۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

نژاد پرستي ، آريا ئيسم و پان فارسییسم = پان ايرانيسم

ساخته دست نويسندگان و روشنفكران سرخورده ای است که با بهره گيری از این تفكر پوچ و غير علمی به تاريخ سازی و افسانه پردازيهای آريا محورانه پرداخته و در اين راه از افسانه های فردوسی گرفته تا نظرات جعلی اروپائيان و حتی آيات مقدس قرآن سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده های روانی خود راتخليه کردند...
در سال 1813 ‹‹‌توماس يونگ ››‌اين زبان مادر را زبان ‹‹‌هند و اروپائي ››‌ناميد و در نهايت ‹‹‌ماكس مولر ››‌آلمانی در سال 1861 اقوامی را كه به اين زبان سخن می گفتند ‹‹ آريايی ››‌خواند ولی در عين حال اذعان كرد كه اين اشتراكات زبانی ميان اين اقوام هرگز به منزله وجود نژاد واحد نمی باشد و بيان داشت كه آريايی چيزی جز يك اصلاح زبانشناختی نيست و هرگز نمی توان سخنگويان اصلی به زبان آريايی را شناخت و يا خاستگاهشان را معلوم كرد .
متاسفانه با وجود اينكه ابداع گر اين نام به عدم وجود نژاد آريايی تاكيد كرده بود ، اما انحراف بزرگ تاريخی بوقوع پيوست و برخی دانشمندان بدنبال پيداكردن خاستگاههای اين قوم موهوم وجعلی درتاريخ پرداختند . ولي استنتاجهای كاملا متناقض و بی پايه و اساس آنان در مورد خاستگاه اين قوم دليلی بر پوچی فرضيه نژادآريايی شد.

متاسفانه بدليل وجود جو خود پرستی و ديگر ستيزی ميان اروپائيان آن دوره تفكر وجود نژاد آريا زنده ماند و توسط يك انگليسی ژرمن پرست كه دچار بيماری روانی نيز بوده است ، بال و پر داده شد.
اين فرد ‹‹‌هوستن استورات چمبرلن ››‌بود كه در سال 1916 به تابعيت آلمانها درآمده و در كتاب ‹‹‌پايه های قرن بيستم ››‌سعی در اثبات برتری نژادی آلمانيهای به اصطلاح آريايی نموده و تمام مفاخر جهان از اسكندر گرفته تا گاليله و حتی حضرت عيسی(ع)را آلمانی معرفي كرد.
اين تفكر جنون آميز بقدری در اروپا رشد كرد كه برخی از انديشمندان ميزان شكست يا پيروزی يك ملت را در وجود تعداد افراد آريايی و خلوص خون آريايی در آنان دانستند .
‹‹ ويل دورانت ››‌نويسنده و تاريخدان بزرگ جهان جواب اين ادعاهای احمقانه را با مطرح كردن يك سوال پاسخ می دهد:
«اگر تمدن و تمدن سازی كلا منحصر به آرياهاست پس تمدن عظيم چين و تمدن بزرگ سومر و ايلام و فرهنگ و معماری عظيم آزتكها و اينكاها و ماياها در آمريكا را چه كسانی ساختند.آيا اينان نيزآريايی اند؟»
در سال 1923 هيتلر چمبرلن را ملاقات كرده و تفكر برتری نژاد آريايی را باور نمود و با به تحرير در آوردن كتاب ‹‹‌نبرد من ››‌نازيسم و فاشيسم آلمانی را پايه ريزی نمود . اين تفكر تبديل موتور محركه آلمانی های متجاوز شد كه در جنگ جهانی اول شكست خورده بود و نيز وسيله ای جهت جبران سرخوردگيهای حاصل از آن جنگ گرديد و در نهايت ناسيونال سوسياليسم آلمانی احيا شده و ديكتاتوری نازيستی بزرگترين جنگ تاريخ بشر را در سال 1939 با حمله به كشورهای همسايه آغاز كرد . تبعات اين جنگ ، نسل كشی ملل به اصطلاح غير آريائی ، قتل عام پنجاه ميليون انسان ، ويرانی كل اروپا و بخش اعظم افريقا و آسيا و شكست و سركوب خود آريا پرستان آلمانی گرديد آنان در نهايت بعنوان دشمنان بشريت در دادگاه جنايات جنگی محاكمه و مجازات گرديدند.
با وجود شكست سختی كه اين تفكر در اروپا متحمل شد متاسفانه باز به رشد خود در كشور ما ادامه داد و مورد حمايت و تشويق و تبليغ خاندان پهلوی ، لژهای فراماسونری و احزاب ناسيوناليست افراطي و … گرديد.
ريشه اين مساله به احساس حقارت و سرخوردگی ناشی از عقب ماندگی ايران در مقايسه با اروپائيان ، در ميان روشنفكران و نخبگان ايرانی برمی گردد. به اين شكل كه آنان بجای ريشه يابی و كشف علل واقعی عقب ماندگي كشور و پيدا كردن راه چاره براي آنها سعی در فرافكنی ضعفها و شكستهای ايرانيان نموده و گناه را بگردن اعراب و مغولها و تركهای غير آريايي (و بالطبع غير متمدن انداخته) و با وصل كردن خود به اروپائيان و با بهره گيري از ايده نژاد آريا تقليد بي چون و چرا از آنان را تنها راه چاره دانسته و سركوب ديگر ملل غير فارس ايرانی را يگانه راه اتحاد و ترقی ايران معرفی نمودند.
نويسندگان و روشنفكران سرخورده {{همچون: دكترمحمود افشار ، كسروی ، تقی زاده ، جمال زاده ، اردشير جی ريپورتر ( جاسوس انگليس و معمار سلسله پهلوی ) و …وبا تشکیل حزب نژاد پرستی كه با شكل گيری تاريخ ايران برمدار آريا پرستی و نژاد گرائی باعث رشد تفکر پان فارسيسم و فاشيسم با نام جعلي پان ايرانيسم و ناسيوناليسم ايراني گرديدند }} با بهره گيری از اين تفكر پوچ و غير علمی به تاريخ سازی و افسانه پردازيهای آريا محورانه پرداخته و در اين راه از افسانه های فردوسی گرفته تا نظرات جعلي اروپائيان و حتی آيات مقدس قرآن سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده های روانی خود راتخليه و ضعف و زبونی تاريخی شان را توجيه نمودند.

اتحادی كه اين احزاب و ديگر گروهها و افراد آرياپرست با فشار عليه توركها و كوردها و اعراب برا اين سرزمین به ارمغان آورده و این سرزمین را در مرز تجزيه قرار داده اند و در عمل ثابت كرده اند كه آريائيسم و پان ايرانيسم نتيجه ای جز جنگ و تفرقه و قتل عام فرهنگی بین ملل ساکن این سرزمین به ارمغان نخواهند آورد

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

جوکهای"ترکه"

