز می کند. کودک چیزی از گفتار معلم نمی فهمد زیرا زبان اورا نمی داند. کودک خودرا گرفتار شرائط و فضای تلخ و ناگواری می بیند! در اینجا کودک عملا مشاهده می کند، زبانی که از مادر و پدرش آموخته و بدان افتخار می کرد، بکار نمی آید و ارزشی ندارد.

بدین ترتیب کلیة کسانیکه بزبان مادریش با او صحبت می کنند، در ذهن او از اعتبار و اعتماد می افتند. اینگونه تفکّرات تلخ هر روز و هر ساعت بر روح و روانش ضربه وارد می کند و بدین وسیله نیز هر روز و هر ساعت اعتمادی که به خانواده، زبان و فرهنگش داشت در وجودش می میمرد. کودک هر روز تحقیر می شود و پس از زمانی نه چندان دراز هویتی که از خانواده گرفته بود نابود می شود و بتدریج اعتماد و پیوندی نیز که به جامعه و ملتش داشت گسسته از بین می رود.

کودک چون زبان معلمش را نمی داند، بخش عمده آموزشهای اورا نیز نمی تواند بفهمد. گفته های معلم را نه می تواند بررسی کند، نه می تواند سئوالی طرح کند و نه می تواند درک کند. اگر هم چیزی بفهمد نمی تواند به زبان بیآورد و برای دیگران توضیخ دهد. زیرا زبان فهم و بیانش جدا شده است. در زبان مادریش می فهمد، اما نمی تواند فهمیده هایش را بیان کند. یعنی رابطة بین ذهن، قلب و زبان (دهان) تماماً قطع می گردد. و این زیان جبران ناپذیری برای رشد انسان بوده، تأثیر منفی بسیار بزرگی بر روح و روان و شخصیت آدمی می گذارد.

نتیجه اینکه، آنچه راکه بعلّت محرومیت از تحصیل بزبان مادری بر سر کودک می آید، می توان چنین خلاصه کرد:

ـ بسیاری از کودکان بعلت محرومیت از تحصیل بزبان مادری، اعتماد بنفس خودرا از دست داده از همان ابتداء از رفتن به مدرسه امتناع می ورزند. بهمین جهت نیز درصد بیسوادی در اینگونه جوامع بسیار بالاتر از جوامعی است که در آن کودکان بزبان مادری خود تحصیل می کنند.

ـ از آنجائیکه کودکان زبان معلم را نمی دانند، قادرند فقط بخش اندکی از دروس را بفهمند. و این باعث می شود که اینگونه کودکان بتدریج اعتماد بنفس خودرا از دست بدهند.

ـ از آنجائیکه اینگونه کودکان اعتماد خودشان را به خود، خانواده و جامعه و ملتی که بدان منسوبند از دست می دهند، ناگزیر در پی کسب هویّت دیگری خواهند بود.

ـ از آنجائیکه زبان فهم کودکان با زبان بیان آنان بیگانه است، قادر نخواهند بود شنیده ها و آموخته های خودرا مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، زیر سئوال ببرند، تحقیق و بررسی کنند. در نتیجه صرفاً به یک مقلّد و تکرار کنندة طوطی وار محفوظات تبدیل خواهند شد.

ـ اگر خلاصه و روشن بگوئیم: فرزندان چنین ملتی نسبت به فرهنگ، اندیشمندان، زبان، تاریخ و تمامی گذشتة خود بیگانه گشته، بر اساس نقشه ای که برایش ریخته اند، به نسلی آماده به پذیرفتن بردگی تبدیل خواهند شد. زیرا یک نسل تنها زمانی به برده تبدیل خواهد شد که از زبان مادریش و از فرهنگ و تاریخش جدا افتاده باشد.

ـ همانند نسلی که از زبان مادریش محروم گشته است، خود زبان مادری نیز قربانی بزرگی خواهد بود. زیرا این زبان نخواهد توانست رشد و انکشاف پیدا کند و به زبان علمی تبدیل گردد.

- هدف ازآموزش زبان مادری ، پاسخ ، به نیازهای احساسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی فرد است. عدم توجه و آموزش به زبان مادری فرد، به عدم تکميل نظام فکري و شخصيتي او منجر شده، عوارضي چون کاهش خلاقيت و ضعف بيان را به همراه دارد. خلاقيت ادبي نيز نقطه آغازخلاقيت هاي فرهنگي و روشنفکري است. فرد در اثر ضعف قدرت بيان از مطرح کردن سئوال يا ايده خويش حتي دربزرگ سالی نيز می گريزد. کسي که ازبيان تفکرات خود مي هراسد، در فکر کردن نيز تنبل مي شود. فردی که به زبان مادری و هويت خود بيگانه شد و علاقه خود را نسبت به ملت و منطقه سکونت خود از دست داد، به راحتي و با کوچکترين مشکلي از محل سکونت خود مهاجرت مي کند.

