ساخته
دست نويسندگان و روشنفكران سرخورده ای است که با بهره گيری از این تفكر
پوچ و غير علمی به تاريخ سازی و افسانه پردازيهای آريا محورانه پرداخته و
در اين راه از افسانه های فردوسی گرفته تا نظرات جعلی اروپائيان و حتی آيات
مقدس قرآن سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده
های روانی خود راتخليه کردند...
در سال 1813 ‹‹توماس يونگ ››اين زبان مادر را زبان ‹‹هند و اروپائي ››ناميد و در نهايت ‹‹ماكس مولر ››آلمانی در سال 1861 اقوامی را كه به اين زبان سخن می گفتند ‹‹ آريايی ››خواند ولی در عين حال اذعان كرد كه اين اشتراكات زبانی ميان اين اقوام هرگز به منزله وجود نژاد واحد نمی باشد و بيان داشت كه آريايی چيزی جز يك اصلاح زبانشناختی نيست و هرگز نمی توان سخنگويان اصلی به زبان آريايی را شناخت و يا خاستگاهشان را معلوم كرد .
متاسفانه با وجود اينكه ابداع گر اين نام به عدم وجود نژاد آريايی تاكيد كرده بود ، اما انحراف بزرگ تاريخی بوقوع پيوست و برخی دانشمندان بدنبال پيداكردن خاستگاههای اين قوم موهوم وجعلی درتاريخ پرداختند . ولي استنتاجهای كاملا متناقض و بی پايه و اساس آنان در مورد خاستگاه اين قوم دليلی بر پوچی فرضيه نژادآريايی شد.
متاسفانه بدليل وجود جو خود پرستی و ديگر ستيزی ميان اروپائيان آن دوره تفكر وجود نژاد آريا زنده ماند و توسط يك انگليسی ژرمن پرست كه دچار بيماری روانی نيز بوده است ، بال و پر داده شد.
اين فرد ‹‹هوستن استورات چمبرلن ››بود كه در سال 1916 به تابعيت آلمانها درآمده و در كتاب ‹‹پايه های قرن بيستم ››سعی در اثبات برتری نژادی آلمانيهای به اصطلاح آريايی نموده و تمام مفاخر جهان از اسكندر گرفته تا گاليله و حتی حضرت عيسی(ع)را آلمانی معرفي كرد.
اين تفكر جنون آميز بقدری در اروپا رشد كرد كه برخی از انديشمندان ميزان شكست يا پيروزی يك ملت را در وجود تعداد افراد آريايی و خلوص خون آريايی در آنان دانستند .
‹‹ ويل دورانت ››نويسنده و تاريخدان بزرگ جهان جواب اين ادعاهای احمقانه را با مطرح كردن يك سوال پاسخ می دهد:
«اگر تمدن و تمدن سازی كلا منحصر به آرياهاست پس تمدن عظيم چين و تمدن بزرگ سومر و ايلام و فرهنگ و معماری عظيم آزتكها و اينكاها و ماياها در آمريكا را چه كسانی ساختند.آيا اينان نيزآريايی اند؟»
در سال 1923 هيتلر چمبرلن را ملاقات كرده و تفكر برتری نژاد آريايی را باور نمود و با به تحرير در آوردن كتاب ‹‹نبرد من ››نازيسم و فاشيسم آلمانی را پايه ريزی نمود . اين تفكر تبديل موتور محركه آلمانی های متجاوز شد كه در جنگ جهانی اول شكست خورده بود و نيز وسيله ای جهت جبران سرخوردگيهای حاصل از آن جنگ گرديد و در نهايت ناسيونال سوسياليسم آلمانی احيا شده و ديكتاتوری نازيستی بزرگترين جنگ تاريخ بشر را در سال 1939 با حمله به كشورهای همسايه آغاز كرد . تبعات اين جنگ ، نسل كشی ملل به اصطلاح غير آريائی ، قتل عام پنجاه ميليون انسان ، ويرانی كل اروپا و بخش اعظم افريقا و آسيا و شكست و سركوب خود آريا پرستان آلمانی گرديد آنان در نهايت بعنوان دشمنان بشريت در دادگاه جنايات جنگی محاكمه و مجازات گرديدند.
با وجود شكست سختی كه اين تفكر در اروپا متحمل شد متاسفانه باز به رشد خود در كشور ما ادامه داد و مورد حمايت و تشويق و تبليغ خاندان پهلوی ، لژهای فراماسونری و احزاب ناسيوناليست افراطي و … گرديد.