جوکهای ترکی صرفا درایران جهت توهین وتحقیر وتمسخرترکهابرای ازخودبیگانه کردن ویاآسیمیلاسیون آنهاتوسط جوکرهای پان ایرانیست وضدترک ساخته ودرسایتهااینترنتی,اس ام اس,صفحات فیس بوک,توییترو...رواج یافته می شود.ساختن جوک برای ملتی که فرهنگ وزبان آن ملت رابه تمسخر بگیرد بی شک نژادپرستی خالص میباشد وهیچ توجیهی نمیتواند داشته باشد.
هرروزدردرفضای حقیقی ومجازی شاهدیم که صدهاجوک برای ترکان که فرهنگ واجتماع وزبان ملت ترک رانشانه گرفته است,بوجودمیاید.هیچ وقت ندیده ایم که احدی ازقوم فارس وروشنفکرانش رواج این جوکهارامحکوم کرده ویک عمل کاملا نژادپرستانه تلقی کنند.همیشه ازطرف قوم فارس وتولیدکنندگان این جوکها میشنویم که"این جوکها صرفاجهت خنده وخندیدن است"آدم باید جنبه داشته باشه""جوک گویی موجبات همدلی وهمبستگی رافراهم میاورد""درهمه جای دنیا جوک گویی رواجه و....
همین چندروز پیش خبرجریمه توئیت نژادپرستانه 71.000 دلارراشنیدیم که این هم نفرت جوامع پیشرفته ازنژادپرستی ورواج جوک گویی برای ملتهارانشان میدهد.
میتوانیددرموتورهای جستجوگر دواژه "جوک ترکی" ویا"جوک ترکه"راسرچ کنیدمیبینیدکه درعرض چندصدم ثانیه به چندصدهزار موضوع ولینک مربوطه خواهید رسیدکه به خوبی عقب ماندگی وفاشیست بودن جامعه فارس رانشان میدهد.
ماملت ترک که خواستار احقاق حقوق پایمال شده مان درایران هستیم وبه جای رسیدگی واجابت خواسته هایمان ازطرف سردمداران حکومت,احزاب سیاسی چپ وراست,جنبش های دمکراتیک مطلقا فارس ومرکزگرا و...فاشیست وپان ترک تلقی میشویم,اگرماهم این هم جوک برای تحقیر وتوهین به ملت فارس میساختیم آنوقت اسممان راچه میگذاشتند؟

مرگ زبانها و نوع نگرش به زبان ترکی از دیروز تا امروز

اومود اورمولو
بنا به بسیاری از تحقیقات امروزه در دنیا نزدیک به 7 هزار زبان موجود می باشد. البته رقم فوق قطعی نیست، عدم قطعیت آمار نیز متاثر از تفاوت نظر بین محققین و زبان شناسان جهانی در متمایز نمودن "لهجه" و "زبان" می باشد. بر اساس نظر بسیاری از زبان شناسان لهجه های متفاوت تشکیل زبانی متفاوت را می دهند، در حالیکه بعضی دیگر از زبانشناسان این نظریه را رد می کنند.
مثالی از موقعیت کشورهای اسکاندیناوی می آورم: زبانهای سوئد، نروژ و دانمارک در نظر بعضی از زبان شناسان به عنوان یک زبان تقدیم می گردند ولی به نظر بسیاری از زبانشناسان به عنوان 3 زبان مختلف معرفی می شوند.
در عین این تفاوت نگرش ها حقیقتهائی نیز توسط تمامی زبان شناسان جهان مطرح می گردد و آن هم مرگ بسیاری از زبانهاست. بر اساس تحقیقات علمی که از سوی سازمان یونسکو صورت گرفته است از هر 10 زبان 9 زبان تا 100 سال پیش رو تماماً به فراموشی سپرده خواهد شده و به نوعی دچار مرگ زبانی خواهند گشت ، این رقم به صورت عددی برابر با 5 هزار و 400 زبان میباشد.
در سال 1994 کتابی با نام Atlas of the World's Languages in danger که در برگیرنده اطلس زبانی ملل دنیا می باشد توسط Christopher Moseley و همکارش در 374 صفحه و 113 نقشه منتشر گردید که کتاب فوق تاکنون یکی از مهمترین و قابل استناد ترین منابع زبانی در دنیا می باشد. در کتاب مذکور بحث زبانهای در خطر مرگ به صورت علمی و با توجه به آمار مورد بحث قرار گرفته اند.
امروزه 497 زبان در خطر مرگ فوری اند، اکثر این زبانان دارای متکلمین زیر 50 نفر می باشند. نکته جالب توجه در مرگ زبانی مختص به وسعت جغرافیائی نمی باشد، برای مثال در پاپوآ گینه نو (Papua New Guinea) که در ابعادی به مانند کشور دانمارک واقع شده مردم موجود در این کشور در حال تکلم به 830 زبان مختلف می باشند. 
در حقیقت مرگ زبانی مرگ اجتماع و مرگ فرهنگی تلقی می گردد، بسیاری از زبانها به علت وجود در سیستم هائی که در موقعیت زبان مغلوب قرار داشته و توسط زبان غالب پس زده شده و از گزند انواع سیاست های آسیمیلاسیون در امان نبوده اند دچار مرگ زبانی می گردند. مرگ زبانی بستگی به تعدد انسانهای متکلم به یک زبانی بستگی ندارد بلکه میلیونها انسان متکلم به یک زبان زمانی که قادر به آفرینش ادبیات (نظم و نثر)، فولکلور، آثار هنری و ...در زبان مادری خود نباشند به قولی آن زبان در حال خطر مرگ زبانی بوده و در آینده ای بسیار نزدیک دچار مرگ زبانی خواهد شد. 
انسانها و اجتماعات تنها با ابزار زبان می توانند به بیان آلام، شادی ها، احساسات، عواطف، آداب و ...خویش پرداخته و به انسان و یا جامعه ای دیگر منتقل سازند. افسانه ها، حکایت ها، مجالس، داستان، طرز و شیوه صحبت کردن، احوال پرسی روزانه، بحث ها، شادی، طرز سخن با کودکان، رفتارها، احساسات و .. تنها و تنها در سایه زبان معنا می یابند. مرگ یک زبان در حقیقت مرگ تمامی موارد مذکور به همراه مرگ فرهنگ و مرگ علم را در بر می گیرد. مرگ یک زبان یعنی فراموشی و از دست دادن یافته ها دیروز ... 
علت افزایش مرگ های زبانی مشخص می باشد ولی متاسفانه هیچ سازمان جهانی در این مورد قدم هائی را برنمی دارد. تنها در بعضی از کشورهای توسعه یافته با استانداردهای بالای دمکراسی به مانند کانادا برای حفظ زبانهائی به مانند اسکیموها و .. قدم هائی برداشته شده است.
جلوگیری از مرگ یک زبان بی شک وظیفه انسانی تمامی ماست. باید سکوت را شکسته و در برابر سیاست های آسیمیلاسیون زبانی بایستیم چون در غیرانیصورت با سکوت خود شریک در این جنایت علیه بشریت شده ایم. 
متاسفانه در ایران نیز پس از سقوط سلسله قاجار زبان ترکی مورد هجمه شدید سیاست های آسیمیلاسیونی زبانی واقع شده است، به طوریکه طی دوره هائی حتی سخن گفتن به زبان ترکی در مدارس ممنوع بوده و دانش آموزان با تکلم کلمات ترکی مجبور به پرداخت جریمه می گشتند، بسیاری از روشنفکران آن دوره برای ریشه کن کردن زبان ترکی مسائلی را ابراز می کرده اند که شاید مروری کوتاه بر این تفکرات خالی از لطف نباشد:
برای مثال جواد شيخ الاسلامی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در جائی از کتاب خود چنین می نویسد:
"برای فارسی کردن مردم آذربایجان باید کودکان خردسال ترك را از مادر و خانواده شان دور کرد و به خانواده های فارسی در شهرستان های فارسی زبان سپرد، تا بعد از بزرگ شدن به زبان فارسی صحبت کنند.... بايد تمام کارمندان ترک را از استانهاي ترک زبان به مناطق فارس فرستاده و به جايشان کارمندان فارسي زبان را به آزربايجان بياورند".
حتی در دوره ای کار به جائی رسیده بود که بسیاری از روشنفکران مرکزگرا کمر همت برای از بین بردن زبان ترکی بسته بودند، برای مثال تقی آرانی در مقاله آزربایجان یا یک مسائله مماتی و حیاتی برای ایران چنین می نویسد:
بايد افراد خيرانديش ايرانی فداكاری نموده و براي از بين بردن زبان تركی و رايج كردن زبان فارسی در آزربايجان بكوشند. مخصوصا وزارت معارف بايد عده زيادی معلم فارسی زبان بدان نواحی فرستاده، كتب و رساله ها و روزنامجات مجانی و ارزان در آنجا انتشار دهد و خود جوانان آذربايجانی بايد جانفشانی كرده، متعهد شوند تـا ميتوانند زبان تركی تكلم نكرده، به وسيله تبليغات عاقبت وخيم آن را در مغز هر ايرانی جايگير كنند”!
یا در نشریه پرچم چاپ شده در سالهای 1321-1322  به چنین جملاتی برمی خوریم:
"این آرزوی ایرانیانست، آرزوی همگی ماست. ما این را به یاری خدا از پیش خواهیم برد و همه زبانها را جز فارسی از میان خواهیم برداشت. من که در اینجا ایستاده ام زبان مادرزادی من ترکی بوده ولی همه می دانند که چه کوشش هایی به کار می برم که آن زبان از ایران برافتد. ترکی برافتد، عربی برافتد، آسوری برافتد، ارمنی برافتد، کردی برافتد. ارمنیان اگر از مایند باید با زبان ما درس خوانند و سخن گویند".
و هزاران مورد دیگر این چنینی که ناشی از نوع نگاه و برخورد حکام و دولت ایران با زبان ترکی می باشد. آیا وضعیت زبان ترکی از آن زمان تا به اکنون دچار تغییر شده؟ 
متاسفانه موقعیت زبان ترکی از آن سالها تا به اکنون دچار هیچ تغییری نگشته است، در قانون اساسی فعلی ایران تنها زبان رسمی زبان فارسی ذکر گردیده دریغ از کوچکترین حق و موقعیتی برای زبان ترکی. در کنار قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی ایران سخنان مسئولین و ارگانهای دولتی نیز موید تکرار همان روند تاریخی تحت لوائی دیگر می باشد، برای مثال متن زیر از مصوبه های مجمع تشخیص مصلحت نظام می باشد:
"زبان و خط فارسی محور اصلی وحدت و همبستگی ملی است و تقويت آنها از مبانی اصلی سياست های كلی نظام است"
 (از مصوبه هاي مجمع تشخيص مصلحت نظام به نامهای "سياستهای‌ كلي‌ نظام‌ در بخش‌ اقوام‌ و مذاهب" مصوب ٠٢/١١/١٣٧٨ و "سياست‌های كلی نظام در خصوص وحدت و همبستگی ملی" مصوب ١٥/١١/١٣٨٤)   
یا "شواری عالی امنیت ملی ایران" زبان ترکی را چنین وصف می کند:
بهتر است در ايران زبان آذربايجانيها به عنوان زبان معنوی آنها تلقی گردد نه زبان رسمی و مادری آنها. سوءاستفاده از مساله قوميت ها برای كشور از لحاظ امنيت ملی قابل تحمل نيست و ‌شورای عالی امنيت ملی اجازه نخواهد داد كه كسانی بخواهند با اين مسايل بازی كنند".
و یا آقای رفسنجانی موقعیت زبان فارسی را چنین وصف کرده اند:
"ما بايد خيلی اهميت بدهيم به فارسی. فارسی بسيار زبان نيرومند است. فارسی ريشه دارتر از عربی است. فارسی زبان تمدن دنيا بوده است، فارسی مقدمه زبان عربی است. ..... ما بخصوص الان زبان فارسی بايد برايمان اهميت داشته باشد."
و برای خاتمه از سخنان محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران مثالی را ذکر می کنم:
"زبان فارسی مترادف با ايران و فرهنگ ايران، و رمز هويت ملی و همبستگی مردمان ايران است. شما بايد ارتباطتان را با ايران و فرهنگ ايران و زبان فارسی حفظ كنيد... زبان فارسی حامل متعالی‌ترين ادبيات انسانی است و بايد تقويت شود. رمز جاودانگی، هويت ملی و همبستگی ما، زبان فارسی است. بايد به نقطه‌ای برسيم كه تعصب فارسی به افتخار عمومی تبديل شود".
همانطور که دیده می شود سطرهای کوتاه فوق گویای نوع نگرش و وضعیت گذشته و حال زبان ترکی اند، حال باید پرسید آیا واقعا ًزبان ترکی مسئله ای امنیتی می باشد که رسمی و سراسری شدنش سبب تجزیه ایران خواهد شد یا کتمان، تحقیر و نادیده گرفتنش سبب تجزیه ایران؟ آیا زبان فارسی عامل ایجاد پیوند بین ملل ساکن ایران بوده و یا عامل نفاق، برتری زبانی، مرگ زبانهای غیرفارس، مرگ فرهنگ ملل غیرفارس و ..؟ 
زبان ترکی از گذشته تا به امروز با این نگرش تماماً سرکوب شده و از بسیاری منظر زبانشناسی دچار بیماریهای متعددی به مانند کمبود کلمات برای ادای کلمات بیگانه، کاهش و یا نبود آثار چشم گیری نظم و نثر، نابودی و فراموشی بسیاری از کلمات قدیمی زبان ترکی، بیگانگی نسل جدید با زبان ترکی و ... همگی نشان از وضعیت بغرنج زبان ترکی می باشد که زنگ های مرگ زبانی را به صدا درآورده اند، مرگ زبانها همانطور که در متن علمی فو نیز ذکر شده به تعداد متکلمین بستگی ندارد بلکه نشئت گرفته از عدم کاربرد زبانی در تمامی وجوهات زندگی یک اجتماع می باشد.   
جهان در حال تغییر می باشد و این تغییر به خاورمیانه نیز رسیده اگر ملت حاکم دیر بجنبد خواسته های به حق ملت ترک و دیگر ملل غیرفارس وارد کوچه ای خواهد شد که دیگر راه بازگشتی نخواهند داشت. 
منبع:اورمیه نیوز