- درهرجامعه ایکه انسانها از تعلیم و تربیت به زبان مادری خود محرومند، معنی اش این است که درآن بی عدالتی وجود دارد، زیرا درآنجا زبانی بردیگر زبانها در موضعی برتر و حاکم قرار دارد. این به معنی آنست که در آن جامعه محو شدن زبان انسانهای غیرحاکم از صحنه تاریخ از پیش طرح ریزی گشته است. هر ملت و قومی که زبان مادریش را فراموش کرده باشدخواهد مرد و نامش از تاریخ زدوده خواهد شد .

نوشته شده توسط اسماعیل سالاریان

پوستر یونسکو به مناسبت روز جهانی زبان مادری

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

تحلیل و نقدی کوتاه بر فراخوان ریاکارانه ی منتشر شده در سایت کلمه تحت عنوان « متن آذری فراخوان شورای هماهنگی راه سبز برای راه پیمایی ۲۵ بهمن» و باید و نبایدهای فعالین ملل غیر فارس ــ اوغوز خان اوغلو

روز جمعه 21 بهمن فراخوانی در سایت کلمه و گویا به زبان من درآوردی آذری منتشر شد که مرا برآن داشت تا تحلیل و نقد کوتاهی پیرامون این بیانیه ی پر از دروغ و فریب بنویسم.

متن این فراخوان را می توانید از لینک زیر دریافت نمایید :

http://www.kaleme.com/1390/11/21/klm-90380



مقدمه

در این نوشته سعی کرده ام جنبش سبز را به دو مرحله ی اکتیو و پسیو بودن آن تقسیم نمایم و به بررسی نحوه ی رویکردها و نگرش متفاوت و ریاکارانه ی سران و فعالین جنبش سبز به مساله ی ملی در این دو مرحله بپردازم. مرحله ی اکتیو بودن و بروز جدی در صحنه ی آن مربوط به شکلگیری اعتراضات به انتخابات ریاست جمهوری از 25 خرداد 88 تا 25 بهمن 89 در نظر گرفته شده و پسیو بودن آن نیز از سال 90 در نظر گرفته شده است. هرچند به اعتقاد خودم جنبش سبز از آغاز سال 89 پسیو و ایزوله شده است. ولی منظور از اکتیو بودن در اینجا به معنای اکتیو بودن علاوه بر در صحنه بودن، در شبکه های اجتماعی نیز هست که از سال 90 بعد از شکست پلان هایشان و تاثیر منفی منطبق نبودن حرف در دنیای مجازی و عمل نکردن و غایب بودن در صحنه، کاملا پسیو و ایزوله شد. جنبش سبز در دوران قوت و ضعف عملکردها و مواضع دوگانه ای با مساله ی ملی ملل غیر فارس داشته که در ذیل به آنها می پردازیم :