ريشه اين مساله به احساس حقارت و سرخوردگی ناشی از عقب ماندگی ايران در مقايسه با اروپائيان ، در ميان روشنفكران و نخبگان ايرانی برمی گردد. به اين شكل كه آنان بجای ريشه يابی و كشف علل واقعی عقب ماندگي كشور و پيدا كردن راه چاره براي آنها سعی در فرافكنی ضعفها و شكستهای ايرانيان نموده و گناه را بگردن اعراب و مغولها و تركهای غير آريايي (و بالطبع غير متمدن انداخته) و با وصل كردن خود به اروپائيان و با بهره گيري از ايده نژاد آريا تقليد بي چون و چرا از آنان را تنها راه چاره دانسته و سركوب ديگر ملل غير فارس ايرانی را يگانه راه اتحاد و ترقی ايران معرفی نمودند.
نويسندگان و روشنفكران سرخورده {{همچون: دكترمحمود افشار ، كسروی ، تقی زاده ، جمال زاده ، اردشير جی ريپورتر ( جاسوس انگليس و معمار سلسله پهلوی ) و …وبا تشکیل حزب نژاد پرستی كه با شكل گيری تاريخ ايران برمدار آريا پرستی و نژاد گرائی باعث رشد تفکر پان فارسيسم و فاشيسم با نام جعلي پان ايرانيسم و ناسيوناليسم ايراني گرديدند }} با بهره گيری از اين تفكر پوچ و غير علمی به تاريخ سازی و افسانه پردازيهای آريا محورانه پرداخته و در اين راه از افسانه های فردوسی گرفته تا نظرات جعلي اروپائيان و حتی آيات مقدس قرآن سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده های روانی خود راتخليه و ضعف و زبونی تاريخی شان را توجيه نمودند.
اتحادی كه اين احزاب و ديگر گروهها و افراد آرياپرست با فشار عليه توركها و كوردها و اعراب برا اين سرزمین به ارمغان آورده و این سرزمین را در مرز تجزيه قرار داده اند و در عمل ثابت كرده اند كه آريائيسم و پان ايرانيسم نتيجه ای جز جنگ و تفرقه و قتل عام فرهنگی بین ملل ساکن این سرزمین به ارمغان نخواهند آورد
در سال 1813 ‹‹توماس يونگ ››اين زبان مادر را زبان ‹‹هند و اروپائي ››ناميد و در نهايت ‹‹ماكس مولر ››آلمانی در سال 1861 اقوامی را كه به اين زبان سخن می گفتند ‹‹ آريايی ››خواند ولی در عين حال اذعان كرد كه اين اشتراكات زبانی ميان اين اقوام هرگز به منزله وجود نژاد واحد نمی باشد و بيان داشت كه آريايی چيزی جز يك اصلاح زبانشناختی نيست و هرگز نمی توان سخنگويان اصلی به زبان آريايی را شناخت و يا خاستگاهشان را معلوم كرد .
متاسفانه با وجود اينكه ابداع گر اين نام به عدم وجود نژاد آريايی تاكيد كرده بود ، اما انحراف بزرگ تاريخی بوقوع پيوست و برخی دانشمندان بدنبال پيداكردن خاستگاههای اين قوم موهوم وجعلی درتاريخ پرداختند . ولي استنتاجهای كاملا متناقض و بی پايه و اساس آنان در مورد خاستگاه اين قوم دليلی بر پوچی فرضيه نژادآريايی شد.
متاسفانه بدليل وجود جو خود پرستی و ديگر ستيزی ميان اروپائيان آن دوره تفكر وجود نژاد آريا زنده ماند و توسط يك انگليسی ژرمن پرست كه دچار بيماری روانی نيز بوده است ، بال و پر داده شد.
اين فرد ‹‹هوستن استورات چمبرلن ››بود كه در سال 1916 به تابعيت آلمانها درآمده و در كتاب ‹‹پايه های قرن بيستم ››سعی در اثبات برتری نژادی آلمانيهای به اصطلاح آريايی نموده و تمام مفاخر جهان از اسكندر گرفته تا گاليله و حتی حضرت عيسی(ع)را آلمانی معرفي كرد.