چند زبانگی سبب تجزیه یا ترویج دمکراسی می گردد؟

اومود اورمولو
بحث های چند زبانگی در ایران جدید نبوده وسالیان مدیدی می باشد که بسیاری از ائتنیک های غیرفارس خواهان رسمی شدن زبان مادری خود در ایرانند که متاسفانه تاکنون در پروسه رسمی شدن زبانهای ائتنیک های غیرفارس کوچکترین پیشرفتی حاصل نشده است.  
با شروع "بهار عربی" و سرنگون شدن رژیم های دیکتاتور و توتالیتار شکوفه های امیدی برای تحقق حقوق پایمال شده ملل تحت ستم خاورمیانه نیز در حال رشد می باشد، گرچه که قبل از شروع بهار عربی نیز با توجه به روند موجود در خاورمیانه و جهان نیز دیگر پایمال کردن حقوق زبانی ائتنیک های تحت ستم رفته رفته رخت بربسته و تنها در سیستم های بسیار بسته به مفاهیم جهانی و چند ملیتی تنها از برتریت یک زبان بر دیگر زبانها سخن به میان آورده می شود. ایران نیز متشکل از ائتنیک های مختلفی از جمله ترک، فارس، عرب، لر، کرد و ... می باشد که هر کدام دارای زبان مادری خاص خود اند. 
سیستم آموزش و تحصیل در ایران تنها زبان فارسی را به رسمیت شناخته و دیگر زبانهای ائتنکی های غیرفارس را با قوانین نانوشته و نامرعی ممنوع ساخت، این در حالی می باشد که بنا به گفته آقای حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش بیش از 70% کودکانی که وارد امر تحصیل می گردند دارای زبان مادری به جزء زبان فارسی می باشند و ایشان یکی از علل افت تحصیلی قابل توجه دانش آموزان حوزه ابتدائی را عدم تدریس زبان مادری و یادگیری زبانی به غیراز زبان مادری توصیف کردند.
حال سوالی که ذهن هر انسانی را شاید به خود مشغول کند این می باشد که آیا چند زبانگی کشور کثیرالملی به مانند ایران سبب تجزیه یا سبب ترویج دمکراسی می گردد؟   
زبانهای مختلف
در بسیاری از کشورهای دنیا متکلمین چند زبانی وجود داشته و درهمین کشورها 2 یا چندین زبان با توجه به قانون اساسی کشور یاد شده به عنوان زبان رسمی کشور مذکور تصویب شده و مورد قبول جامعه و سیستم سیاسی واقع شده اند. در تقابل با این کشورهای چند زبانه کشورهائی نیز به مانند ایران وجود دارند که تنها یک زبان را به عنوان زبان رسمی پذیرفته و دیگر زبانها را ممنوع ساخته اند. 
در سوئد و آمریکا زبان رسمی وجود ندارد، سیستم سیاسی سوئد در سال 2009 رسمیت زبان سوئدی را از قانون اساسی خارج ساخته و تنها برای معرفی زبان سوئدی در قانون اساسی از لفظ زبان مادری بهره جسته است. در سوئد در کنار زبان سوئدی زبانهای فینی، رومنی، سامی، Meänkieli و ... در حال تکلم می باشد.
در آمریکا و در بعضی از ایالت های به صورت رسمی دوزبانه اند، در دیگر ایالتهای نیز در کانر زبان اسپانیائی بسیاری از زبانها در حال تکلم و استفاده از زبان مذکور در تمامی ادارات، سیستم ایالتی، آموزش و ...می باشند. هر ساله در کنگره آمریکا طرحی برای رسمی شدن زبان انگلیسی توسط گروهی از نمایندگان آماده می گردد ول یبا ورود این طرح به کنگره طرح مذکور نمی تواند آرائ نماینده گان را جذب کند.
در بسیاری از کشورهای اروپائی زبانهای مختلفی مورد تکلم واقع میشوند. در کشورهای لوکزامبورگ، ایرلند، انگلیس، مالتا، هلند، سوئیس و ... دو زبان رسمی شناخته شده اند. در کشورهای اسپانیا، رومانی، ایتالا، هلند، جمهوری چک و ... در کنار زبان رسمی مفهومی با نام زبان منطقه ای نیز برای دیگر زبانهای کشور مذکور در حال استفاده می باشد. برای مثال در اسپانیا زبان رسمی اسپانیائی می باشد ولی در کنار این زبان زبانهای باسک، گالیسیا، نابارا، والنسیا، کاتالان و ... زبان رسمی منطقه ای اند. در کنار زبانهای رسمی و منطقه ای در اروپا به علت وجود متکلمین به زبانهای دیگر نیز تمهیدایت برای حفظ و گسترش زبانهای مذکور نیز از سوی دولت دیده شده است.
در آسیا تعداد کشورهای دو زبانه بیشتر از اروپاست. برای مثال هندوستان یکی از پرمتکلمترین کشورهای دنیاست. بر اساس قانون اساسی هندوستان 23 زبان رسمی و چندین زبان منطقه ای تثبیت گردیده است. 
در اسرائل دو زبان رسمی وجود دارد، زبان های رسمی اسرائیل زبان عبری و عربی می باشد. در کشورهای عربی تنها در عراق دو زبان از سوی قانون اساسی رسمی اعلام گشته اند. 
سریلانکا که تا مدتها با جنگهای ائتنیکی همراه بوده دارای 2 زبان رسمی می باشد. گروهای تامیل که خواهان جدائی از سریلانکا بودند اکنون دارای زبان رسمی خویش می باشند. 
در هر کشور آفریقائی زبانهای بسیاری از سوی متکلمین استفاده می گردند. مرزهای جغرافیائی بسیاری از کشورهای توسط دول استعماری تعیین شده، به همین سبب بسیاری از گروههای ائتنیکی متعدد در یک جغرافیا واقع شده و یا برعکس یک گروه ائتنیکی پرجمعیت در چندین کشور همسایه پراکنده گشته اند. به همین سبب در بسیاری از کشورهای آفریقائی با نظر گروهای حاکمیت زبانهای متعددی رسمی و منطقه ای ظهور کرده اند.
در آمریکای لاتین به جزء کشور برزیل زبان اسپانیائی در وضعیت حاکمیت واقع شده، ولی تنهاترین زبان رسمی نمی باشد. در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین زبانهای متعدد رسمی و منطقه ای با توجه به قوانین اساسی کشور یاد شده مورد حفاظت واقع شده اند. 
ممنوع ساختن استفاده از زبان اجتماعی تغریباً غیرممکن می باشد، چون در طول زمان اجتماعات کوچک به سبب بسیاری از مسائل خارج از موضوع مقاله سعی در حفظ و گسترش زبان مادری خود خواهند داشت، چون زبان مادری بهترین و کامل ترین زبان بیان هر انسانی می باشد. انسان در بسیاری از اوقات داشته های خویش تن خویش را فقط می تواند با زبان مادری که با آن پرورش یافته بیان کند.
وجود دو یا چند زبان رسمی و چندین زبان منطقه ای از جمله ویژگی های کشورهای توسعه یافته نبوده و به مانند هندوستان در بسیاری از کشورهای آسیائی و حتی همسایگان ایران به مانند عراق، افغانستان و ... نیز چند زبانگی و قبول چندین زبان رسمی و منطقه ای تثبیت شده است. به طور خلاصه چند زبانگی محصول توسعه یافتگی نبوده و حتی برعکس در بعضی از کشورهای کمتر توسعه یافته سیستم چند زبانی در وضعیت بسیار مطلوبتری نسبت به بعضی از کشورهای توسعه یافته قرار دارد.
در بسیاری از کشورهای جهانی و منطقه ای در کنار زبانهای رسمی سراسری زبانهای رسمی منطقه ای نیز با حمایت همه جانبه سیستم سیاسی به حفظ و گسترش حیات خویش ادامه می دهند. زبانهای منطقه ای در ادارات، ارگانهای رسمی و دولتی، آموزش و تحصیل و ... کاربرد دارند، حتی تمهدیاتی برای وجود مدیا به زبان مذکور نیز از جمله وظایف سیستم سیاسی هست. 
زبان رسمی مکزیک اسپانیائی می باشد ولی در کنار زبان اسپانیائی قانون اساسی مکزیت 62 زبان منطقه ای را به رسمیت شناخته است. همین طور قانونی اساس مکزیک نیز تدابیر قانونی برای حفظ و گسترش این زبانها را نیز در خود جای داده است. 
مابین کشورهای چند زبانه 3 کشور از جایگاه ویژه ای برخوردارند، یکی از این کشورها لوکزامبورگ می باشد. در لوکزامبورگ سه زبان مورد استفاده قرار می گیرد. زبانهای آلمانی، فرانسوی و هلندی سه زبان لوکزامبورگ در امر آموزش و تحصیل اند. کودکان برای شروع تحصیل یکی از زبانهای فوق را انتاخب کرده و در اواسط دوران تحصیل شروع به یادگیری زبان دوم نموده و سپس شروع سومین زبان آغاز می گردد. بدین صورت هر دانش آموز موفق به تحصیل به سه زبان بوده و در کنار هر طبقه بندی نیز دانش آموزان موظف به یادگیری زبان انگلیسی اند.
بلژیک نیز کشوری سه زبانه می باشد. در بلژیک سه زبان آلمانی، فرانسوی و هلندی در اکثریت واقع شده است. چون مرزهای سیاسی بلژیک بر اساس زبان مشخص شده هر منطقه زبان رسمی خود را دارد. قانون اساسی بلژیک نیز سه زبان فوق را به عنوان زبان رسمی شناخته است.
در سوئیس 4 زبان رسمی آلمانی، فرانسوی، ایتالیائی و رومنی توسط قانون اساس مصوب شده  وشناخته می گردد. تمامی این 4 زبان در سیستم اداری، سازمانهای دولتی و غیردولتی، سیستم آموزشی و تحصیلی و ... قابل استفاده اند.                 
زبان ترکی در ایران هزاران سال توسط دولتها و سلسله های ترک در اکثر امور استفاده شده تنها پس از سلسله ترک و آزربایجانی قاجار زبان ترکی در ایران تماماً سرکوب شده و مورد حجمه همه جانبه بوده ، و متاسفانه سیستم دولتی زبان ترکی را به عنوان تهدید و امنیت ملی نگریسته هست، در حالیکه در همین مقاله کوتاه و مذکور همانطور که شرح داده شد چندزبانگی دلیلی بر تجزیه، امنیت ملی، تمامیت ارضی، تهدید  و ... نبوده و نیست بلکه برعکس اجرای سیاست آسیمیلاسیون، سیاست تک زبانی برای جامعه چند زبانه، دیدگاه امنیتی، کتمان هویت و زبان ،استعمار داخلی و .. جزء مهمترین مسائلی می باشند که سبب تجزیه مناطق جغرافیای اند. سیستم تحصیلی و آموزشی ایران بر مبنای زبان فارسی می باشد و زبانهای دیگر ائتنیکهای ایران در سیستم آموزشی ایران کوچکترین جایگاهی ندارند. هیچ مدیای مستقل که سعی در حفظ و گسترش زبانهای دیگر ائتنیکهای غیرفارس باشد وجئود ندارد، بلکه مدیای دولتی اکنون در حال ریختن سیستم آوازئی و زبانی برای مثال زبان ترکیه هست و زبان موجود در شبکه های مناطق ترک نشین کوچکترین ارتباطی با زبان ترکی ندارند.
با سرکوب زبانهای ائتنیکی و ممنوع ساختن آنها هر روزه میخی بر تابوت باهم زیستن مردمان ایران زده می شود، نتیجه ای که این تفکر خواهد داشت تبدیل حرکتهای فرهنگی زبانی به حرکتهای سیاسی و سپس جدائی جوامع از هم خواهد بود که در دنیا نمونه های بسیاری از این نوع حرکتها وجود داشته و دارد. پروسه تبدیل حرکت های فرهنگی زبانی به حرکت های سیاسی طی دوره های گذشته با سرکوب خواسته های به حق ملل غیرفارس آغاز شده است، متاسفانه اپوزوسیون داخلی و خارجی ایرانی نیز که نام سراسری را به یدک کشیده ولی تنها اپوزوسیون جامعه فارس بوده اند نیز در یک مورد همسو با سیستم های گذشته و کنونی بوده اند و آنهم نادیده گرفتن تمامی حقوق ائتنیک های غیرفارس.