1. مرحله ی اکتیو بودن : جنبش سبز از همان روز اول شکل گیری و پا به میدان گذاشتن با عدم همراهی ملل غیر فارس مواجه شد که دلیل عمده ی آن ماهیت ریاکارانه ی آن و عدم ارائه ی برنامه ی مشخص خصوصا در مورد حقوق ملیتهای غیر فارس و نیز بایکوت اخبار مربوط به مناطق غیر فارس بود که هنوز هم این روند ادامه دارد. نظاره گر بودن و سکوت معنی دار ملل غیر فارس بر این روند، پیامی مهم از طرف ملل غیر فارس به رهبران و ملت فارس بود که ماه ها بعد موجب شد شک سران جنبش سبز (جنبش ملت فارس) در مورد بیداری ملی ملل تحت ستم رفع گردد و سران سبز که حاضر به دادن کوچکترین امتیاز و بیان ستم های روا رفته بر ملل غیر فارس بودند، در دو ماه بعدی بیانیه هایی در مورد تحریم جوکهای باصطلاح قومیتی داده و خواستار تغییر این رویه به سمت جوک برای سران رژیم و شخص احمدی نژاد شدند. این بیانیه و برخورد کوته فکری و عوامفریبی سران جنبش سبز را نشان می داد که می خواستن خواسته های ملی ملل غیر فارس را عمدا در حد تحقیرهای باصطلاح قومیتی تقلیل داده و با این شعارهای پوپولیستی در گمان خویش بتوانند تا حدودی کفه ی ترازو را از سمت فعالین ملی کم و به نفع خویش سنگین نمایند که در نهایت شکست این تاکتیک فریبکارانه ی آنها را دیدیم. سران سبز که شعور و بیداری ملی ملل غیر فارس را فراتر از نگرش سطحی و تحقیرآمیز خویش دیدند، در گام بعدی حرف از اجرای قانون 15 اساسی و تدریس باصطلاح زبان های بومی و محلی به میان آوردند تا به زعم خویش اینبار علاوه بر توده ی ملل غیر فارس، فعالین ملی را که قبلا دور می زدند را نیز وارد تعامل و بازی های سیاسی خویش کنند. این بار نیز فعالین ملی و توده ی ملل غیر فارس شعار و نمایشی بودن اینگونه رفتارهای سران سبز را به آنان گوشزد کرده و موجب شدند بعد از چندین هفته سران سبز باز هم جهت فریب ملل غیرفارس و خصوصا ملت تورک آزربایجان، بطور موقت و باصطلاح گذشتن خرشان از پل (فراخوان تجمعی سران سبز برای 13 آبان 89 ) و نیز آگاهی از فراخوان فعالین ملی برای تظاهرات ضد نژادپرستی (30 مرداد 89 در پی اهانت هواداران ملوان و پرسپولیس)، وبسایتی بزبان تورکی آزربایجانی تحت عنوان «آزادلیغین یاشیل سسی» راه اندازی نمودند. این وبسایت بر خلاف بیانیه ی منتشره در سایت کلمه، ما را نه آذری، بلکه تورک آزربایجانی و زبان ما را تورکی آزربایجانی قلمداد می کند (برای عوامفریبی!) که لینک زیر گویای همه چیز است و متنی که بر خلاف متن باصطلاح آذری سایت کلمه، به تورکی اصیل نگارش شده :



http://tr.irangreenvoice.com/content/4500



عجیبا و غریبا! قضاوت در مورد این سیاست مکارانه و دورویی فعالین سبز را بر عهده ی شما می گذارم!!

در اینجا لینک وبسایت آزادلیغین یاشیل سسی که گویا جهت انعکاس اخبار آزربایجان جنوبی ولی در عمل انعکاس اخبار ملی بطور جهتدار و انعکاس و تبلیغ اخبار و بیانیه های جریانات مرکزگرا ایجاد شده را می آوریم :

http://tr.irangreenvoice.com/

/

در صفحه ی اول این وبسایت عکس میدان آزادی را مشاهده می نماییم که ارتباطی با جغرافیای آزربایجان ندارد و این عکس نمود این است که جنبش سبز تنها مربوط به تهران و خیزش مردم تهران است که در اینجا خبری از قیام ملت تورک در 1 خراد و تصاویر آن و نیز ارک قالاسی (نماد مقاومت ملی تورکها) نیست. این عکس گویای همه چیز است و آن اینکه آزربایجان نه برای حق خویش بلکه بایستی برای نجات تهران و خواسته های ملت فارس و سران سبز به پا خیزد و همه ی جریانات ملی در آزربایجان در داخل جنبش سبز این عالی جنابان حل و محو گردد! در داخل این عکس نیز شعاری به زبان کوردی نوشته شده است!



گویا آزربایجان دارای دو اتنیک تورک و کورد است! اگر بدقت این وبسایت را بررسی نماییم متوجه خواهیم شد که اولین متن منتشر شده در آن به تاریخ 89.5.19 یعنی تقریبا 11 روز مانده به اعتراضات ضد نژادپرستی در آزربایجان و حدودا 3 ماه مانده به تجمعات 13 آبان در پی فراخوان سران جنبش سبز است (قضاوت را بعهده ی شما می سپارم!). آخرین متن ارسال شده و آخرین بروزرسانی در این وبسایت نیز حدودا 10 آبان 89 می باشد! یعنی وقتی خرشان از پل گذشت، نیازی به آپدیت سایت نداشتند!! باز هم قضاوت را به عهده ی خوانندگان عزیز می سپارم. ورژن اصلی این سایت «ندای سبز آزادی» به آدرس زیر می باشد که لحظه لحظه آپدیت می گردد :

http://www.irangreenvoice.com/



در این لینک قبلا در قسمت بالای سایت پنج منوی تغییر زبان (تورکجه-عربی-English-Françis) وجود داشت و قول داده بودند قسمت کوردی و بلوچی نیز افتتاح گردد! حال اینکه اگر به داخل آدرس اصلی سایت برویم، دو منوی توکجه و عربی حذف گشته اند و این دو صفحه تنها حدود 4 ماه فعالیت داشته اند!! بگذریم از این دروغ و ریا و استفاده ی ابزاری از ملل غیر فارس ...