اين تفكر جنون آميز بقدری در اروپا رشد كرد كه برخی از انديشمندان ميزان شكست يا پيروزی يك ملت را در وجود تعداد افراد آريايی و خلوص خون آريايی در آنان دانستند .
‹‹ ويل دورانت ››نويسنده و تاريخدان بزرگ جهان جواب اين ادعاهای احمقانه را با مطرح كردن يك سوال پاسخ می دهد:
«اگر تمدن و تمدن سازی كلا منحصر به آرياهاست پس تمدن عظيم چين و تمدن بزرگ سومر و ايلام و فرهنگ و معماری عظيم آزتكها و اينكاها و ماياها در آمريكا را چه كسانی ساختند.آيا اينان نيزآريايی اند؟»
در سال 1923 هيتلر چمبرلن را ملاقات كرده و تفكر برتری نژاد آريايی را باور نمود و با به تحرير در آوردن كتاب ‹‹نبرد من ››نازيسم و فاشيسم آلمانی را پايه ريزی نمود . اين تفكر تبديل موتور محركه آلمانی های متجاوز شد كه در جنگ جهانی اول شكست خورده بود و نيز وسيله ای جهت جبران سرخوردگيهای حاصل از آن جنگ گرديد و در نهايت ناسيونال سوسياليسم آلمانی احيا شده و ديكتاتوری نازيستی بزرگترين جنگ تاريخ بشر را در سال 1939 با حمله به كشورهای همسايه آغاز كرد . تبعات اين جنگ ، نسل كشی ملل به اصطلاح غير آريائی ، قتل عام پنجاه ميليون انسان ، ويرانی كل اروپا و بخش اعظم افريقا و آسيا و شكست و سركوب خود آريا پرستان آلمانی گرديد آنان در نهايت بعنوان دشمنان بشريت در دادگاه جنايات جنگی محاكمه و مجازات گرديدند.
با وجود شكست سختی كه اين تفكر در اروپا متحمل شد متاسفانه باز به رشد خود در كشور ما ادامه داد و مورد حمايت و تشويق و تبليغ خاندان پهلوی ، لژهای فراماسونری و احزاب ناسيوناليست افراطي و … گرديد.
ريشه اين مساله به احساس حقارت و سرخوردگی ناشی از عقب ماندگی ايران در مقايسه با اروپائيان ، در ميان روشنفكران و نخبگان ايرانی برمی گردد. به اين شكل كه آنان بجای ريشه يابی و كشف علل واقعی عقب ماندگي كشور و پيدا كردن راه چاره براي آنها سعی در فرافكنی ضعفها و شكستهای ايرانيان نموده و گناه را بگردن اعراب و مغولها و تركهای غير آريايي (و بالطبع غير متمدن انداخته) و با وصل كردن خود به اروپائيان و با بهره گيري از ايده نژاد آريا تقليد بي چون و چرا از آنان را تنها راه چاره دانسته و سركوب ديگر ملل غير فارس ايرانی را يگانه راه اتحاد و ترقی ايران معرفی نمودند.
نويسندگان و روشنفكران سرخورده {{همچون: دكترمحمود افشار ، كسروی ، تقی زاده ، جمال زاده ، اردشير جی ريپورتر ( جاسوس انگليس و معمار سلسله پهلوی ) و …وبا تشکیل حزب نژاد پرستی كه با شكل گيری تاريخ ايران برمدار آريا پرستی و نژاد گرائی باعث رشد تفکر پان فارسيسم و فاشيسم با نام جعلي پان ايرانيسم و ناسيوناليسم ايراني گرديدند }} با بهره گيری از اين تفكر پوچ و غير علمی به تاريخ سازی و افسانه پردازيهای آريا محورانه پرداخته و در اين راه از افسانه های فردوسی گرفته تا نظرات جعلي اروپائيان و حتی آيات مقدس قرآن سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده های روانی خود راتخليه و ضعف و زبونی تاريخی شان را توجيه نمودند.
اتحادی كه اين احزاب و ديگر گروهها و افراد آرياپرست با فشار عليه توركها و كوردها و اعراب برا اين سرزمین به ارمغان آورده و این سرزمین را در مرز تجزيه قرار داده اند و در عمل ثابت كرده اند كه آريائيسم و پان ايرانيسم نتيجه ای جز جنگ و تفرقه و قتل عام فرهنگی بین ملل ساکن این سرزمین به ارمغان نخواهند آورد