آقای حاجی بابائی وزیر امور آموزش و پرورش طی مصاحبه ای در گذشته علت افت تحصیلی دانش آموزاد دوره ابتدائی را چنین توصیف کرده بودند:
"بیش از 70% دانش‌آموزان در سراسر كشور دو زبانه اند و پس از ورود به كلاس اول و گذراندن يك سال تحصيلی هنوز زبان مادری آنها به فارسی تبديل نشده است؛ اين گونه دانش‌آموزان چگونه می‌توانند با دانش‌آموزانی كه در تهران تحصيل ميیكنند رقابت كنند. دانش‌آموزی كه در كلاس اول با اين افت تحصيلی مواجه شود تا آخر نيز نمي‌تواند موفق باشد."
چرا باید 70% دانش آموزان زبان اقلیت 30% را به اجبار بیاموزند؟  زبان 30% جامعه چه ارجحیتی بر زبان 70% جامعه دارد؟ آیا این ارجحیت به معنای نابودی زبان و فرهنگ ترکی، عربی، بلوچی، کردی، لری، مازنی، گیلکی و ....برای حفظ و گسترش زبان و فرهنگ مردم فارس نمی باشد؟
اکنون شما بیاندشید که تجزیه کنندگان واقی این منطقه کدام بوده و کدام عامل سبب تجزیه این منطقه خواهد شد؟