2. مرحله ی پسیو بودن : در این مرحله جنبش سبز که ایزوله شده و عملا قدرت مانور زیادی در محیط مجازی و حقیقی ندارد، یکی دو بار بیانیه هایی کلی در باب حقوق باصطلاح اقوام و زبان مادری شان می دهد که باز بدلیل ماهیت فریبکارانه ی نفس عمل شان با بی تفاوتی و سردی فعالین ملل غیر فارس مواجه

می گردد. بدنبال فراخوان فعالین ملی آزربایجان جهت برگزاری اجتماعات در روز 13 فروردین جهت اعتراض به خشکاندن عمدی دریاچه ی اورمیه، سایتهای موسوم به جنبش سبز (خصوصا همین سایت کلمه و جرس) مثل طبق همیشگی سکوت اختیار می کنند. پس از یک هفته از اعتراضات 13 فروردین در آزربایجان و انعکاس وسیع آن در جهان، سران جنبش سبز برای اینکه از غافله عقب نمانند اخبار مختصری در این مورد نوشته و به آن بسنده می نمایند. با اوجگیری اعراضات گسترده در شهرهای مختلف آزربایجان نسبت به خشک شدن دریاچه ی اورمیه در شهریور ماه امسال، در حالیکه حتی تیتر مهم بسیاری از سایتهای اوپوزیسیون ضد تورک را تشکیل می داد، حدودا 5 روز توسط سایتهای موسوم به جنبش سبز بایکوت و سانسور شد و این امر حتی موجب اعتراض بعضی فعالین جنبش سبز به بایکوت اخبار آزربایجان توسط سران سبز شد که بلاخره در یک عقبنشینی تاکتیکی مجبور به درج اخبار جسته گریخته ای از آن شدند و بیانیه ای توسط امیر حسین ارجمند در خصوص حمایت (ظاهری) از اعتراضات بحق تورکها داده شد. ولی این بیانیه ساعت و زمان مشخصی جهت اعتراضات و تجمعات در حمایت از آزربایجانی ها در شهرهای فارس نشین ارائه نکرده بود! (چون مطابقتی با منافع سران سبز نداشت). حتی برعکس، فعالین مستقل جنبش سبز دو فراخوان در مورد حمایت از دریاچه ی اورمیه داده بودند که در یکی از آن که روز موعودش بازی دو تیم تیراختور و استقلال بود، تماشاگران باصطلاح سبز استقلال توهین های بیشماری نثار تورکها کردند و در چند مورد به ضرب و شتم تورکها نیز پرداهتند! این مرحله مهمترین مرحله از جداسازی افراد ساده دلی از تورکها که هنوز به جنبش سبز دل بسته بودند شد. تناقض ها و ریاکاری های سران سبز حتی موجب بیداری بیشتری از بخواب رفته هایمان شد و افراد بیشتری حقانیت حرکت ملی آزربایجان را مشاهده و مجذوب آن گشتند.



و اما در مورد « متن آذری فراخوان شورای هماهنگی راه سبز برای راه پیمایی ۲۵ بهمن» این متن دارای چند مشکل اساسی است. یکی اینکه تورکهای آذربایجان خود را نه آذری (من درآوردی و اولین جرقه برای آسیمیلاسیون و مشکلات دیگر) بلکه تورک می دانند و حتی فارس ها نیز ما را به اسم تاریخی خود یعنی تورک خطاب می کنند که ریشه در حافظه ی تاریخی دارد. آذربایجانی ها بشدت از واژه ی جعلی و استعماری آذری نفرت دارند و این مساله نشانگر جمود فکری و ادامه ی دشمن تراشی با هویت ملی تورک هاست. مشکل دوم قوم خطاب کردن ملل ساکن در ایران و تنزل دادن هویت و کرامت ملیت آنها به واژه ی تحقیرآمیز قوم است



لفظ قوم برای اجتماعات چند صد الی ۵۰ هزار نفری که فاقد سرزمین پیوسته و جای ثابت باشد، بکار می رود. بنابراین حقوق قومی نیز مسلما هیچ سنخیتی با حقوق ملی ملل غیر فارس ندارد و مخاطب آن گروه های قومی ارمنی، آشوری، گرجی و ... ساکن در کشور باصطلاح ایران می باشد که فاقد سرزمین ملی می باشند. مشکل سوم مبهم بودن مطالبات ملل غیر فارس در این بیانیه است که مسلما نشانگر نادیده گرفتن جنبش های ملی و عدم برسمیت شناختن و عدم تعامل با گروه های ملی توسط سران سبز است.



نتیجه گیری کلی از دو پروسه ی بالا سران جنبش سبز چنین تصور می نمایند که مشکلات اقتصادی (که نسبت به سال 88 بیشتر شده و نارضایتی ها را افزایش داده) موجب پیوستن طبقات پایین جامعه (که اکثرا از میان ملیتهای فارس هستند) به جنبش سبز خواهد شد و دیگر نیاز چندانی نسبت به تعریف از خود، تعریف از ملل غیر فارس و تعامل با فعالان ملی آنها و نیز تعریف و تمجدید ظاهری از ملل غیر فارس ندارند و همانند

سال گذشته نیاز چندانی به تورک آزربایجان خطاب کردن (در سایت آزادلیغین یاشیل سسی) نیست. غافل از اینکه نارضایتی در آزربایجان و سایر مناطق ملی نه یک جنبش صنفی بلکه حرکتی ملی و دربرگیرنده ی حرکتهای دموکراتیک، برابری طلبانه، طبقاتی ... است. خصوصیتی که جنبش سبز فاقد آن است و بظاهر تنها لفظ دموکراتیک آنرا یدک می کشد و عدم وجود ویژگی های طبقاتی و جنسیتی در آن سبب منفعل و تحلیل رفتن آن در جامعه ی فارسی زبان و همچنین عدم وجود ویژگی های تعاونی و سازش پذیری و عدم پذیرش اصل اتنوکراسی و ارجحیت و مقدم بودن آن بر دموکراسی، انحصارطلبی توام با ناسیونالیست افراطی ایرانگرا (فارسگرا) موجب بی تفاوتی ملل غیر فارس بدان شده است.



تمامی این رویدادها نشانگر عدم اصلاح پذیری سران سبز و ریاکار بودن آنهاست. بنابراین ملل غیر فارس، امروزه بیشتر از هر زمان دیگر نیازمند نزدیکی و تعامل با همدیگر بوده و بایستی در جبهه ای واحد و بطور هماهنگ دامنه ی مبارزات ملی جهت حق تعیین سرنوشت و برچیدن امپراطوری ویرانگر ایران و استقرار حکومت ملی در کشور مستقل خود را افزایش دهند. برگزاری سمینارها و نشستهای گوناگون تشکیلات های ملل غیر فارس جهت وحدت هرچه بیشتر حول احقاق حقوق ملی موجب تقویت مبارزات ملی همراستا و عقبنشینی اوپوزیسیون فارس خواهد شد. فعالین ملل غیر فارس بایستی در مقابل اوپوزیسیون قسم خورده ی فارس که اخیرا در کلن و استکهلم بر علیه ملیتهای فارس که گویی از نمایندگان ملل غیر فارس نیز دعوت بعمل آورده بودند و در عمل بیانیه در مورد اینکه فارسی زبان رسمی و مشترک ایرانیان بوده و بایستی استقلال و تمامیت ارضی ایران خط قرمزمان باشد داده بودند، باید جبهه و موضعی واحد تشکیل داده و اینگونه خود را بعنوان یگانه آلترناتیو قدرتمند که قادر به اورگانیزاسیون و برچیدن فاشیست و راسیست است بهم در داخل و هم در دنیا تقدیم نمایند. غیر از این روش، راهکار دیگری وجود ندارد و در صورت تعلل در آن، فرصت سوخته و بایستی در آینده شاهد استمرار راسیست و استعمارگر فارس در ایران حتی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی بود.



زنده باد استقلال ملی ملل غیر فارس

بونا اینانیرام کی یوزده یوز گله جک بیزیمدیر



Oğuz Xan Oğlu / Təbriz / 12.2.2012

۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

در همه جا، با همه كس، هميشه به زبان فارسي گفتگو كن

"در همه جا، با همه كس، هميشه به زبان فارسي گفتگو كن!"