سیاست های زبانی و آموزشی در بلژیک

اومود اورمولو
اساس سیاست های زبانی و آموزشی بلژیک همانطور که در قانون اساسی بلژیک نیز ذکر شده بلژیک را کشوری 3 زبانه تعریف کرده و بر این اساس می باشد. قانون اساس بلژیک سه زبان فلامن، فرانسوی و آلمانی را به عنوان سه زبان رسمی کشور معرفی می کند، البته این به معنای نادیده گرفتن زبانهای دیگر مهاجرین و اقلیت ها نمی باشد بلکه تنها بیان کننده تکثر سه گروه جمعیت زبانی بلژیک هست. از نظر جغرافیائی بلژیک به سه منطقه بروکسل، والونی و فلامن تقسیم بندی گردیده است. در منطقه والونی تکثر با فرانسوی زبانها و در منطقه فلامن تکثر با فلامنی (فلاندری) زبانهاست. در این مناطق مرزهای جغرافیائی بر اساس مرزهای زبانی تقیسم بندی شده و به عبارت دیگر زبانهای فرانسوی و فلامنی جزء دو گروه عمده زبانی منطقه فوق می باشند. در پایتخت نیز هر دو زبان فرانسوی و فلامنی به صورت برابر در حال تکلم می باشند. پایتخت بلژیک نمونه بارز چند زبانی و چند فرهنگی می باشد. چند زبانگی اجتماعی به رسمیت یافتن دو یا چند زبان در اجتماع و پذیرش و استفاده چند زبان از سوی تک تک اشخاص جامعه تعریف می گردد.  در تقابل با مقوله چند زبانگی اجتماعی موضوع چند زبانگی فردی ولی عدم قبول چند زبانی از سوی سیستم حاکم و تحمیل سیستم تک زبانی واقع شده است. در مقاله فوق به سیستم زبانی و آموزشی و روند تاریخی چند زبانگی بلژیک خواهیم پرداخت.
روند تاریخی چند زبانگی بلژیک
چند زبانگی منطقه فلامن از دوره قرون وسطی آغاز شده ولی در قرن 17 و در زمان لوئی 14 هم شروع به گسترش فرانسوی زبانها نموده است. در قرون 19 و 20 بر اساس بسیاری از روندهای تاریخی زبان فرانسوی به عنوان زبان غالب در منطقه بوده است. اگر پروسه فوق را فرانسوی شدن بنامیم در سال 1960 جلوی گسترش روند فوق رفته رفته گرفته شده و همزمان با تصویب و اجرای قوانین مختلفی که سعی در حمایت چند زبانی فردی به جای حمایت از چند زبانگی اجتماعی شده است.
روند تاریخی زبان منطقه والونی متفاوت می باشد علت این امر نیز تعقیب تغییرات فرانسه و تاثیرات فرانسه بر منطقه بوده است. برای مثال در انقلاب فرانسه بسیاری از لهجه های محلی به کلی از یاد برده شد و سعی در استانداردیزه کردن زبانی بود ولی در منطقه والونی سعی در عدم ورود به مرحله استانداردیزه شدن زبانی نموده و تفاوت لهجه های داخلی زبان فرانسوی سالهای در این منطقه ادامه داشته است.         
چند زبانگی اجتماعی و چند زبانگی فردی
در بسیاری از کشورهای چند فرهنگی حرکت های اجتماعی و سیاسی سبب دگرگونی چند زبانگی اجتماعی به چند زبانی فردی شده، بلژیک نمونه بارز این نوع کشورهاست. در اواخر قرن 19 در بروکسل کودکانی که زبان مادریشان فلامن بود به صورت اجباری به سیستم آموزشی دو زبانه گرایش داشته و مجبور به آموزش و تحصیل به زبان فرانسوی شده و رفته رفته این سیستم سبب گریز فلامن ها از منطقه و گسیل فرانسوی زبانها به منطقه شده است. در جبهه پیش رو نیز در منطقه فلامن و فلامن زبانهای بروکسل به سبب ممنوع بودن و سیاست های زبانی که ناشی از عدم دیده شدن زبان مادری فلامن ها بود رفته رفته به حرکت سیاسی تبدیل شد و این حرکت سیاسی در سده های 19 تا 20 شروع به تشکیل مخالفت های عمده سیاسی و ارگانیزه شدن نموده است. حرکت سیاسی مذکور زبان فرانسوی را برای گسترش و آموزش زبان فلامنی به عنوان تهدید نگریسته است. به همین سبب سیاست های زبانی منطقه فلامن در سال 1960 قوانین متعدد زبانی در حوزه چند زبانگی را تصویب نمود به طوریکه بسیاری از این قوانین سبب عدم رسمی شدن زبان فرانسوی در منطقه فلامن شدند. ولی در عین حال این نوع نگرش سبب گسترش چند زبانگی فردی در منطقه شد.  
در دیگر سو گسترش روندهای تاریخی هم زمان در بلژیک سبب گسترش چند زبانگی فردی شده؛ علت این تغییر اساسی در اواخر سده 20 دو مورد ذکر می گردد. اولین مورد مهاجرت خانواده های کارگر به شهرها و شروع به تحصیل کودکان این خانواده ها بازگو می گردد، دراین کنار این مورد ثابت بودن سیستم تحصیلی دوزبانه منطقه از 1982 تا به اکنون ذکر می گردد. قوانین مذکور سبب گسترش چند زبانگی فردی و گسترش این تفکر شده است. دومین مورد نیز ایجاد اتحادیه اروپا و تشکیل آن ذکر می گردد. تشکیل اتحادیه اروپا تاثیرات متعددی در سیستم های آموزشی و تحصیلی داشته است.  سیستم آموزشی و سیاست های زبان اروپا متشکل بر حفظ زبان مادری و آموزش دو زبان به غیر از زبان مادری هدف گذاری شده است. همانطور که مشاهده می شود سیستم و سیاست های زبانی اروپا نیز در جهت گسترش چند زبانگی فردی بنا نهاده شده است.
سیاست زبانی
سیاسی های زبانی و آموزشی بلژیک علارغم برنامه ریزی شدن بر هدف گذاری چند زبانگی فردی به سبب بسیاری از مسائل نتوانسته به صورت طولانی مدت برنامه مذکور را ادامه دهد. در خارج از پایتخت و در مناطق فلامن و والونی بر طبق قوانین وقت اجازه گشایش مدارس فلامنی و فرانسوی زبان داده نمی شد. در سال 1998 حکومت والون با تصویب قوانینی در منطقه حاکمیت خویش توانسته در کلاسهای ابتدائی تحت شرایط خاصی آموزش زبان فلامنی را آغاز کند. پس از آغاز تدریس و آموزش زبان فلامنی در مناطق والونی تاثیر مثبتی در اجتماع مشاهده شد به طوریکه اکنون بیش از 20 مدرسه آموزش فلامنی در منطقه والونی ثبت گردیده است. در دیگر سو در مدارس و کلاس های فوق 20 تا 80% محتوای دروس در جهت آموزش دومین زبان صورت می گیرد. در بروکسل و در مدارس Foyer آموزش و تحصیل به زبانهای ایتالیائی، ترکی و اسپانیائی نیز همراه با روند فوق آغاز شده است. سیاست فوق برای بلژیکی ها اجباری نبوده و بیشتر برای مهاجرین غیربلژیکی در نظر گرفته شده است. در منطقه فلامن هنوز چنین سیاست هائی در مورد زبانها محقق نشده است.
راه کارهای آموزش چند زبانه
سیستم آموزشی و تحصیلی که در منطقه والونی استفاده می گردد بر مبنای سیستم آموزشی چند زبانگی کانادا یا immersion می باشد. در بسیاری از مناطق بلژیک به مانند اکثر شهرهای اروپا سیستم آموزشی Content and Language Integrated Learning استفاده می گردد. سیستم فوق بر مبنای چند زبانگی پایه ریزی شده و در کنار آموزش زبان اهدافی به مانند فرهنگ سازی، دوست داری محیط زیست و ... را در خود جای داده است.
در ایران نیز کتمان زبانهای ملل ترک، عرب، بلوچ، لر، گیلک، کرد، مازنی و ... طی سالهای متمادی سبب ظهور مرزهای زبانی و سیاسی شدن خواسته های به حق زبانی گشته است، به نوعی شاید در خوشبینانه ترین حالت ممکن برای فردا بتوان چنین وضعیتی را در نظر گرفت.

الاسماء العربية التاريخية والاسماء الفارسية الرسمية للمدن في اقليم عربستان ايران

randa Yaşayan Ərəb bölgələrini adı illərdir qondarma farsca adlarla dəyişdirilməkdədir, iranda Yaşan Türk bölgələridə də bu olay eynən tərkar olamqdadır, indiyə qədər minlərcə Türk ad qondarma fars adlarıla dəyişdirilibdir. biz Güney Azərbaycanli Türklər və iran sınılarından bulunan baqşa Türklər iranda yaşayan Ərəblərin haqqlarını gərçəkləşməsini istəyirik.

الاسماء العربية التاريخية والاسماء الفارسية الرسمية للمدن في اقليم عربستان ايران

اسامی عربی مناطق عرب نشین (عربستان)که طی سالهای گذشته با اسامی جعلی فارسی تغییر داده شده اند. مناطق ترک نشین نیز در وضعیت مشابه ولی بسیار بغرنج تری واقع شده اند، تاکنون هزاران اسامی ترک در آزربایجان جنوبی و دیگر مناطق ترک نشین با اسامی جعلی فارسی تغییر داده شده اند. ما ترکان آزربایجان جنوبی و دیگر ترکان ساکن ایران خواستار تحقق تمامی حقوق پایمال شده ملت عربیم

اگر در آزربایجان زلزله نمی شد ...