مئهران باهارلي 

توضيح عكس: اعلاني دولتي كه امر به تكلم به زبان استعماري فارسي در آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران مي كند و ايرانيت را مساوي با فارسيت و زبان قوم اقليت فارس را زبان ملي مي نماياند: "علاقه قلبي به ايران و ايرانيت و نشانه كامل شاه پرستي و وطن دوستي، سخن گفتن دائم به زبان ملي شيرين فارسي است. در همه جا، با همه كس، هميشه به زبان فارسي گفتگو كن!". اينگونه اعلانهاي استعماري و نژادپرستانه پس از تاسيس دولت فارسگراي پهلوي، در مدارس آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران پخش و نصب مي شد.

سؤزوموز

دوره حاكميت آزربايجان جنوبي نيمه مستقل-تحت حمايه عثماني به سال ١٩١٨ به سركردگي مجدالسلطنه افشار اورومي، سرآغاز رستاخيز فرهنگي-ملي تركي و جنبش ملي دمكراتيك ترك در آزربايجان جنوبي است. نتيجه اين حاكميت كوتاه مدت، ايجاد جو فرهنگي تركي و پديده خودآگاهي و غرور ملي ترك در ميان اهالي سرتاسر منطقه آزربايجان، در "غالب ايالات و ولايات ترك زبان و حتي نقاط جزء آزربايجان"، از ماكو و اورميه تا تهران و از تبريز و آستارا تا همدان بود. اين جو فرهنگي به نوبه خود در كوتاه مدت منجر به مقبوليت توده اي برنامه ها و فعاليتهاي تشكلهاي فرهنگي و سياسي ترك مانند "تورك اوجاغي" (ترك اجاقي) براي مقابله با حاكميت و استيلاي فارسي و گرايش التحاق به تركيه و يا استقلال در آزربايجان جنوبي گرديد. چنانچه در يكي از گزارشهاي واصله به وزارت امور خارجه ايران- گزارش كارگذار آستارا كه اين تحولات را به دقت دنبال مي كرد- علاوه بر تعدادي از چهره هاي محلي در آستارا- "ميرفتاح و مير عباسقلي و غيره" كه ظاهرا در اين زمينه فعال بودند، سفير جديد تركيه در ايران نيز از جمله كساني ذكر شده بود كه "معروف است" در تهران به ترويج برنامه هاي ترك اجاقي مشغول است. در گزارشات ديگر گفته مي شود: "اتحادي دارند به نام اتحاد ترك- غير از اتحاد اسلام- كه در غالب ايالات و ولايات ترك زبان، حتي در اورميه محرمانه مجالس تشكيل داده اند..."، و يا "مجالسي كه در اين اواخر به نام اتحاد ترك خيلي محرمانه، بلكه به عنوان مهماني هفتگي در منزل همان اعضاء مجلس مزبور تشكيل مي شود". در گزارش ديگري "از ورود گاه به گاه مقدار زيادي كتب به السنه تركي به تبريز و نقاط جزء آزربايجان كه به قيمتهاي خيلي نازلي فروش و بين اهالي توزيع شده است" سخن مي رود.

پس از آن روياروئي دولت و نخبگان فارس و مانقورتهاي ترك با هويت تركي و سعي در ريشه كن ساختن زبان تركي و جايگزين كردن هويت و زبان فارسي در آزربايجان كه پس از انقلاب مشروطيت آغاز شده بود، شدت و وسعت بسيار يافت. حكومت وقت نيز امر امحاء زبان و هويت تركي را به وزارت جنگ محول نمود، زيرا "اگر اولياي امور براي انتشار زبان فارسي در حدود آزربايجان جهدي وافي و جهدي كافي مبذول ندارند، هيچ وقت از انفكاك و تجزيه اين قطعه ايمن نبوده و بالاخره اين ايالت وسيع نيز مثل ساير قطعات در اثر لاقيدي و سهل انگاري مجزا يا به تمليك ديگر منضم خواهد شد". به دنبال آن وزير جنگ (رضا خان) پيگيري اين امر را به اسم توسعه معارف و آموزش زبان فارسي در حيطه وظائف قشون قرار داد "و براي ترويج زبان فارسي و مراقبت در تعليم و تعلم آن در كليه نقاط آزربايجان تعليمات لازم به ايالت و اميرلشكر شمال غرب داده شد".

يكي از اقداماتي كه در اين زمينه عملي شد، تشكيل "انجمن ترويج زبان فارسي" در تبريز در اواخر سال ١٣٠٤ به امر سرتيپ محمد حسين خان آيرم امير وقت لشكر شمال غرب بود. جرايد تهران و تبريز (شفق سرخ، ١٢ اسفند ١٣٠٤) از اهداف اين انجمن كه اموري چون "... دان تياترهاي فارسي، لزوم مكاتبه به زبان فارسي در دواير دولتي، تشكيل مدارس مجاني ابتدائي (فارسي)، وعظ كردن بر منابر به زبان فارسي و غيره" را شامل مي شد تمجيد كردند و اين اقدام "صاحب منصب فاضل و وطن پرست آقاي سرتيپ محمد حسين خان" را ستودند كه "مكنونات قلبي آزربايجانيان را تقويت و كمك مي نمايند". روزنامه ناهيد نيز اين اقدام را ".... نهضت مهمي كه در صفحه آزربايجان راجع به زبان فارسي و زبان اصلي آزربايجان شروع شده بود" ناميده و ابراز خوشوقتي كرد (ناهيد، ٣٠ فروردين ١٣٠٥).

در سال ١٣٠٥ "كنگره ملي زبان فارسي" در تبريز برگزارشد. سرتيپ خود در آن كنگره حضور يافت و نطقها ايراد گرديد. اما همان سال عكس العملي از مردم ترك به ظهور رسيد كه سابقه نداشت. در ايام عيد نوروز چند فقره كارت تبريك چاپي از شهر تبريز و اطراف به مقامات ارسال شد كه به زبان تركي نوشته شده بودند.

در قبال اقداماتي چون نصب آگهي "تركي حرف زدن ممنوع است" در مدارس نيز واكنشهاي عمومي مشاهده شد. ميرزا علي مكتبدار به سخره "...در جوار حمام متصل به مكتب خود معروف به حمال ميرفتاح اين جمله را در لوحه اي نوشته و نصب كرده بود: "رو تراشيدن در اين حمام را موقوف دارند" (محمد علي صفوت، تاريخ فرهنگ آزربايجان، چاپخانه قم)

نوت: همه نقل قولها از كتاب پان تركيسم و ايران، تاليف كاوه بيات، مولف و تاريخنگار دولتي و پان ايرانيست است.
--------------

۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

ویروسی بنام حزب پان ایرانیست

ویروسها قادر نیستند به تنهایی سوخت و ساز خود را تهیه کنند بنابراین برای بقا و تکثیر خود سلولهای موجودات زنده را آلوده کرده و برای بقای خود در مواردی موجب مرگ موجودات زنده می شوند
در واقع گروهک نژادپرست پان ایرانیست در میدان سیاست مانند ویروس کشنده عمل می نماید و در عمل بقا و تکثیر خود را فقط با افزایش نفرت بر علیه ترکان، عربها، یهودیان و سرانجام با نابودی آنان ممکن می داند

در سایت رسمی حزب پان ایرانیست ایدلوژی پان ایرانیسم بدینگونه تشریح می شود «واژه مقدس پان ایرانیسم را نمی توان بدون نژاد باوری در ذهن متصور شد. گویی این دو، دوقلوهای به هم چسبیده ای هستند که هیچ پزشک مجربی نمی تواند آن ها را از هم جدا کند و جدایی شان موجب مرگ هر دو می شود. اما در این میان پاره ای از نابخردان که پان ایرانیسم را در میان پس مانده های لیبرالیسم جستجو می کنند همواره بر این بوده اند تا این اندیشه ورجاوند را که سابقه اش برابر سابقه تشکیل ملت ایران است،  با افکار زنگ زده خود منطبق نشان دهند. بر این پایه " ایران برتر از همه " هم چون گذشته قصد دارد تا با ارایه اسنادی که برای نخستین بار در این تارنگار منتشر می شود اثبات نماید که نه تنها امروز، بلکه در آغازین روزهای نهضت و در درازای فعالیت های حزبی و مکتبی، این دو همزاد، هیچ گاه از هم جداشدنی نبوده اند

«تصویری که می بینید، صفحه نخست روزنامه " ندای پان ایرانیسم " ارگان " حزب پان ایرانیست " در اوایل دهه سی خورشیدی است. در این صفحه که مهمترین نوشتارها بدان اختصاص پیدا می کند، " کنگره عمومی نمایندگان حزب پان ایرانیست " و نیز عکسی جمعی از سروران: شهید دکتر عاملی، محسن پزشکپور و آق بیاتی چاپ شده که با فلش قرمز رنگ به خوبی نمایان است. اما نکته جالب این که در همین صفحه نخست از ارگان حزب پان ایرانیست و در کنار تصویر سرور محسن پزشکپور، مقاله ای چاپ شده است با عنوان : " جهود شناسی : ماسک جنایت " . این مقاله از سلسله مقاله هایی است با عنوان " جهود شناسی " که به طور مرتب و در کنار دیگر مطالب نژاد باورانه در این روزنامه و سایر روزنامه های پان ایرانیستی چاپ می شد