دو زلزله مهیبی که در تاریخ 2012/11/04 شهرهای تبریز، اهر، ورزقان، هریس و ... آزربایجان را لرزاند و سبب کشته شدن بیش از 1000 و زخمی شدن نزدیک به 6000 انسان شد سبب تغییر نگرش ظاهری و گذرا به ملت ترک و آزربایجان در میان خلق فارس و گروههای سیاسی مرکزگرا که اغلب نام سراسری را به یدک می کشند شد.
بعضی از گروههای منتسب به خلق فارس همچون حرکت اعتراضی "جنبش سبز" سعی در جهت دهی امور و استفاده تبلیغاتی از زلزله برای پیشبرد اهداف خود نمود، بعضی از گروههای سیاسی پان ایرانیست و سلطنت طلب نیز با استفاده از فضای احساساتی بوجود آمده سعی در موج سواری نمودند. در کنار این گروههای مرکزگرا گروهی شناخته شده نیز با افکار به شدت نژادپرستانه و متحجرآمیز به مانند همشیه از هر ابزاری برای سرکوب ملت ترک و آزربایجان استفاده نمودند، در بسیاری از شبکه های اجتماعی به مانند فیسبوک، توئیتر، فرندفید، گوگل پلاس و .. سخنانی با مضمون زیر در همان ساعات اولیه زلزله آزربایجان و بعدها منتشر شد:
با کشته شدن چند ترک مگر چه می شود؟
******
شاید این مجازاتی ست برای خیانت آذربایجان در خرداد 88 / ما خیانت پان ترکان را فراموش نکرده ایم ولی به کمک هم وطنانمان خواهیم رفت..
******
میگم ها سال 88 رو یادتان هست؟
جوانان ما کتک خوردن .. باتوم خوردن ... کشته شدن...
اما صدائی از این ترکها بلند نشد...
حالا زمین و طبیعیت اینگونه پاسخ خیانت این انیرانیها رو داد..
حالا ما چرا باید بریم کمک؟
*****
امید وارم پان ترکها اندکی بوئی از انسانیت ببرن... برخی ها میگن زمین لرزه ساختگی بوده و اما اینها همشان ترک اند... خامنه ای ، احمدی نژاد، موسوی ...
دولت آران (آذرابادگان دروغین) و ترکیه گوش به زنگ هستن تا اینا یه حرکتی بیان ..
انوقت مگه ساکت میشن...
و ..
همانطور که دیده میشود بیشتر این گروههای نژادپرست از گروههای منتسب به حرکت اعتراضی مردم فارس (جنبش سبز) و سلطنت طلبان و دیگر گروها می باشند، در مورد عمل زشت نژادپرستانه این گروهها که نمونه های فوق در این نوشته به صورت مختصر ذکر شد لزومی به نوشتن مقاله نبوده و هر شخصی که دارای ذره ای نگرش انسان مدارانه باشد باید چنین مسائل راسیستی را به شدت محکوم کند که ما نیز به نوبه خود محکوم می کنیم. سخن مقاله فوق پرداختن به این گونه نژادپرستی های آشکار که ملت ترک و دیگر ملل غیرفارس سالهاست با آنها دست به گریبان اند نمی باشد، بلکه همانطور که تیتر نوشته هم تداعی می کند سخنم در مورد اگر در آزربایجان زلزله نمی شد ... هست.
پس از زلزله آزربایجان جنوبی بسیاری از همسایگان فارس زبان و غیرفارس زبان نیز به ضرورتهای انسانی و کمک به هم نوع فارغ از هویت! و زبان! دست یاری به سمت زلزله زدگان آزربایجان جنوبی برده و کمک های شایانی را به زلزله زده گان آزربایجان نمودند که مطمئناً قابل تقدیر می باشد، باید دست مریزاد گفت ولی باید پرسید اگر زلزله آزربایجان نمی شد همین فارس زبانان، گروههای سیاسی مرکز گرا، گروه اعتراضی مردم فارس زبان (حرکت سبز) و ... نمی باید صدای ملت ترک و آزربایجان می بودند و صدایشان را می شنیدند یا نمی خواستند که بشنودن؟
مطمئناً پاسخ به سوال فوق منفی می باشد، بلکه نه تنها صدای آزربایجان و ملت ترک نمی شدند بلکه سعی در خفه کردن صدایشان در گلو نیز با انواع ابزارها می نمودند، چون تمامی این گروهها فارغ از نام و نگرش سیاسی که به یدک میشکند در یک مورد دید مشترک با حکام ایران داشته و دارند و آنهم کتمان هویت و حقوق پایمال شده میلیونها ترک، عرب، بلوچ، لر، کرد و ... دیگر ملل غیرفارس.
دلیل این پاسخم را نیز به تمامی مسائل مرتبط با ملل غیر فارس و در اینجا ملت ترک و آزربایجان شرح می دهم. پس از ساقط شدن سلسله ترک و آزربایجانی قاجار و به روی کار آمدن دولت ایران بر پایه ایدئولوژی بر اساس داشته های مردم فارس زبان که تا به امروز نیز هر چند دارای تغیرات ظاهری در نام و مسائل فرعی شده ولی بدون کوچکترین تغییر نگرشی ادامه دار بوده است. حکومت پهلوی پدر و پسر بی شک با سخت نظریه های نژادپرستانه ای به مانند آذری، کشتار مردم و ارتش پس از اشغال آزربایجان در سال 1235، ممنوع ساختن زبان ترکی، سیاست فارسی سازی، آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی و ... ضربه مهلکی را بر تن ناتوان آزربایجان و خلق ترک وارد ساخت و برای به خاک سیاه نشاندن و مستعمرگی داخلی همیشگی آزربایجان اساسی ترین قدم ها در این دو حکومت برداشته شد. همین سیاستها در دوره جمهوری اسلامی نیز دقیقاً با ظاهری آراسته با اسلام عرضه شد و برای مثال هم اکنون نیز زبان مادریمان ترکی تنها در خانه هایمان قابل تکلم میباشد و ... طی این سالها کوچکترین قدمی در راه تحقق حقوق پایمال شده ملت ترک برداشته نشد، بلکه بعضی از قدمهای تاریخ مصرف گذشته نیز تنها از جبر مسائل منطقه ای و جهانی نشئت گرفت. طی این 33 سال انواع گروههای دوم خردادی، اصلاح طلب، اصول گرا، پیرو خط امام و رهبری و ... هر یک از گروههای مذکور یا خود در حکومت بوده و یا جزئی از اقتدار سیاسی وقت بوده اند. تاکنون کدام یک از گروههای سیاسی به ظاهر سراسری کوچکترین سخنی در مورد حقوق پایمال شده ملت ترک و آزربایجان ابراز نموده است؟ تاکنون کدام یک از گروههای مذکور در مورد علت عدم ممنوع بودن زبان ترکی و آموزش اجباری زبان فارس بر میلیونها ترک سخنی به میان آورده است؟ تاکنون کدام یک از این گروهها در مورد پایمال کردن حقوق زبانی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، مدنی، قضائی، ملی، شهروندی، تاریخی، انسانی، محیط زیستی و ... ملت ترک و آزربایجان مطلبی ابراز کرده اند؟ مطمئناً هیچ کدام چون این گروهها همانطور که در بالا نیز ذکر شد در یک مورد دید تماماً موازی با سیستم اقتداری دارند.