این مقاله با این جملات آغاز می شود

جنایت و فعالیت های تخریبی قوم پلید جهود بر هیچ کس پوشیده نیست... و کسانی که به روحیات و طرق کار این قوم آشنا شوند بیش از پیش خود را آماده مبارزه با این حشرات موذی و زالوهای اجتمایی می نمایند

بررسی پرچم حزب نازی و پرچم حزب پان ایرانیست

پرچم حزب پان ایرانیست کاملا از پرچم حزب نازی تقلید شده و فقط به جای صلیب شکسته علامت نامساوی افزوده شده که در اصل به معنای باور به برتری‌نژاد پاک فارس بر نژادهای دیگر در ایران است. پان ایرانیست‌ها برای دفاع از عقاید حزبی در سایت رسمی پان ایرانیست می‌نویسند:

«ما آریا گرایی را قبول نداریم و همه با هر نژادی ایرانی هستیم، علامت نامساوی حزب پان ایرانیست به معنای مخالف با استبداد و استعمار است.»

اگر پان ایرانیست‌ها موافق برابری نژادی هستند! بهتر نبود از علامت مساوی (=) در پرچم استفاده می‌کردند؟

اما چرا از علامت نامساوی (≠) استفاده کردند؟ با چه کسانی مساوی نیستند؟ اعراب یا ترک‌ها؟ شاید هر دو…

ترکیب رنگ قرمز، سیاه و سفید که مانند پرچم آلمان نازی طراحی شده، بهمراه علامت نابرابری (≠) به چه منظور است؟

اگر تفکر پان ایرانسم، عرب ستیز و ترک ستیز نیست، چرا در سایت رسمی پان ایرانیست می‌نویسند:

«ترک‌های ایران بیگانه‌های هستند که برای مدتی مهمان ناخوانده سرزمین آریایی ما شدند و از لحاظ نژادی فقط آذری‌ها و کرد‌ها ایرانی هستند»

دو حزب و یک پرچم مشترک و عقاید مشابه، ثابت می‌کند که حزب پان ایرانیست نژادپرست می‌باشد و در آروزی نسل کشی یهودیان، اعراب و ترک‌ها در ایران است!

حزب نازی آلمان به یهودیان لقب موش‌های کثیف را می‌داد و در مقابل حزب پان ایرانیست به اعراب ایران و جهان القاب: «سوسمار خور، وحشی، تازی (به معنی سگ صحرا و یا کنایه به چادرنشینی در بیابان‌های عربستان)، بی‌فرهنگ» و به ترک‌های ایران و جهان لقب: «ترک خر، نفهم، مغول‌زاده، بی‌ریشه» می‌دهد!

پان ایرانیست نه فقط پرچم حزبی‌اش نژادپرستانه و ضد انسانی است بلکه عقاید حزبی پان ایرانیسم همانند و حتی فرا‌تر از حزب نازی است! حدالقل اعضای حزب نازی عرب ستیز، ترک ستیز و اسلام ستیز نبودند! ولی در اندیشه پان ایرانیسم به دلیل اینکه ۱۴۰۰ سال پیش مسلمانان به ایران حمله کردند، امروز از هموطنان عرب خود نفرت دارند و یا فقط به این دلیل که در گذشته ترک‌ها وارد خاک ایران شدند، ترک ستیزی می‌کنند!

جالب‌تر اینجاست که هیچ دلیل‌ای برای یهود ستیزی ندارند، اما بشدت از جامعه کلیمیان ایران نفرت دارند و در سایت‌ها و انجمن‌های خود تبلیغ بر علیه کلیمیان ایران می‌کنند.

سایت نازیسم از پان ایرانیست ها با لوگو حمایت میکند

حزب پان ایرانیست پس از مدتی برای فریب جوانان این مرز و بوم از رنگ سبز در پرچم حزبی استفاده کرد، هم اکنون این حزب نژادپرست دو پرچم با رنگ قرمز و سبز دارد، که قرمز را در مراسم رسمی درون حزبی استفاده می‌کنند، اما پرچم سبز رنگ را برای معرفی حزب به عوام مورد استفاده قرار می‌دهند.

تن‌ها ما اعضای جدا شده از حزب پان ایرانیست، می‌دانیم که در پشت این پرچم سبز رنگ چه عقاید فاشیستی و ضد انسانی پنهان شده است.

تهیه شده توسط گروه خبری آزاد تریبون