حال روی سخنم با مردم فارس زبان می باشد، دستتان درد نکند که پس از ویرانی آزربایجانی که خود شما سالها تیشه بر ریشه اش زدید امروز پس از کشته شدن هزاران انسان دوباره یادی از این فرزند ناتنی خود کردید، ولی باور کنید سرمایه های ناشی از معدن مس سرنگون ورزقان که تامین کننده 40% مس ایران هست در همان شیراز، اصفهان، یزد، سمنان، تهران، مشهد و ... سرمایه گذاری شده و دیگر شهرهای آزربایجان جنوبی تنها با قطره چکان اقتصادی امورات خود را می گذارنند. مردم فارس نیز خود طی 88 ساله گذشته در راه سیاستهای دولت ایدئولوژیک فارس تماماً نقشی اساسی را ایفا کرده اند، طی این سالها کدام یک از نویسندگان، شعرا، اندیشمندان، روشنفکران، سینماگران، روزنامه نگاران ،سیاست مداران و ... کوچکترین سخنی در مورد ظلمی که بر ملت ترک روا داشته میشد لب گشودند؟ کدام یک طی این سالها از ممنوع بودن زبان ترکی مطلبی نوشت؟ کدام یک از علل عقب ماندگی اقتصادی و فقر مناطق ترک نشین و آزربایجان قلم زد؟ کدام یک از علل فجایع زیست محیطی منطقه که ناشی از عدم مدیریت و نگاه امنیتی و سیاست زمین سوخته بود سخنی گفت؟ ... .از همین حادثه خرداد 85 آزربایجان مثالی ذکر کنم، فکر نکنم حافظه تاریخی مان معیوب باشد، گرچه که به مدد علم نیز امروزه می توان در صورت معیوب بودن بخشی از حافظه نیز از طریق همین اینترنت آرشیو بسیاری از سایتهائی مثل بی بی سی، رادیو فردا، صدای آمریکا، سایتهای همین اصلاح طلبان که امروزه صدای دمکراسیشان گوش فلک را کر میکند و به ظاهر تحت لوای جنبش اعتراضی مردم فارس (جنبش سبز) صدای ملت ترک و آزربایجان شده اند را در همان خرداد 85 جستجو کرده و یافت، مگر ما فراموش کرده ایم که همگی در قتل عام خلق ترک در آن زمان نقش داشتید، مگر همین بی بی سی ، رادیو فردا، صدای آمریکا و .. که جزء بانیان راسیسم فارس و پان ایرانیسم اند نوع برخوردشان در آن زمان در کنار سیستم اقتدار وقت نبود که همگی انسانهائی را که به جهت توهین نژادپرستانه به خیابانها ریخته بودند را جیره بگیر علیف، ترکیه ، سازمان های اطلاعاتی و ... معرفی می کرند، مگر همان تلویزیون های خارج نشین لس آنجلسی در همان روزها نمی فرمودند که اگر خلق ترک و آزربایجان به فکر ماه و هلال بیافتد فارغ از نوع سیستم حکومتی تا پایان در کنارش خواهند بود... نوع رفتار همین بی بی سی فارسی، صدای آمریکا، رادیو فردا، سایتها و مدیای جنبش به اصطلاح سبز و اصلاح طلبی در مورد زندانیان سیاسی ترک و ازربایجانی را فراموش کرده ایم، مگر آن جوانان دختر و پسر رعنای ترک در نظر اینان تجزیه طلب و پان ترک معرفی نمی گردد؟ مسائل خرداد 85 به کنار، تنها از سالگرد حادثه خرداد 85 برای آزربایجان و خلق ترک نیز 2 ماه می گذرد، چرا هیچ یک از مدیاها (بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و..)، همین گروهای اصلاح طلب، جنبش خلق فارس (جنبش سبز) و ... در آن زمان هیچ سخنی از ظلمی که بر حق ملت ترک از سوی سیستم حاکم ایران روا داشته شد اشاره نداشته که هیچ حتی تنها یه سطر نیز در این مورد مطلب ننگاشتند. یا چرا در روز جهانی زبان مادری (هر ساله 2 اسفند) بیانیه ای در مورد عدم آموزش زبانهای ترک، عربی، لری، بلوچی، کردی و ... در سیستم آموزشی ایران و آموزش اجباری زبان فارسی که به اجبار و تحمیل به میلیونها ترک، عرب، بلوچ، لر، کرد و ... روا داشته میشود سخنی نگفته اید؟
در زبان ترکی مثلی هست که می گوید: اه یری اوتوروب دوز دانیشاق (کج نشسته و درست و رو راست باشیم).
دوباره می پرسم اگر در آزربایجان زلزله نمی شد... یا بهتر هست بگویم پس از زلزه نیز همان رفتار عادت کرده خلق ترک را از مردم فارس، مدیای ها نام برده شده، گروههای سیاسی مرکز گرا و گروهای منتصب به جنبش خلق فارس (جنبش سبز) و ... را شاهد خوایم بود؟ برای مثال نظر خلق فارس و گروههای سیاسی فارس از هر طیف و جناحی که باشند در مورد حق تعیین سرنوشت ملت ترک چیست؟ در مورد رسمی و سراسری شدن زبان ترکی چطور؟ یا در مورد تقسیم قدرت و وجود مجلسی در تبریز با حق وتو؟ در مورد تقسیم منابع اقتصادی به چه نحوی میباشد؟ در مورد اعاده اراضی تاریخی و ائتنیکی ترک و ازربایجان چطور؟ و بسیاری از سوالهای دیگر که ذهنم را می آزارد...
آیا خلق فارس زبان ، مدیای فارس، گروهای سیاسی مرکز گرای فارس حاضر اند برای ملت ترک و آزربایجان هزینه دهند؟ آیا حاضرید در یک روز مشخص صدای دریاچه اورمیه باشید و در خیابانهای تجمعاتی داشته باشید؟ یا حاضرید برای تحقق رسمی شدن زبان ترکی روزی را در کنار هم به اعتصاب بگذرانیم؟ در مورد برای آزادی زندانیان سیاسی ترک و ازربایجانی چطور؟ برای رفع نوع نگاه استعماری به مانطق ترک نشین و آزربایجان چطور؟ ...
مطمئناً جوابتان خیر می باشد، پس چرا ملت ترک و آزربایجان باید برای منافع خلق فارس و دولت ایدئولوژیک فارس هزینه دهد؟ مگر ستارخانها، خیابانی ها، شاه اسماعیل صفوی ها، باکریها، امینی ها و ... کم هزینه برای خلق فارس زبان و دولت ایدئولوژیک فارس دادند؟ جواب این همه هزینه برای خلق ترک و ازربایجان به غیر از ناتوانی و درماندگی بیشتر چه شد؟ باور کنید ملت ترک از گذشته درس لازم را آموخته و تنها برای منافع ملی خود اگر لزومی باشد به پرداخت هزینه می باشد.
مبارزه خلق فارس زبان برای بدست آوردن حقوقی به مانند افزایش استانداردهای دمکراسی، حقوق زنان، آزادی های فردی و اجتماعی، آزادی مطبوعات و ... می باشد ولی مبارزه ملت ترک برای احقاق حقوق پایمال شده ای به مانند رسمی شدن زبان ترکی، کنترل و اداره مناطق ترک نشین و آزربایجان، مبارزه برای وجود اثبات هویت و زبان ترکی در ایران، مبارزه با سیاست های آسیمیلاسیون زبانی – فرهنگی، مبارزه با راسیسم فارس و پان ایرانیسم و ... و در سطحی بالاتر مبارزه برای دمکراسی... همانطور که دیده میشود مبارزه ما نیز برای اهداف متفاوتی می باشد.
مسائل زلزله پس از چند روز، هفته و ماه به فرمواشی سپرده خواهد شد ولی هیچ یک از دردها، خواسته های به حق و بی پاسخ ما به هیچ وجه قابل فراموشی نیستند. به نظرم زلزله آزربایجان فرصتی را برای خلق فارس ، مدیای فارس و گروهای سیاسی فارس فراهم ساخت تا ذره ای هم که شده خود را از عذاب وجدان سکوت و ظلمی که بر حق ملت ترک روا داشته اند رهایی یابند.
گروه های سیاسی مرکز گرا و فارس و مدیای فارسی بی شک اوضاع خاورمیانه را در نظر دارند و آنالیزهائی را نیز برای فردای ایران ترتیب می دهند، امروز اتفاقاتی که در سوریه شاهدیم شاید فردا در ایران اتفاق بیافتد و شاید کمک به زلزله زدگان آزربایجان فرصتی را برای غلبه بر ترس هر آنچه که در سوریه اتفاق افتاده تکرارش را درایران شاهد نباشیم صورت گرفته باشد. ولی باور کنید دنیا در حال تغییر نگرش هست و شما نیز مجبورید از قابل کوچکی که برای خود ساخته اید رهایی یابید، بی شک فردای این منطقه آنطوری نخواهد بود که از اکنون برای آن در بیرون و هر جائی با پولهای میلیاردی دول خارجی پی ریزی می گردد، بلکه آینده این منطقه را خلق های تحت ستم و ظلم شکل دهی خواهند کرد، انقلابهای عربی مصداق بارز این ادعا هستند، برای فردای ایران نیز ملت ترک و دیگر ملل تحت ستم غیرفارس نقشی اساسی و تعیین کننده خواهند داشت.

منبع:اورمیه نیوز